• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4095 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۲ خرداد

گفتاري از استاد محمدعلي ‌موحد

آرزوي شرحِ مثنوي

اين جلسه آخر مثنوي‌خواني ما است. روزِ آخر شعبان است و فردا رمضان. امروز اين يادگاري است براي آخر دوره مثنوي‌خواني‌مان.

اين مثنوي كه ان‌شاءالله تصحيح‌اش به دست همه رفقا، مثنوي‌دوستان و مثنوي‌پژوهان مي‌رسد و در آن دقّت مي‌كنند، حاصلِ اقبالي بلند است. من از همّت و عنايت و همكاري و لطف و اظهار علاقه دوستاني كه در كار تصحيح با من و مشوّق من بودند بسيار سپاسگزارم. من از نيروي اين دوستان و به دليلِ شوقِ ديدارشان بود كه پيش مي‌رفتم و مرا پيش مي‌بردند. خدا را شاكرم كه يكي از آرزوهاي عمرِ من محقّق شد. آرزويي كه گمان نمي‌كردم در آن موفّق شوم، امّا خدا موفّق كرد و اين كار تمام شد. بسيار خوشحالم. بسيار بسيار خوشحالم از اين بابت و منّت‌دارِ همه بزرگواراني كه مرا ياري كرده‌اند. ذهنِ من يك ذهنِ فرتوتِ سالخورده است و شما چه توقّعي از آن داريد؟! اين نفسِ دوستان بود كه مرده را به حركت درمي‌آورد و من نيز خود را كشاندم. به هر حال فكر مي‌كنم كه متني قابل قبول به دست داده شده. همچنين واريانت‌هايي قابل قبول و مهم در متنِ مثنوي به دست داده شده است. هر واريانتي ارزشِ آن را ندارد كه عمرتان را برايش تلف كنيد. هر بيتِ الحاقي ارزش آن را ندارد كه وقت‌تان را روي آن بگذاريد و درباره‌اش كار كنيد. در تصحيحي كه ما انجام داده‌ايم، اگر حتّي با نسخه‌هاي خطّي مقايسه‌اش كنيد مي‌بينيد كه برخي از آن نسخ، مثنوي تا 32000 بيت، ادامه يافته است، حال آنكه در متنِ ما مثنوي محدود شده است به 25600 بيت و بلكه يك بيت كمتر. يعني 6400 بيت را دور ريخته‌ايم. اين بدان معني است كه شما فارغ شده‌ايد از اينكه وقت‌تان را روي بيت‌هاي الحاقي تلف كنيد. نبايد بي‌دليل روي بيتي صرفِ وقت كنيد كه از مولانا نيست و شخصي پس از مولانا هوس كرده چيزي به همان وضعِ مثنوي بسازد و بيفزايد. در همان 25600 بيت نيز، تمام واريانت‌هايي كه از دوره 15 ساله پس از وفات مولانا فراتر رفته را دور ريخته‌ايم. ولي چيزي كه در آن دوره محدود بوده را نگه داشته‌ايم. ما علايم و نشانه‌هايي در دست داريم‌ كه مانع از دور ريختنِ اين واريانت‌ها مي‌شود. اينها بايد در دسترسِ اهلِ تحقيق باشد. ما آنها را در اينجا جمع كرده‌ايم. با توجّه به اين اوضاع و احوال، فكر مي‌كنم كه تصحيحِ ما، قابل قبول است. هرچه بيشتر مثنوي را بخوانيد به اهمّيت اين فاصله‌گذاري‌هايي كه انجام داده‌ايم بيشتر آگاه مي‌شويد. خواهيد ديد كه بيشتر معنا مي‌دهند. البتّه ممكن است گاهي شما يا خودِ بنده، در بازخواني متنِ حاضر، به اين نتيجه برسيم كه اگر اين فاصله‌گذاري دو بيتِ پيش يا پس‌تر بود، بهتر مي‌شد امّا اين مهم نيست. ببينيد در موسيقي مي‌گويند كه سكوت به اندازه صدا اهمّيت دارد. شعر نيز از مقوله موسيقي است. اشتراكاتي نيز ميانِ اين دو وجود دارد كه يكي از آنها، مقوله سكوت است. اينكه مولانا از خموشي دم مي‌زند و گاه خاموش تخلّص مي‌كند نيز از همين روست. سكوت و خاموشي همانقدر اهمّيت دارد كه وقتي حرف مي‌زند. تا خاموشي پيش نيايد به حرف‌ها نيز توجّه كافي نمي‌شود. ما در اين فاصله‌گذاري‌ها، شما را در هر قدم دعوت كرده‌ايم به سكوت. به دقّت كردن.

اميدوارم و گفته‌اند كه آرزو بر جوانان عيب نيست! گاهي پيران نيز شلتاق مي‌كنند و آرزو در سر مي‌پرورانند. پيغمبر فرمود كه بپرهيز از آرزوي پير! پير اصلا فرموش‌اش مي‌شود كه كجاي كار است. طول‌الامل را براي همين به كار برده‌اند. يعني آرزوهاي دور و دراز. امّا چرا كه نه؟!

هيچگاه از ياد نمي‌برم كه روزهاي آخر زندگي دوستِ عزيزمان اميرحسين جهانبگلو (پدر رامين جهانبگلو) بود و بسيار نيز متاثّر بودم. اميرحسين جهانبگلو، مدت‌ها با من در نفت كار كرده بود. در آن روزهاي آخر رفته بودم براي عيادتش. باور نمي‌كنيد كه ديديم چه آرزوها و پروژه‌هايي در سر دارد! بله! آدميزاد اينگونه است. من مي‌ديدم كه او روزهاي آخر زندگي‌اش است، امّا او آرزوها مي‌پروراند. حالا ممكن است ما نيز از اين دست آرزوها داشته باشيم. ولي چه عيب دارد؟ آرزو داريم و بر زبان نيز مي‌آوريم.

من معتقدم كه مثنوي را بايد بازخواني كرد. نه‌تنها مثنوي، بلكه تمامِ آثارِكلاسيك‌مان را بايد بازخواني كنيم. بايد آثار غزالي را نيز بازخواني كرد و هرآنچه را گفته‌ و نوشته‌اند را. اين آثار را بايد در پرتو حالِ امروز و نيازِ امروز و آنچه در ذهن‌مان است بازخواني كنيم. اين بازخواني بدان معنا نيست بايد من خويش را از اينجا بكنم و ببرم در هزار سال پيش، بگذارم. اين شيوه، پيش از اين روشي بود براي فهمِ متون. درست است كه ما اگر بخواهيم معناي تنگِ گل را بدانيم، بايد ببينيم در آن روزگار كه اين اصطلاح نوشته شده، چه معنايي را از آن درك مي‌كرده‌اند، امّا اين شيوه فقط در مفردات به شما كمك خواهد كرد. امّا در آنجايي كه بخواهيد معناي زندگي را دريابيد و زندگي را درك كنيد، نمي‌توانيد برگرديد به هزار سال پيش. شما بايد هزار سال پيش را به اكنون بياوريد و در پرتوِ نورِ اين زمان، ببينيد چه معنايي از آن بروز مي‌يابد. بايد ديد آن متن و انديشه به امروزِ شما چه مي‌دهد؟ اين مهم است.

من معتقدم، شروحي كه تا حال بر مثنوي نوشته‌ شده است، حق مثنوي را ادا نكرده. حقّ مثنوي در ساحاتِ مختلف، مغفول واقع شده، همانطور كه ساحتِ شاعرانگي مولانا مغفول واقع شده و به رسميت شناخته نشده و آنگونه كه بايد، به آن بها داده نشده است. نه اينكه من بخواهم، بزرگاني كه راهِ دشوارِ شرحِ مثنوي را پيموده‌اند ناديده بگيرم كه در چنين حدّي نيستم، منظورم آن است كه اين بزرگان، مثنوي را در عالمِ خويش مي‌خوانده‌اند و به هر فرازي كه با چارچوبِ ذهني‌شان متناسب‌تر بوده مي‌پرداخته‌اند و بسطش مي‌داده‌اند. به گمانِ من روزگارِ چنين شرح‌هايي به سر آمده است.

دوره‌اي ما اصطلاحِ ابن‌عربي زدگي را به ميان آورديم. ابن‌عربي زدگي، در روزگاري، فضيلت و هنر به شمار مي‌آمد. تخصّص در ابن‌عربي، هنر است امّا ابن‌عربي زدگي، خير. زدگي با هر چيزي بد است ولي تخصّص، فضيلت به شمار مي‌آيد. بين تخصٌص در ابن‌عربي و ابن‌عربي‌زدگي تفاوت بسيار وجود دارد. ابن‌عربي‌زدگي، آمده و نشسته بود بر عقلِ روشنفكرانِ ما. البتّه اين را نيز بيفزايم؛ روشنفكر آن كسي نيست كه كراوات مي‌بندد. روشنفكر كسي است كه غير از كارِ خورد و خوراك و لباس و قسمتِ بورس و بهاي ماست و كرايه اتومبيل، اشتغالات ذهني ديگري نيز دارد و آن اشتغالات در عالمِ فرهنگ و كتاب و هنر و انديشه است. ابن‌عربي به هر دليلي، بر انديشه ما مسلّط شده و آناني كه خواسته‌اند شرح مثنوي بنويسند، گاهي خواسته‌اند تسلّط‌شان را بر مكتب، طرز فكر و مطالبي كه ابن‌عربي آورده، ثابت كنند و شرحِ مثنوي بهانه‌اي است براي آن مقصود. همانطور كه اكنون مي‌بينيد رساله‌هاي دانشگاهي درباره مثنوي چاپ مي‌شود و اگر آنها را ورق بزنيد مي‌بينيد كه نويسندگان‌شان مطالبي را خوانده‌‌اند يا در كلاس‌هاي درسي به آنها مطالبي پراكنده گفته شده كه من از آنها چيزي نمي‌دانم و البتّه ايشان احتمالا بسيار خوب مي‌دانند، امّا نكته اينجاست كه آن مطالبِ پراكنده، مونتاژ شده‌اند. ماشين‌هايي كه با صنعتِ مونتاژ وارد بازار مي‌شوند را مي‌توان با آزمون، سنجيد امّا و متاسّفانه، مونتاژهايي از اين دست را نمي‌توان عينا مورد بررسي و آزمايش قرار داد تا بتوان ديد كه اصلا آيا راه مي‌روند يا خير! در اين راستا چيزهايي را سرِ هم مي‌كنند تا نشان دهند آنچه فلان فرماليستِ روسي يا نظريه‌پردازِ آلماني يا تئوريسينِ امريكايي گفته، چگونه مي‌توان در مثنوي پياده‌شان كرد! اگر هم آن نظريه‌ها را به درستي فهميده باشند و در بيان مطالب‌شان راست بگويند، تقصيرِ مثنوي دراين بين چيست؟ او دارد آن مسائل را بر مثنوي، تحميل مي‌كند. مثنوي، بهانه است تا او مطالبِ خوانده‌اش را تحويلِ ما دهد و بگويد من چيزهايي را مي‌دانستم! در گذشته نيز چنانكه گفتم، وضع به همين منوال بود. مثنوي را بهانه قرار مي‌دادند تا بگويند بر ابن‌عربي مسلّط‌اند و... مثنوي را بايد به لحاظِ مثنوي خواند. بايد ديد مثنوي چه مي‌خواهد بگويد. ما بايد بدانيم، مولوي براي اكنونِ من، چه مي‌تواند بگويد؟آرزوي من اين است و اميدوارم كه خداوند بخواهد، ما بتوانيم دفترِ اوّل مثنوي را در عرضِ حدود 2 سال، شرح كنيم. من از خداوند استمهال كرده‌ام، حالا قبول‌اش با آن طرف است. اميدوارم در اين مدّت بتوانيم شرحي قابل قبول بنويسيم و الگويي ارايه كنيم براي شرحِ ساير دفترها. همان كاري كه درباره فصوص‌الحكم نيز انجام داديم. ما 10 فصّ اوّل را به صورتي آورديم كه ماحصلِ فكرِ ابن‌عربي دراختيارتان قرار گيرد و نمونه‌اي باشد براي آنكه تمام فصوص و فتوحات را با همين شيوه پيش برد و خواند. در مثنوي نيز اگر بتوانيم همين كار را انجام دهيم، بسيار خوب خواهد بود.

(بخشي از درسگفتارِ استاد دكتر محمّدعلي موحّد در آخرين نشستِ دوره مثنوي‌خواني در فرهنگستان زبان و ادبيات فارسي در تاريخ 26 ارديبهشت 1397)

پياده‌سازي و بازنويسي: سعيد رضادوست

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون