محمد ابراهيم ترقينژاد / قاسم افتخاري براي دانشآموختگان علوم سياسي و روابط بينالملل نامآشنا است. اين نامآشنايي هم از جهت تدريس قريب به 45 سال اين رشته علمي در دانشگاه تهران است و خودش ميگويد كه بسياري از استادان يا ديپلماتهاي امروز از شاگردان او بودهاند و براي مثال نام سيدعباس عراقچي و سيدحسين موسويان دو عضو ارشد تيم مذاكرهكننده هستهاي امروز و ديروز را ميآورد. در يكي از روزهاي پاييزي به سراغ او در دانشگاه تهران رفتيم و با او درباره رويكرد امريكا در دوران پسا برجام و تاثير برجام در نظم امنيتي منطقه گفتوگو كرديم. اين استاد علوم سياسي و روابط بينالملل در گفتوگو با «اعتماد»، با اشاره به رويكرد جديد امريكا در خاورميانه مبني بر مديريت تنشها و دنبال كردن استراتژي انتقال به آسياي شرقي، معتقد است كه امريكاييها ميخواهند از ظرفيتهاي ايران براي كنترل شرايط امروز خاورميانه استفاده كنند. البته او ابايي هم ندارد كه بگويد نوع موضعگيريهاي دولت امريكا نسبت به ايران بيشتر جنبه سياست داخلي دارد و مبتني بر واقعيتهاي نظام بينالملل نيست. افتخاري با يادآوري تحولات صورت گرفته در ساختار امنيتي خاورميانه در سالهاي گذشته تاكيد ميكند كه با اجراي برجام هم اين روند، تسريع بيشتري به خود خواهد گرفت و در اين تحولات ايران نقش مهمي را بيش از پيش ايفا خواهد كرد. اين استاد دانشگاه معتقد است كه در اين راستا، متحدان منطقهاي امريكا به شرايط جديد تن خواهند داد. مشروح گفتوگوي «اعتماد» با قاسم افتخاري در ادامه ميآيد.
برجام هماينك به مرحله پذيرش رسيده است و در هفته گذشته، امريكا و اتحاديه اروپايي نيز در بيانيههايي جداگانه دستورات لازم مبني بر لغو متوقف شدن تحريمها را صادر كردند. به نظر شما، با اجراي برجام امريكا نسبت به ايران چه رويكردي را اتخاذ ميكند؟
مساله نخستي كه بايد به آن اشاره كنم، اين است كه اختلاف ميان ايران و امريكا ساختگي است. دو كشور ايران و امريكا نه اختلاف ارضي دارند و نه اختلاف مرزي و نه اختلاف تاريخي جز دو مورد رويداد 28 مرداد سال 32 و اشغال سفارت امريكا. دولت امريكا در زمان آقاي خاتمي از بابت نقشش در رويداد 28 مرداد رسما از ملت ايران عذرخواهي كرد. اختلاف ايران با عربستان و قطر و عراق ممكن است زمينههايي تاريخي داشته باشد ولي اختلاف ايران و امريكا به صورت تاريخي و طبيعي نيست. امريكاييها از ابتدا علاقه خاصي براي ارتباط با ايران داشتهاند. براي درك اين مهم، بهتر است آن را در يك چارچوب تاريخي قرار دهيم. در سال 1943 ميلادي، سه قدرت جهاني آن زمان يعني شوروي سابق، امريكا و انگلستان پس از اشغال ايران، نشستي را در تهران برگزار كردند كه براي پيشبرد جنگ و اوضاع جهاني پس از پايان جنگ بود. رييسجمهور وقت امريكا در آن زمان، فردي بهنام روزولت بود. وي در هنگام خروج از كشور به يكي از مشاورانش كه ژنرال برادلي بود، گفت كه اين ملت كه اين همه در تاريخ نقش داشته، به چه روزي افتاده است. در آن زمان، تهران مانند يك روستاي بزرگي بود و فاقد هر نوع امكانات يك شهر. روزولت در هواپيما، يادداشتي را با اين محتوا نوشت كه «من بر اين عقيده هستم كه ما ميتوانيم در مرز اتحاد جماهير شوروي يك ويترين پيشرفت را درست كنيم تا كشورهايي كه از توسعه عقب ماندهاند، بدانند كه سرمايهداري چه معجزهاي ميتواند در توسعه و پيشرفت كشورهاي عقب مانده بكند.» همين يادداشت رييسجمهور امريكا مبنايي شد تا نخستين پژوهشهاي جامعهشناختي و طبيعي در ايران صورت بگيرد كه گزارش اين تحقيقات گسترده، هنوز در كتابخانه دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران موجود است. هدف امريكا هم كمك به توسعه ايران بود هر چند كه جنبه سياسي و استراتژيك هم داشت چراكه ميخواستند با اين كار جلوي گسترش نفوذ انديشههاي ماركسيستي و سوسياليستي در جهان سوم آن زمان را بگيرند. اين تحقيقات سرانجام به برنامهريزيهايي براي پيشرفت و توسعه ايران با كمكهاي فكري و مالي امريكا، طي برنامههاي توسعه اقتصادي هفت ساله شد كه دنباله آنها هنوز هم به صورت برنامههاي پنجساله در كشور ادامه دارد. با توجه به آنچه گفته شد، من از سوي امريكا هيچ مانعي بنيادي براي بهبود و گسترش روابط با ايران مشاهده نميكنم. از سوي ديگر، امريكا امروز مدعي است كه مسووليت اداره جهان را برعهده دارد. سياست دولت امريكا هم در شرايط كنوني، مديريت اختلافات و آرام كردن تنشهاست. در همين چارچوب، خاورميانه يكي از مناطق پر تنش جهان امروز ما است و ايران هم به يكي از قدرتهاي بزرگ منطقهاي در ابعاد مختلف تبديل شده است. براي همين واشنگتن ميخواهند با كاهش اختلاف با تهران، به مديريت منطقه بپردازند و از ظرفيتهاي ايران براي كنترل شرايط استفاده كنند.
ولي با دستيابي به برجام، دولت امريكا مدعي است كه مانع از گسترش نفوذ ايران در منطقه خواهد شد.
در امريكا دو جريان وجود دارد. يكي، اختلافات ميان دو حزب دموكرات و حزب جمهوريخواه است. اين دو حزب همواره ميخواهند با استفاده از هر بهانهاي و در هر موقعيتي، حزب طرف مقابل را مورد انتقاد قرار دهند تا بتوانند نظر رايدهندگان را براي انتخابات دوره بعدي به سوي خود جلب كنند. دومين مساله، در رابطه با اسراييل و لابيهاي يهودي است. اين جريانها در امريكا از نفوذ بسياري برخوردار هستند و راي يهوديان و حمايتهاي بنيادها و موسسات يهودي از سياستمداران بسيار با اهميت و تاثيرگذار است. با توجه به اين دو مساله، نوع موضعگيريهاي دولت امريكا نسبت به ايران بيشتر جنبه سياست داخلي دارد.
آيا اجراي برجام ميتواند ديوار بياعتمادي ميان تهران و واشنگتن را كوتاهتر كند؟
وقوع اين مساله بستگي دارد كه چه اتفاقي در ايران بيفتد. در امريكا هر كدام از دو حزب دموكرات يا جمهوريخواه بر سركار باشند، خواهان بهبود روابط با تهران خواهند بود. اين مساله هم به دليل شرايط موجود است و واقعيتهاي منطقه اين نوع كنشورزي را به امريكا تحميل كرده است تا بهبود روابط با ايران را دنبال كند.
هيچ نامزد جمهوريخواهي از برجام حمايت نكرده است و همگي عليه آن سخن گفتهاند. در دولت احتمالي جمهوريخواه، آنها هم اين رويكرد را دنبال ميكنند؟
بله. حرفهايي كه هماكنون درباره برجام و نوع برخورد با تهران زده ميشود، ريشه در سياست داخلي امريكا دارد و مبتني بر واقعيتهاي نظام بينالملل نيست. در انتخابات نيز همه نوع حرفي زده ميشود و اين طبيعي است. به نظر من، اگر ايران براساس برجام به تعهدات خويش پايبند باشد، جمهوريخواهان هم هيچ بهانهاي براي ادامه ندادن رويكرد اوباما نسبت به ايران نخواهند داشت. هماكنون بهبود روابط با ايران جزو منافع امريكا محسوب ميشود زيرا اينگونه ميتواند با استفاده از ظرفيت ايران در منطقه، ثبات بيشتري را هم در خاورميانه ايجاد كند و در اين صورت، امريكا نيازمند آن همه سرمايهگذاري و صرف آن همه هزينههاي هنگفت و اعزام سرباز و دادن تلفات نباشد.
به غير از اجراي كامل برجام از سوي دو طرف، چه اقدامات ديگري به كاهش بياعتمادي طرفين كمك ميكند؟
مهمترين گام براي كاهش بياعتمادي در شرايط كنوني، اجراي دقيق و كامل برجام از سوي دو طرف است. اعتماد با حرف ايجاد نميشود بلكه با عمل به تعهدات شكل گرفته و قوام مييابد بنابراين اگر هر دو طرف به تعهداتشان عمل كنند و نخواهند كه از تعهدات خود سرپيچي كنند، گام بسيار مهمي در تنشزدايي برداشته ميشود. در مورد مسائل ديگر، بايد بگويم كه هم امريكاييها و هم ايرانيها انتظاراتي متقابل از يكديگر دارند. مثلا ايرانيها با مذاكرات هستهاي چند هدف را دنبال ميكردند كه كوتاهمدت هم است؛ مثل لغو تحريمها، آزاد شدن داراييهاي بلوكهشده ايران و فراهم شدن امكان سرمايهگذاري خارجي در ايران. امريكا هم ميخواهد مانع از دستيابي ايران به بمب اتمي شود. از ديدگاه نظام سرمايهداري بهترين راه براي بهبود و گسترش روابط، مبادلات اقتصادي است. اين همكاريهاي اقتصادي در نهايت منجر به همكاريهاي سياسي و گسترش روابط در عرصههاي ديگر بينالمللي هم ميشود. به عبارت ديگر، همكاري اقتصادي و مبادلات تجاري در نهايت همكاري سياسي را هم ايجاب ميكند ولي از همكاري سياسي بدون دادوستد اقتصادي نميتواند ريشه بدواند و محكمتر شود. من فكر ميكنم كه امريكاييها از انجام سرمايهگذاري خارجي در ايران استقبال ميكنند. هدف ديگر امريكا، گاز ايران است. هماكنون اروپاي غربي متكي به گاز روسيه است كه اين وابستگي منجر به اين ميشود كه اروپاييها نسبت به سياستهاي دولت پوتين مقاومت آنچناني نكنند. امريكا ميخواهد با كشاندن گاز ايران به اروپا، از وابستگي متحدان اروپايياش به روسيه و نفوذ روسها در غرب بكاهد تا امريكا و اروپا بتوانند با اتحاد بيشتري در مقابل دولت مسكو بايستند.
آيا برجام در تغيير ساختار امنيتي منطقه اثرگذار بوده است؟
ساختار امنيتي خاورميانه در سالهاي گذشته دچار تحولاتي شده است و با اجراي برجام هم اين روند، تسريع بيشتري به خود خواهد گرفت. ايران به دليل موقعيت ژئوپولتيك و ژئواكونوميكاش، از جايگاه ويژهاي برخوردار است. ايران بزرگترين كشور منطقه است و از نفوذ سياسي و فرهنگي بسيار زيادي در كشورهاي ديگر منطقه برخوردار است. در سالهاي گذشته نيز توان نظامي و دفاعي ايران هم افزايش يافته است. اگر به گذشته نگاه كنيم، متوجه ميشويم كه در دهههاي گذشته و در زمان شاه، امريكا به دنبال اين بود تا ايران نقش منطقهاي بسيار گستردهاي را داشته باشد و در مديريت منطقه نقش مهمي را بازي كند. در زمان رياستجمهوري نيكسون هم اساس سياستهاي خاورميانهاي امريكا بر اين پايه تعريف شده بود. البته اسراييل و عربستان نيز حضور و نقش داشتند. وقوع انقلاب در سال 57، اين نظم و اين ساختار امنيتي را برهم زد. ايران اكنون در موقعيتي است كه ميتواند نقش دوگانهاي را ايفا كند؛ يعني هم ميتواند آرامش را در منطقه حاكم كند و هم ميتواند كاري كند كه منطقه روي آرامش به خود نبيند. در حال حاضر، سياست ايران برهم زدن آرامش منطقه نيست. با تحولاتي كه در سوريه، يمن، عراق و. . . رخ داده است، ايران حتي بيشتر از امريكا به دنبال ثبات منطقهاي است. اين مسائل نشان ميدهد كه هم ايران و هم امريكا در فرونشاندن بحرانهاي منطقهاي سود مشتركي دارند و با اين حساب، من فكر ميكنم زمينه براي همكاري مشترك امنيتي دو كشور در اين باره فراهم است. البته اين همكاريها به صورت غيررسمي در حال انجام شدن هستند ولي صورت رسمي ندارد و به عنوان مثال در افغانستان و عراق نوعي همكاريهاي نانوشته و غيررسمي صورت ميگيرد.
پس ميتوان گفت كه با دستيابي به برجام، جايگاه ايران براي نقشآفرينيهاي منطقهاي بيش از پيش فراهم شده است؟
در دوره تحريم، سياست امريكا اين بود تا حد امكان ايران را محاصره كند و منزوي سازد. اين محاصره و انزوا، فقط اقتصادي نبود بلكه انزواي سياسي هم بود و براي همين شاهد بوديم هنگامي كه دو اجلاس مهم بينالمللي در رابطه با سوريه برگزار شد، امريكاييها به هيچوجه از ايران دعوت نكردند. آنها تلاش داشتند تا با تحت فشار قرار دادن ايران دست به تغيير رفتار دولت ايران بزنند و در اين راستا ميگويند كه تحريمها موجب آمدن ايران پاي ميز مذاكره شد اما به نظر من، در جريان اجراي برجام، اين نقشه عوض خواهد شد يعني امريكا به جاي آنكه بكوشد تا ايران را منزوي كند، تلاش دارد تا ايران را به عنوان بازيگري فعال و با نقشي سازنده وارد گود كند. از نظر آنها، ايران تا قبل از دستيابي به توافق هستهاي، بازيگر مطمئني نبود و معتقد بودند ايران قواعد بينالمللي را رعايت نميكند و براي همين نقشي را در جهت كنشگري ايران در عرصه منطقهاي قايل نميشدند در حالي كه مذاكرات هستهاي و دستيابي به برجام، در تغيير اين ديدگاه موثر بود و نشان داد كه با جمهوري اسلامي ايران هم ميتوان مذاكره سازنده داشت. من اعتقاد دارم اجراي كامل برجام ميتواند بسياري از اين سوءتفاهمها را از بين ببرد يا به طور قابلتوجهي كاهش دهد. ترديدي ندارم اگر برجام به صورت كامل اجرا شود، ايران ميتواند نه تنها به امريكا بلكه به جهانيان نشان دهد كه ايران بازيگر موثر و قابلاطميناني است. من فكر ميكنم اين مساله ميتواند يك دستاورد بسيار مهمي باشد.
واكنش متحدان منطقهاي امريكا همچون برخي كشورهاي عربي حاشيهخليج فارس و اسراييل نسبت به اين تحولات در نظم امنيتي منطقه چيست؟
هم اسراييل و هم كشورهاي عربي بيش از آنكه در جامعه ايران تصور ميشود، وابسته به امريكا هستند. اين امريكا است كه اسراييل را سرپا نگه داشته است. اين امريكا است كه به ميزان بسيار زيادي امنيت عربستان را تامين كرده است. اين كشورها ميتوانند در مسائل جزيي و نه كلان با امريكا اختلاف داشته باشند ولي در مسائل كلان و حياتي، حتما با امريكا گام برميدارند. امريكا در چندين نوبت، مانع از مداخله نظامي اسراييل نسبت به ايران شده است بنابراين در چنين مواردي، اسراييل نميتواند به صورت كامل، مستقل و دلبخواهانه عمل كند. با اين وجود، اگر سياست منطقهاي امريكا تغيير كند، به احتمال بسيار زياد آنها هم تغيير سياست خواهند داد.
ولي در مساله هستهاي شاهد عصيان متحدان منطقهاي امريكا بوديم. در ماههاي گذشته شاهد خريد هنگفت تسليحات دولت عربستان از روسيه و فرانسه هستيم و بسياري آن را دهنكجي به امريكا ميدانند. در مسائل منطقهاي هم رياض نظري برخلاف واشنگتن دارد. آيا اين مساله ميتواند مقدمهاي در تغيير مناسبات منطقهاي امريكا و برخي از متحدان كنونياش باشد؟
موقعيت كنوني عربستان از جهات بسيار زيادي شبيه موقعيت شاه قبل از انقلاب است. در آن زمان، اكثر تجهيزات نظامي، صنعتي، اقتصادي و... منشا امريكايي داشتند ولي همين شاه، با اتحاد جماهير شوروي ارتباط برقرار كرد و مقادير هنگفتي از تسليحات نظامي را از آنها خريداري كرد ولي در نهايت مشخص شد كه خريد تسليحات و تجهيزات از كشورهاي ديگر به معناي كاهش وابستگي رژيم شاه به امريكا نبود. به عبارت ديگر، تا زماني كه عربستان در يك چارچوب معين فعاليت ميكند، ميتواند مقداري مستقلانه عمل كند ولي وقتي مسائل حياتي مطرح شود، وابستگي به امريكا اثر خود را نشان ميدهد. من ميخواهم بگويم افزايش ارتباطات عربستان با روسيه و فرانسه و خريد تجهيزات از آنها، به معناي آن نيست كه اين كشورها ميخواهند وابستگيشان به امريكا را از بين ببرند. آنها در آينده قابل پيشبيني هيچ جايگزيني براي تامين امنيتشان بهجاي امريكا نميتوانند تصور كنند. من اعتقاد دارم تمامي كشورهاي عربي وابسته به امريكا هستند و با تغيير سياست امريكا، سياست آنها هم تا حدود بسيار زيادي كاهش مييابد.
به فرض تن ندادن آنها به اين تغيير به هر دليلي، امريكا چه سياستي را نسبت به آنها اتخاذ ميكند؟
نخست آنكه احتمال اين مساله بسيار كم است. من فكر ميكنم اگر اين اتفاق رخ بدهد، روابط ميان ايران و امريكا نسبت به گذشته، گرمتر خواهد شد. به ديگر سخن، اگر كشوري مانند عربستان بخواهد نسبت به سياست كلان امريكا سرپيچي كند، از آنجا كه امريكا ديگر مايل نيست مانند سابق در اين منطقه مداخله نظامي بكند بنابراين واشنگتن با آن كشوري همگام ميشود كه دست بالا را در منطقه دارد و ميتواند حرف موثر را در منطقه بزند و بااطمينان باشد. امريكا هم مانند سابق ديگر به فكر ماندن در منطقه نيست. مشكل امريكا در شرايط كنوني، خاورميانه نيست بلكه مشكل كنوني امريكا آسياي دور و چين است. هماكنون چين بزرگترين تهديد براي امنيت ملي امريكاست. امريكا فقط يكبار در تاريخ مورد تهاجم نظامي قرار گرفت و آن هم در منطقه اقيانوس آرام و آسياي دور بوده است كه ژاپنيها در جنگ جهاني دوم به بندر پرل هاربور حمله كردند. بنابراين امريكا در اين هنگام، بيشتر خود را از اين ناحيه آسيبپذير ميبيند. هماكنون هم استراتژي امريكا بر اين اساس قرار گرفته است كه تجهيزات و نيروهاي خود را به خاور دور منتقل كند و يكي از شرايط اين انتقال، آن است كه تنشها در خاورميانه كاهش يابد ولي اتفاقاتي در خاورميانه رخ داده است كه موجب شده آنها نتوانند اين كار را بكنند و مجبور هستند در خاورميانه موقتا باقي بمانند و حتي مجبور شوند تا سرمايهگذاري بيشتري را هم بكنند. از طرفي، امريكا هماينك ميخواهد پسلرزههاي بحران اقتصادي خود را پشت سر بگذارد و براي همين به بازارهاي كشورهايي مانند كشورهاي خاورميانه چشمدوخته است. فروش كالا و برقراري مبادلات تجاري هم نيازمند ثبات و صلح است زيرا سرمايهداري از آشوب و درگيري صدمه ميبيند.
روسها براي اولين بار پس از فروپاشي شوروي به صورت نظامي به خارج از مرزهاي سنتيشان آمده و حملاتشان را در سوريه آغاز كردهاند. خاورميانه در دوران پسابرجام براي روسها چه اهميت استراتژيكي دارد؟
من فكر ميكنم روسها علاقه چنداني به اجراي برجام به صورت كامل ندارند.
استدلالتان چيست؟
البته با اجراي برجام، منافعي هم دارند ولي از عدم اجراي آن هم منتفع ميشوند. آنها از نظر استراتژيكي ميخواستند كه ايران به هيچوجه نتواند بمب اتمي بسازد ولي از نظر اقتصادي و از نظر سياسي، وجود تنش ميان ايران و كشورهاي غربي به نفع روسيه بوده است. روسها با وجود اين تنش، ميتوانستند مانع از ورود گاز ايران به بازار جهاني و به خصوص اروپا شوند. اين گاز فقط وسيله اقتصادي نيست بلكه اهرم فشار و ابزار سياسي هم هست. پس روسها ميتوانستند تا زماني كه اين اختلافات باقي بود، انحصار تامين نيازهاي اروپاي غربي را در دست داشته باشند. البته امريكا ديگر نياز چنداني به منابع انرژي خاورميانه ندارد و احتمالا در سه، چهار سال آينده خود به صادركننده انرژي تبديل خواهد شد. از طرفي، روسها به صورت رسمي يا غيررسمي با چينيها درباره نفوذ غرب در مناطق مختلف و از جمله شرق آسيا و خاورميانه همكاري ميكنند پس اگر روسها بتوانند موجب باقي ماندن شرايط كنوني در خاورميانه شوند، اين مساله موجب ميشود تا استراتژي انتقال به شرق امريكا هم به تعويق افتد و در واقع به صورت ضمني به چينيها در حال كمك هستند. اين در حالي است كه امريكا ميخواهد به هر صورت مانع از گسترش نفوذ چين شود. از چندين سال پيش، چينيها نفوذشان را در شرق گسترش دادهاند و اين كار را هم با وجود اختلافات عميق و ديرپاي خود با همه همسايگان انجام ميدهند و براي همين دست به تصرف اقيانوس آرام زدهاند. جزايري در اين اقيانوس وجود دارد كه گاهي زير آب ميروند و گاهي پديدار ميشوند. چينيها از مدتها قبل در حال ريختن سنگ و خاك روي اين جزاير هستند تا آنها را به جزاير قابل سكونت تبديل كنند و ادعا ميكنند اين جزاير در ادامه خاك چين است و به اين ترتيب، فضا و قلمرو هوايي و زميني خويش را نسبت به امريكا توسعه ميدهند. در مجموع، به نظر ميرسد روسيه و چين در اين باره به صورت هماهنگ در حال همكاري با يكديگر هستند تا مانع از انتقال امكانات امريكا و ساير كشورهاي غربي به سمت چين شوند. از طرف ديگر، سوريه يكي از پايگاههاي سنتي روسها در خاورميانه بوده است و نميخواهند تنها پايگاهشان را در شرق مديترانه كه هم اكنون در سوريه است، از دست بدهند.
اگر امريكا به هر دليلي نخواهد برجام را به صورت كامل اجرا كند يا از ادامه اجراي آن خودداري كند، اين اقدام چه عواقبي را برايش به دنبال خواهد داشت؟
در صورتي كه ايران تعهداتش را براساس برجام به صورت كامل انجام دهد، بعيد است كه امريكا بخواهد بازي برهم بزند. يادمان باشد كه مساله توافق هستهاي، مساله ايران و امريكا نيست بلكه يك مساله جهاني است و در منظر قضاوت افكارعمومي جهاني قرار دارد. هماكنون افكارعمومي جهاني به قضاوت نشسته است و ميبيند كه كدام يك از طرفين به عهد و پيمان خويش وفادار است پس هر طرفي كه بخواهد به تعهداتش در برجام پايبند نباشد، فقط شاهد واكنش طرف مقابلش نيست بلكه با واكنش جامعه جهاني هم روبهرو ميشود و به نوعي اعتبار سياسياش هم به زير سوال ميرود.
اگر امريكا به هر دليلي اجراي برجام را متوقف سازد، آيا اين مساله موجب شكاف ميان امريكا با اروپا خواهد شد؟
اگر ايران به تعهدات خود عمل كند ولي امريكا بازي به دليلي مانند روي كار آمدن جمهوريخواهان برهم بزند، به احتمال قريب به يقين، ديگر اروپاييها در زمينه هستهاي با امريكاييها همكاري نخواهند كرد ولي بايد بگويم كه امريكاييها اين كار را نخواهد كرد. از طرف ديگر، امريكاييها به اين نتيجه رسيده بودند كه اگر توافق هستهاي صورت نگيرد و اين تحريمها ادامه پيدا كند، رفتهرفته اروپاييها راهشان را جدا خواهند كرد. با اين حال و با دستيابي به توافق هستهاي، من فكر ميكنم فرصت و شرايطي براي ايران فراهم شده است و در صورتي كه زمامداران ايران از آن به صورت دورانديشانه استفاده كنند، ايران ميتواند مشكلات و زيانهاي گذشته خود را جبران كند. مهم اين نيست كه داراييهاي بلوكهشده ايران آزاد شود يا نشود، مبلغ هنگفتي هم محسوب نميشود. بخش اعظمي از آنها هم صرف دادن بدهيهاي دولت خواهد شد و پول دندانگيري نصيب دولت نميشود. دهها برابر اين پول عايد دولت قبلي شد ولي معلوم نشد كه صرف چه اموري شد. پيامدهاي برجام بسيار مهمتر از حواشي متن برجام است و آنها ميتوانند شرايط بينظيري را براي ايران ايجاد كند. مساله اصلي بازكردن فضا براي سرمايهگذاري خارجي است و اين ميتواند گرهگشا باشد. من نميتوانم قبول كنم كه ايران نميتواند به چين دوم در قياس خود تبديل شود. كاملا آشكار است كه ايران تشنه سرمايهگذاري خارجي است و سرمايهداران خارجي هم تشنه سرمايهگذاري در ايران هستند. تنها اندكي انعطافپذيري و مصلحگرايي لازم است تا از اين فرصت گرانبها استفاده بهينه به عمل آيد.
جملههاي كليدي
اختلاف ايران با عربستان و قطر و عراق ممكن است زمينههايي تاريخي داشته باشد ولي اختلاف ايران و امريكا به صورت تاريخي و طبيعي نيست.
خاورميانه يكي از مناطق پر تنش جهان امروز ما است و ايران هم به يكي از قدرتهاي بزرگ منطقهاي در ابعاد مختلف تبديل شده است. براي همين واشنگتن ميخواهد با كاهش اختلاف با تهران، به مديريت منطقه بپردازد و از ظرفيتهاي ايران براي كنترل شرايط استفاده كند.
حرفهايي كه هماكنون درباره برجام و نوع برخورد با تهران زده ميشود، ريشه در سياست داخلي امريكا دارد و مبتني بر واقعيتهاي نظام بينالملل نيست.
اگر ايران براساس برجام به تعهدات خويش پايبند باشد، جمهوريخواهان هم هيچ بهانهاي براي ادامه ندادن رويكرد اوباما نسبت به ايران نخواهند داشت.
مهمترين گام براي كاهش بياعتمادي در شرايط كنوني، اجراي دقيق و كامل برجام از سوي دو طرف است. اعتماد با حرف ايجاد نميشود بلكه با عمل به تعهدات شكل گرفته و قوام مييابد.
در دوره تحريم، سياست امريكا اين بود تا حد امكان ايران را محاصره كند و منزوي سازد. اين محاصره و انزوا، فقط اقتصادي نبود بلكه انزواي سياسي هم بود و براي همين شاهد بوديم هنگامي كه دو اجلاس مهم بينالمللي در رابطه با سوريه برگزار شد، امريكاييها به هيچوجه از ايران دعوت نكردند.
تمامي كشورهاي عربي وابسته به امريكا هستند و با تغيير سياست امريكا، سياست آنها هم تا حدود بسيار زيادي كاهش مييابد.
اگر كشوري مانند عربستان بخواهد نسبت به سياست كلان امريكا سرپيچي كند، از آنجا كه امريكا ديگر مايل نيست مانند سابق در اين منطقه مداخله نظامي بكند بنابراين واشنگتن با آن كشوري همگام ميشود كه دست بالا را در منطقه دارد و ميتواند حرف موثر را در منطقه بزند و بااطمينان باشد.
هر طرفي كه بخواهد به تعهداتش در برجام پايبند نباشد، فقط شاهد واكنش طرف مقابلش نيست بلكه با واكنش جامعه جهاني هم روبهرو ميشود و به نوعي اعتبار سياسياش هم به زير سوال ميرود.
امريكاييها به اين نتيجه رسيده بودند كه اگر توافق هستهاي صورت نگيرد و اين تحريمها ادامه پيدا كند، رفتهرفته اروپاييها راهشان را جدا خواهند كرد.