18 شهريور سالروز درگذشت جلال آلاحمد
روشنفكر چند بعدي
محسن آزموده
دو هفته گذشته، روزنامهاي به مناسبت درگذشت عزتالله انتظامي، چنين تيتر زد: «پيرمرد چشم ما بود»! كتابخوانهاي ما به خوبي ميدانند كه اين عبارت، عنوان مقالهاي است از جلال آلاحمد درباره نيما يوشيج، با امضاي آذرماه 1340 كه بعدا در كتاب ارزيابي شتابزده (1343) بازنشر شد. اين اولين بار نيست كه عبارت جلال به عنوان تيتر يك مطلب مورد استفاده قرار ميگيرد و احتمالا آخرين بار هم نخواهد بود، گواهي بر زنده بودن نويسنده ايراني در حيات روزمره فرهنگي ما با وجود گذشت قريب به 50 سال از زمان درگذشتش.
آلاحمد در سالهاي اخير به انحاي مختلف مورد نقد محققان و روشنفكران و پژوهشگران و متفكران ايراني قرار گرفته است، برخي ميگويند بيسواد بود و در مورد همه چيز اظهارنظر ميكرد، عدهاي برآنند شتابزده بود و سرسري به هر حوزهاي سرك ميكشيد و چند نوك ميزد و باز روز از نو، روزي از نو. گروهي داستاننويسياش را نقد ميكنند و معتقدند نوشتههاي داستانياش به قدرت و قوت نويسندگان پيش و پس از خودش نبود و شماري با عطف به ترجمههايش نوشتهاند كه برگردانهايش پرغلط بود. اهل فلسفه بر برداشت ناصوابش از مفهوم «غربزدگي» كه احمد فرديد واضع آن بود، تاكيد ميكنند و جالب است كه از اين منظر، دو نظر بعضا متناقض ارايه ميشود: يك دسته ميگويند آنچه فرديد از غربزدگي مدنظر داشت، با برداشت سطحي و سياستزده آلاحمد زمين تا آسمان فرق داشت و گروهي ديگر ميگويند، آلاحمد با توجه به جايگاه مهمش در حوزه روشنفكري زمانهاش، نقش موثري در بسط تجددستيزي فرديدي و قوت و قدرت گرفتن ايدههاي بازگشت به خويشتني داشت. يك دسته ديگر از منتقدان آلاحمد، عمدتا بر جايگاه او در ميان روشنفكران سالهاي دهه 1340 انتقاد دارند و با «پدرخوانده» ناميدن او، اين ويژگي او را منافي منش روشنفكري يعني آزادانديشي و استقلال و خويشآييني ميخوانند. از ديد ايشان سيطره فرهنگي آلاحمد در آن سالها، مانع از شنيده شدن صداهاي ديگر بود و ميدان به مخالفان براي ابراز عقيده نميداد.
آنچه در اين ميان مورد غفلت قرار ميگيرد، ذوابعاد بودن آلاحمد و وجوه كثيري است كه سبب شده، با گذشت قريب به 50 سال از زمان مرگش، هنوز آثارش در سطحي گسترده مخاطب داشته باشد و چنانكه در بدو سخن اشاره شد، حتي گروهها و افرادي كه چندان ميانهاي با نوع نگاه او ندارند يا مخالف خط فكري او هستند، به شكلي كه آمد، از تعابير و نوآوريهاي او استفاده كنند. آلاحمد، برخلاف بسياري از اهل فكر امروزي، آقا يا خانم دكتر نبود، عضو هيات علمي هيچ دانشگاهي هم نبود، از فلان دانشگاه نامآور ايران يا خارج از ايران نيز مدارك عاليه نداشت، ادعاي دانستن چهار، پنج زبان هم نداشت و وقتي در برابر استادي چون محمود هومن قرار گرفت، در حالي كه به اصطلاح براي خودش كسي شده بود و سري در سرها درآورده بود، اما زانوي شاگردي بر زمين سود و به يادگيري فلسفه پرداخت و چنانكه در مقدمه «عبور از خط» ارنست يونگر آمده، با افتخار تمام نوشت كه اين ترجمه در اصل از دكتر هومن است و او تنها آن را تقرير كرده و به شاگردي خود اقرار كرد. با اين همه آلاحمد نويسندهاي درجه يك بود، نثري منحصربهفرد و خاص خودش را داشت، دست به قلم بود و نگاه تيزبيني داشت، برخي تعابيرش مثل همان كه در ابتداي سخن اشاره شد يا تعبير «از رنجي كه ميبريم» (عنوان يكي از مجموعه داستانهايش) همچنان توسط روزنامهنگاران به كار ميرود، داستاننويس قدري بود و شماري از آثار داستانياش مثل «نفرين زمين»، «مدير مدرسه»، «ن والقلم»، «سه تار»، «زن زيادي» و «ديد و بازديد» هنوز خوانندگان فراواني دارد. جستارنويس (essayist) درجه يكي بود و مقالاتش درباره موضوعات متنوع فرهنگي، هنري، سياسي و اجتماعي كماكان خواندني است و با وجود گذر نيم قرن هنوز مستقل از موضوعشان خواندني است و ارزش ادبي دارد، حتي اگر با محتواي آنها موافق نباشيم. شم تيزي داشت و شاخكهاي ذهنش نسبت به وقايع پيرامونش شديدا حساس بود و مهمتر آنكه جسور بود و با صراحت و بدون تعارف و مجامله حرف دلش را ميزد. از همكاري با ساير روشنفكران و محققان ابا نميكرد و به خصوص در زمينه ترجمه با مترجماني چون علياصغر خبرهزاده، پرويز داريوش، منوچهر هزارخاني و سيمين دانشور همكاري ميكرد. اما يكي از ويژگيهاي ماندگار آلاحمد، سفرنامهنويسي و مردمنگاريهاي دقيق، هوشمندانه، انتقادي و خواندنياش بود. آلاحمد غير از سفرنامههاي خواندنياي چون «سفر روس» و «سفر امريكا» و «سفر ولايت عزراييل» كه برخي از آنها چون «خسي درميقات» (1345) متن ادبي مستقل و ماندگاري است، سه تكنگاري نوشته است: «اورازان» (1333)، «تاتنشينهاي بلوك زهرا» (1337) و «جزيره خارك در يتيم خليجفارس» (1339). اين آثار بدون شك بهترين نمونههاي درخشان و جذاب مردمنگاري در ايران هستند، با قلمي شيرين و خواندني كه در عين حال نگاهي انتقادي به واقعيت زندگي روزمره مردم دارند و همچنان ميتوانند به عنوان اسنادي ماندگار و مستند براي مطالعه جغرافياي انساني مناطق مذكور به كار روند. بدون شك اين تنوع شگفتانگيز يكي از اصليترين دلايل اثربخشي ماندگار آلاحمد در فضاي فكري و روشنفكري معاصر با وجود گذشت نيم سده زمان از مرگ اوست و همين ميتواند به عنوان سرمشقي براي روشنفكران و محققان تكبعدي معاصر باشد كه با ادعاي «تخصصگرايي» شجاعت و جسارت ورود به عرصههاي متفاوت فرهنگي را ندارند و همين امر موجب ميشود كه جامعهاي كه شديدا به وجود چنين روشنفكراني نيازمند است، نتوانند با اقشار گوناگون ارتباط برقرار كنند و در نتيجه در برج عاج خود منزوي ميشوند و آثاري خلق ميكنند (اگر بكنند) كه مخاطباني محدود دارد.