• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4078 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۱۱ ارديبهشت

تاثير عقيده و عبادت بر سلامت انسان

قدرت درماني باور

بهار سرلك

سال 2003 پاشنه پاي ريچارد مودل شكست اما در همان سال تصميم گرفت راهي نخستين سفر زيارتي‌اش از روزنبرگ به شهر آلتوتينگ آلمان شود. خود راه رفتن عذابي براي او بود، تاب آوردن 135 كيلومتر پياده‌روي با هزاران زايري كه هر ساله به تماشاي مريم عذراي سياه آلتوتينگ مي‌روند، جاي خود. اما مودل در شفا گرفتن از مريم عذرا ايماني راسخ داشت. او مي‌گويد: «وقتي قدم در راه آلتوتينگ مي‌گذاريد، درد باروبنه‌اش را جمع مي‌كند و مي‌رود.» مودل كه حالا 74 سال دارد لبخندي شيرين روي صورتش نقش بسته و چهار ستون بدنش محكم است. از زماني كه پايش درمان شد تا به حال 12 بار به زيارت رفته است؛ او در قدرت دگرگون‌كننده زيارت به‌شدت ايمان دارد. اما مودل تنها كسي نيست كه به قدرت زيارت معتقد است. چه زيارت حالتي روحاني در جلسات مذهبي باشد چه غسل كردن در رودخانه گنگ، بايد بدانيم قدرت درماني اعتقاد و باور ما را احاطه كرده است. مطالعات محققان نشان داده است انجام مناسك مذهبي سيستم ايمني بدن را بهبود مي‌بخشد، فشار خون را پايين مي‌آورد و عمر را طولاني‌تر مي‌كند. مشكل مي‌توان گفت ايمان مذهبي تنها نوع باوري است كه توانايي بهبودي حال ما را دارد. مرد ديگري ده‌ها هزار كيلومتر دورتر از آلتوتينگ، اتفاقي را تجربه كرد كه پزشكان آن را معجزه طب ناميدند.

مايك پائولتيچ در 42 سالگي با شروع زودهنگام بيماري پاركينسون مواجه شد. سال‌ها با اين بيماري و افسردگي دست‌وپنجه نرم كرد و با گذشت روزها صحبت كردن و نوشتن برايش دشوار و دشوارتر شد. در سال 2011، پائولتيچ به كريجين، كمپاني آمريكايي كه گونه جديدي از ژن درماني را آزمايش مي‌كرد، رفت. پاركينسون در نتيجه فقدان مزمن پيام‌رسان‌هاي عصبي دوپامين روي مي‌دهد. درمان تجربي پزشكان كريجين اين بود كه روي جمجمه او دو حفره ايجاد كنند و «نئورتورين» -پروتييني كه پيشرفت اين بيماري را در ميمون‌ها متوقف كرده _ را مستقيما به مغز او تزريق كنند.

پس از عمل جراحي، تحرك پائولتيچ بهبود يافت و صحبت كردنش به صورت قابل توجهي واضح‌تر شد. (اين روزها تشخيص نشانه‌هاي اين بيماري در او امكان‌پذير نيست.) كتلين پوستون، دكتر او در اين پژوهش، مات و مبهوت شده بود. به عبارت دقيق‌تر، روند پاركينسون هرگز در انسان‌ وارونه نشده است؛ پيش از اين در بهترين نمونه‌هاي آن تنها اميدي كه وجود داشت كند كردن روند بيماري بود.

در آوريل 2013، كريجين اعلام كرد آزمايش نئورتورين شكست خورده است. بيماراني كه با اين دارو درمان شده‌اند بهبودي قابل‌توجهي نسبت به بيماراني كه درماني ساختگي روي آنها انجام شده، نداشته‌اند. در عمل جراحي ساختگي، دكتر جاي حفره‌اي را روي جمجمه بيمار ايجاد مي‌كند و اين تصور براي بيمار به وجود مي‌آيد كه روي او عمل جراحي صورت گرفته است. بنابراين پوستون از كاربردي نبودن نئورتورين مايوس شد. اما پس از اينكه نتايج آزمايش‌ها را بررسي كرد، متوجه مساله‌اي شد كه دلسردي‌اش را كمرنگ كرد. روي مايك پائولتيچ هم درمان ساختگي صورت گرفته بود.

مي‌توان گفت پائولتيچ و مودل از تماشاگران يك نمايش بودند و همان‌طور كه اجراي بازيگري روي صحنه تئاتر مي‌تواند ما را ميخكوب كند و اين حس را به ما مي‌دهد كه شاهد اتفاقي حقيقي هستيم، تئاتر درماني هم براي ميخكوب‌ كردن ما طراحي شده كه با خلق انتظارات قدرتمند در مغز كار خود را پيش مي‌برد. اين انتظارات محركه تاثير درمان ساختگي هستند؛ تاثيري كه روي آنچه در بدن‌مان رخ مي‌دهد موثر است. بنابراين پائولتيچ شاهد بهبودي علائم بيماري‌اش شد، اما نه فقط به خاطر حفره‌هايي كه روي سرش احساس‌ مي‌كرد يا گفته‌هاي دكترها درباره عمل جراحي. صحنه‌اي كه او تماشاگرش بود متشكل از دكترهايي با روپوش سفيد كه گوشي‌هاي طبي دور گردن‌شان انداخته بودند، پرستارها، انجام چكاپ‌ و آزمايش مي‌شد.

اين فن نمايش و صحنه‌سازي به بسياري از مراحل درمان بسط داده شد و كارايي خود را روي سطح ناخودآگاه به عرصه ظهور رساند. درمان‌هاي ساختگي گران، عملكرد بهتري از نوع ارزان آن دارند. در فرانسه شياف‌هاي ساختگي بهتر عمل مي‌كنند، در حالي كه بيماران بريتانيايي ترجيح مي‌دهند اين داروها را قورت بدهند. اغلب اوقات تزريق‌هاي ساختگي هم بهتر از قرص‌هاي ساختگي عمل مي‌كنند. اما ظاهرا عمل‌هاي جراحي ساختگي بهترين نوع آن است.

موضوع حيرت‌آورتر اينكه داروهاي ساختگي وقتي بهتر عمل مي‌كنند كه خود بيمار با آگاهي از ساختگي بودن آنها را مصرف مي‌كند. اين موضوع سال 2010 در مقاله‌اي كه تد كاپتچاك، محققي در دانشكده پزشكي هاروارد، منتشر كرد گزارش شد. 21 روز پس از مصرف داروي ساختگي، افرادي كه دچار سندروم روده تحريك‌پذير بودند در مقايسه با افرادي كه هيچ گونه دارويي مصرف نكردند، احساس بهتري داشتند.

رابطه دلگرم‌كننده بيمار و پزشك اساسي‌ترين عامل در ايجاد باور به نتيجه‌اي موفق است. پزشكان به بيماران مي‌گفتند در آزمايش‌هاي باليني خيلي دقيق قرص‌هاي ساختگي نشان داده‌اند محركه‌اي براي خوددرماني هستند.

كاپتچاك، محققي كه تمام عمرش را به مطالعه تاثيرات داروهاي ساختگي اختصاص داده، مي‌گويد: «سروكار داشتن با انتظارات خيلي حقه‌آميز است. ما با ميزان‌هاي بسيار نامعلوم پديده‌اي به‌شدت غيردقيق سروكار داريم و بخش عمده‌اي از آن را ناخودآگاه تشكيل مي‌دهد.»

كارين جنسن، يكي از همكاران قديمي كاپتچاك كه هم‌اكنون آزمايشگاه خودش را در موسسه كارولينسكاي استكهلم اداره مي‌كند، آزمايشي را طراحي كرد تا مشخص كند آيا امكان استفاده از محرك‌هاي زيرآستانه‌اي (براي ايجاد وضعيتي كه بيماران تاثير داروي ساختگي را تجربه كنند) وجود دارد يا خير؟ (محرك زيرآستانه‌اي: به هرگونه محرك حسي كه پايين‌تر از آستانه مطلق فردي براي ادراك آگاهانه باشد اطلاق مي‌شود.)

طي مرحله شرطي‌سازي اين آزمايش، بيماران چهره‌هايي را كه متناوبا تغيير مي‌كردند روي صفحه نمايشي مشاهده كردند. نيمي از بيماران محرك‌هاي زيرآستانه‌اي را دريافت كردند: چهره‌ها در كسري از ثانيه پديدار شدند؛ يعني فرد قادر به درك آگاهانه تفاوت ميان آنها نمي‌شد. براي بيماران ديگر، چهره‌ها آن‌قدري روي صفحه نمايش پديدار شد كه آنها قادر به تشخيص آگاهانه چهره‌ها بودند.

طي مرحله اول، محرك‌هاي گرمايشي مختلف به بازوي بيماران داده شد كه همراه با محرك‌هاي زيرآستانه‌اي ديداري بود؛ بيمار با ديدن چهره نخست گرماي بيشتري دريافت مي‌كرد، با ديدن چهره دوم گرمايي كمتر. در مرحله آزمايش كه پس از اين مرحله صورت مي‌گرفت، افراد، از جمله كساني كه محرك‌هاي زيرآستانه‌اي تصاوير سريع را ديده بودند، اعلام كردند زماني كه چهره اول را ديده‌اند درد بيشتري احساس كردند، اگرچه محرك گرمايشي متعادل باقي مانده بود و براي هر دو چهره يكسان بود. بنابراين افراد ارتباطي ناخودآگاه ميان درد بيشتر و چهره‌ اول ايجاد كردند. اين آزمايش نشان داد واكنش ساختگي مي‌تواند در ادراك زيرآستانه‌اي فرد شرطي شود. جنسن اشاره مي‌كند كه وقتي قدم در بيمارستاني مي‌گذاري محرك‌هاي زيرآستانه‌اي كوچك- محرك‌هايي كه بسياري از آنها ناخودآگاهانه تجربه مي‌شوند- سبب واكنش‌هايي در بدن‌مان مي‌شود كه در موقعيت‌هاي مشابه تجربه كرده‌ايم. او مي‌گويد: «بخشي از درمان به ناخودآگاه مربوط است، اتفاقي كه غريزي رخ مي‌دهد.» بيمارستان فقط يكي از مكان‌هاي اجرايي «تئاتر باور» است. صدها درمان پزشكي جايگزين كه انتظارات ما را مهار مي‌كنند- هومئوپاتي، طب سوزني، طب سنتي چيني، تزريق ويتامين، صدادرماني و... - در سطوح مختلف تاثير خود را ثابت كرده‌اند.

 

چگونه باور به چيزي انسان را درمان مي‌كند؟

تاثير داروي ساختگي در واكنش به درد پاسخي را شرطي مي‌كند كه براي آزاد كردن مواد شيميايي مغز است- مانند آندورفين‌ها و مسكن‌هاي شبه‌مخدر. در سال 1978 دو عصب‌شناس دانشگاه كاليفرنيا كه علاقه‌مند بودند بدانند چطور اين مواد افيوني درون بدن (ايپوئيد)، درد را كنترل مي‌كنند، بيماراني را مورد مطالعه قرار دادند كه به تازگي دندان عقل‌شان را كشيده بودند.

محققان ابتدا گروهي كه داروهاي ساختگي مصرف كردند را با گروهي مورد مقايسه قرار دادند كه نالوكسان، دارويي كه تاثير بهبوددهنده اپيوئيد را متوقف مي‌كنند، مصرف كرده بودند. هيچكدام از بيماران مورفين دريافت نكردند و انتظار دريافت آن را نيز نداشتند؛ در اين برهه بيماران درمانده شده بودند. بعد دانشمندان به بيماران اعلام كردند كه برخي مورفين دريافت مي‌كنند، برخي داروي ساختگي و برخي نالوكسان. اين‌بار برخي از بيماران احساس بهتري داشتند اگرچه مورفين دريافت نكرده‌ بودند. توقع آنها از تكسين بالقوه‌، آندروفين‌ها را آزاد كرد كه درد را كاهش داد. اما به محض اينكه نالوكسان دريافت كردند، دوباره دردشان شروع شد. اين دارو فعل و انفعالات آندروفين را كه مغزشان در پاسخ به داروي ساختگي آزاد كرده بود، متوقف كرد. پروفسور هاواراد فيلدز يكي از محققان اين پژوهش مي‌گويد: «بدون انتظار تسكين درد، نمي‌تواني تاثير ساختگي را ايجاد كني. »

اوايل دهه 2000 دانشمندان توانستند چگونگي تاثيرات اين داروها را بر مغز مشاهده كنند. تور ويگر، كه در آن زمان دانشجوي دكتراي دانشگاه ميشيگان بود، اسكن مغز بيماران را گرفت. او روي مچ افراد كرمي ماليد و سپس الكترودهايي را كه شوك يا گرماي دردناك را به بدن آنها وارد مي‌كرد، به مچ آنها وصل كرد. او به بيماران گفت يكي از كرم‌ها درد را بهبود مي‌بخشد اما در حقيقت هيچ‌كدام از كرم‌ها ويژگي كاهش درد نداشتند.

بعد از چندين دوره شرطي كردن بيماران، آنها درد كمتري را روي مچي كه كرم «تسكين درد» ماليده شده بود، حس كردند؛ در دور آخر، شوك‌هاي قوي به اندازه نيشگوني ريز هم درد نداشتند.

اسكن‌هاي مغزي نشان داد كه احساسات درد معمولي با يك جراحت آغاز مي‌شوند و در كمتر از يك لحظه ستون فقرات را مي‌پيمايند تا به شبكه‌اي از مغز برسند كه اين حس را به عنوان درد بشناسد. پاسخ ساختگي مسيري مخالف اين جهت را مي‌پيمايد. انتظار درمان در قشر پيش‌پيشاني سيگنال‌هايي را به ساقه مغز ارسال مي‌كنند؛ ساقه مغز نيز اپيوييدها را مي‌سازد و آنها را از طناب نخاعي راهي مي‌كند.

ويگر مي‌گويد: «باور درست و آزمايش صحيح شانه به شانه يكديگر كار مي‌كنند و همين دستورالعمل كار است. » اين دستورالعمل راه خود را در ميان آزمايش‌هاي باليني باز كرده است. كريستوفر اسپواك دكتر درد و اعتياد در مركز درماني نظامي والتر ريد بتسداي ماريلند است كه هر روز نظامي‌ها و كهنه‌سربازها را با جراحت‌هاي عميق مورد معالجه قرار مي‌دهد. اسپواك معمولا زماني را براي شنيدن صحبت‌هاي بيمارانش درباره خودشان اختصاص مي‌دهد كه در برخي اوقات ممكن است آنها بگويند در كودكي نزديك خانه‌شان درخت اكاليپتوس زيبايي بوده يا عاشق قرص نعناع هستند. اگر اسپواك مسكن‌هاي اوپيوييدي تجويز كند، بيمار هر بار كه اين دارو را مصرف مي‌كند، روغن اكاليپتوس را بايد ببويد يا قرص نعناع بخورد؛ در واقع هر محركه‌اي كه خاطره‌اي خوش را به آنها يادآور شود. در نتيجه بيماران شروع به مرتبط كردن تجربه احساسي‌‌شان با داروها مي‌كنند. پس از مدتي، اسپواك ميزان داروها را كم مي‌كند و فقط تجربه‌هاي احساسي با صداها و بوها را براي فرد فراهم مي‌كند؛ بنابراين مغز بيمار وارد «داروخانه‌اي دروني» براي تامين داروهاي مورد نياز مي‌شود. اسپواك مي‌گويد: «ما افرادي را داريم كه سه عضو يا چهار عضو بدن‌شان را از دست داده‌اند اما هيچ‌گونه اوپوييدي‌ مصرف نمي‌كنند. با اين وجود كهنه‌سربازان جنگ ويتنام هم هستند كه طي 30 سال گذشته براي كاهش درد كمر، ميزان بسياري زيادي مورفين استفاده مي‌كنند.»

دو سال پيش لئوني كوبان، عضو آزمايشگاه ويگر، تاثير باور به موضوعات ديگر را در تجربه درد مورد آزمايش قرار داد. محققان سوزشي را روي دست شركت‌كنندگان وارد كردند و از آنها خواستند شدت درد را بگويند. داوطلبان همچنين مجموعه‌اي از علائمي كه نشان مي‌داد شركت‌كنندگان قبلي چگونه درد خود را ارزيابي كردند، ديدند. در مورد اين محركه نيز، افراد درد بيشتر يا كمتري را براساس آنچه شركت‌كنندگان قبلي احساس كرده بودند، گزارش دادند. آزمايش‌هاي واكنش پوستي افراد نشان داد آنها نه تنها آنچه را فكر مي‌كردند محققان مي‌خواهند بشنوند اعلام كرده‌اند بلكه واكنش كمتري به درد نشان داده‌اند. كوبان تا آنجايي پيش رفت كه گفت ممكن است معلومات اجتماعي قدرت بيشتري نسبت به شرطي كردن و محرك‌هاي زيرآستانه‌اي در تغيير تجربه درد داشته باشند.

كوبان مي‌گويد: «معلوماتي كه ما از روابط اجتماعي‌مان داريم نه تنها بر تجربيات احساسي‌مان بلكه بر پيامدهاي وابسته به سلامتي مانند درد و درمان تاثير بسزايي دارد و ما تازه شروع به درك اين تاثيرات و چگونگي مهار كردن آنها كرده‌ايم.»

در هيچ‌ جايي قدرت باور جمعي مشهودتر از زيارت‌هاي مذهبي نبوده است؛ چه پياده‌روي‌ها و چه زيارت‌هاي مذهبي ده‌ها ميليون هندو از شهرهايي كه رود گنگ در آنها جاري است، يا زيارت آلتوتينگ؛ جايي كه من ريچارد مودل را ملاقات كردم. نخستين شفايي كه در آلتوتينگ صورت گرفته، در سال 1489 ثبت شده است؛ زماني كه پسري جانش را با غرق شدن در آب از دست داد اما خبر رسيد معجزه او را به زندگي بازگردانده است. زائراني كه من به آنها پيوستم در صبح سرد شهر بايرن شاد و خوشحال مشغول گپ زدن هستند. به خاطر عمل جراحي كه سه ماه پيش روي مچ پايم داشتم، در سفر نگران بودم. اما در ازدحام زائرانِ سرخوش، دردم كمرنگ و كمرنگ‌تر شد. انتظار شفا گرفتن فروننشسته است. توماس زائونر، روان‌درمانگر و ديكوني كه به آلتوتينگ مهاجرت كرده، مي‌گويد: «تفكر ديگري در اينجا در جريان است. عبادت‌ها حقيقتا جواب مي‌دهند.»

Reader’s Digest

 

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون