سيد حسين نصر در نشستي با حضور
سيد مصطفي محقق داماد و نصرالله پورجوادي:
علي (ع) مثل قرآن، رونده بود
سياستنامه
شناخت غربيان از قرآن مجيد محدود و معمولا از رهگذار ترجمههايي صورت گرفته است. به همين سياق عمده آشنايي آنها به واسطه
مواجههشان با غرب جهان اسلام، با گرايش اهل تسنن است. به همين دليل است كه بايد تلاشهاي ارزشمند محققان و علمايي چون علامه طباطبايي، هانري كربن و... را كه در شناسايي اسلام شيعي به جهانيان گامهاي ارزشمندي برداشتهاند، ارج نهاد. عصر چهارشنبه، بيست و چهارم شهريور ماه، دويست و شصتمين شب از مجموعه شبهاي مجله بخارا، با همراهي مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، مركز نشر علوم انساني، موسسه انتشارات حكمت، موسسه فرهنگي سروش مولانا، نشريه فرهنگي تحليل روايت و مجله بخارا، ميزبان شب «درخشش قرآن مجيد در مغرب زمين» بود. اين جلسه با حضور ماهوارهاي سيد حسين نصر،
سيد مصطفي محقق داماد و نصرالله پورجوادي و ميهماناني چون شهين اعواني، برگزار شد. در اين نشست سخنرانان به تحليل و معرفي اثر جديد دكتر نصر، با عنوان
«THE STUDY QURAN» پرداختند. در ابتدا علي دهباشي شرح مختصري از جلسات گذشته مجموعه شبهاي قرآني مجله بخارا ارايه كرد و از شب «درخشش قرآن مجيد در مغرب زمين»، به عنوان ششمين نشست از اين سلسله جلسات، نام برد. وي از تداوم شبهاي قرآني در هفتههاي آتي، خبر داد.
سر آغاز آشنايي غرب با شيعه
سيد مصطفي محقق داماد
مجتهد حقوقدان
در قرن معاصر حركتهايي براي عرضه اسلام شيعي با متفكران مغرب زمين آغاز شد. در دوران مرجعيت حضرت آيتالله بروجردي، مرجع نامدار شيعه از سالهاي 1323خورشيدي
الي 1340ايشان مبادرت به اعزام روحانيوني به مغرب زمين؛ اروپا و امريكا كردند. اينگونه اعزامها گرچه نمايندگان اعزامي از درجات علمي برخوردار بودند، ولي بيش از آنكه مواجهه علمي با متفكران غربي صورت گيرد به پاسخ نيازهاي شيعيان به خصوص ايرانيان مقيم اروپا وامريكا پرداخته شده است. ولي در همان دوران اقدامات مباركي در درون كشورمان ايران رخ داده كه انصافا ناسپاسي است اگر شيعيان جهان به طور كلي و به ويژه شيعيان ايراني شكرگزار آنها نباشند. من در اينجا تنها به دو نمونه آن اشاره ميكنم كه در هردو نمونه نقش پررنگ و فعال جناب آقاي دكتر سيد حسين نصر مشهود و روشن است.
حلقه اصحاب تاويل
از اواخر دهه 1950ميلادي، يعني دهه چهل خورشيدي محفلي شكل ميگيرد كه جناب آقاي استاد داريوش شايگان از آن به «حلقه اصحاب تاويل» ياد ميكند. اين جلسات در منزل ذوالمجدطباطبايي يكي از وكلاي دادگستري تشكيل ميشد. دو شخصيت محوري اين حلقه عبارت بودند از علامه طباطبايي، فيلسوف، مفسر قرآن و عارف شيعه و هانري كربن. كربن همهساله در سپتامبر به ايران براي تدريس ميآمد و داغترين مباحث فلسفي آن زمان فرانسه را به ايران ميآورد. در همين ايام از طريق دوستاني از جمله دكتر نصر واستاد مرتضي مطهري با علامه طباطبايي آشنا و به بحث و گفتوگو نشست. با وجود مشكل زباني به وسيله ترجمه، ارتباط و گفتوگو ميان آن دو بزرگوار برقرار ميشد. در اين جلسات،
سيد حسين نصر، مطالب طرفين را ترجمه و براي طرفين منتقل ميكردند؛ به طوري كه اينجانب از مرحوم استاد مطهري و دكترداريوش شايگان شنيدهام اعضاي جلسه بعضي مقيد به حضور منظم بودند و برخي گهگاه حاضر ميشدند مانند استاد سيدمحمدكاظم عصار، استاد مرتضي مطهري و استاد سيدجلالالدين آشتياني.
آن جلسات از اهميت بسيار زيادي برخوردار است و ميتوان آن را نقطه عطفي در تاريخ تشيع دانست. در اينكه يكي از وسايط و بانيان اين رابطه جناب آقاي دكتر سيدحسين نصربودهاند ترديدي وجودندارد. مجموعه اين گفتوگوها ضبط شد و در سال 1338 نخستينبار به عنوان سالنامه مكتب تشيع با پاورقي استاد سيد هادي خسروشاهي و آيتالله احمدي ميانجي توسط آقاي اكبر هاشميرفسنجاني منتشر شد. جلد بعدي آن تحت عنوان رسالت شيعه توسط موسسه بررسيهاي اسلامي بعدا منتشر شد. در سالهاي اخير (1382ش. 2003م)
هم به مناسبت يكصدمين سال تولد هانري كربن (1978- 1903م) مجموعه مكاتبات كربن با علامه طباطبايي توسط موسسه حكمت وفلسفه منتشر شد.
اثري كه رابطه علامه طباطبايي بر شخص كربن گذاشت بسيار است تا آنجا كه من خودم در جلسهاي درقم حاضر بودم كه مرحوم استادم آيتالله حاج شيخ مرتضي حائري يزدي از مرحوم علامه طباطبايي پرسيدند « سرانجام كربن شيعه شديا خير؟» علامه طباطبايي جواب دادند: «او شيعه از دنيا رفت!» البته در برخي جملاتش شاهد اين مطلب وجود دارد كه در جريان آن مذاكرات گفته است: «من به خاطر بحث درباره شيعه و رسيدن به حقايق اين مذهب، نزديك بود پست تحقيقاتي خود را در دانشگاه سوربن از دست بدهم.» تا قبل از اين اقدامات و اين روابط علمي تشيع در دنياي غرب به هيچوجه يك مذهب، يك مكتب و يك قرائت از اسلام شناخته نميشد وفقط يك گرايش به صورت يك بدعت و يك انحراف شناخته ميشد.
در محضر علامه
دومين نمونه رابطه اي است كه ايشان ميان علامه طباطبايي با پروفسور كنث مورگان
(Morgan Kenneth) دانشمند امريكايى و استاد دانشگاه كوليگت (Colgate) برقرار ساختهاند. ايشان در مقدمه كتاب شيعه در اسلام مينويسند: « اتفاقا يكى دو سال بعد، در تابستان 1964 (پروفسور مورگان) به ايران آمد، در آن هنگام اين جانب افتخار تلمذ در محضر استاد ارجمند (علامه سيدمحمد حسين طباطبايى) را داشته و هفتهاى چند بار به (دركه) به خانه تابستانى ايشان مشرف شده و از خرمن دانش بيكرانشان خوشهاى چند مطابق با استعداد محدود خود مى چيدم.
روزى به اتفاق آقاى مورگان خدمت علامه طباطبايى رسيديم. از نخستين لحظه، حضور معنوى و روحانيت علامه طباطبايى، پروفسور مورگان را شيفته خود ساخت و استاد مورگان فورا احساس كرد كه در حضور شخصى قرار گرفته است كه علم و حكمت را از مرحله فكر به مقام عمل رسانيده و آنچه مى گويد چشيده و پيموده است. در كوچه هاى تنگ و خاكى و در عين حال پرلطف (دركه) در مراجعت از محضر استاد، فورا طرح نگارش يك سلسله كتاب درباره شيعه براى مردم مغرب زمين توسط علامه طباطبايى و با همكارى اين جانب، مطرح شد و چندى بعد برنامه كار پىريزى شد و استاد بزرگوار در عرض سه سال بعد، دو اثر پرارزش كه يكى كتاب فعلى و ديگرى (قرآن از نظر شيعه) است به رشته تحرير درآورد و با اين عمل، خدمت بزرگى بر خدمات فراوانى كه به علم و دانش اسلامى كرده است، افزود.»
ويژگيهاي قرائت شيعي
دكتر نصر در مغرب زمين همين راه را ادامه داد كتاب قلب اسلامش در واقع كاري است در همين راستا يعني معرفي اسلام با خوانش شيعي به غربيان. به نظر اينجانب اقدام اخير دكتر نصر يعني انتشار كتاب Study Quran را ميتوان نمونهاي ديگر از كارهاي در همين راه است. وقتي ايشان از من مقالهاي خواستند تحت عنوان قرآن و مكاتب كلامي و فلسفي كه در پيوست ترجمه و تفسير قرآن بياورند من در همان مذاكره نخستين فهميدم كه ايشان چه در سر دارند. كساني كه آن مقاله اينجانب را خوانده باشند، دريافتهاند كه من هم با انگيزه و قصد و هدف خاصي آن سطور را قلمي كردهام كه خلاصه آن قصد و هدف را با سوالي كه در ذيل مطرح ميكنم خواهم گفت.
جالب توجه اينكه بر اساس شواهد و مدارك نهچندان اندك، غربيان چندين و چند سال اسلام را با قرائت سني سلفي شناختند و حتي به ترويج آن پرداختند يا انگيزهاي براي يافتن قرائت شيعي نداشتند يا حتي سعي در منزوي ساختن آن داشتند تا آنكه در نيمقرن قبل افراد معدودي مانند هانري كربن و كنث مورگان نهضت فهم اسلام را با قرائت شيعي آغاز كردند. نتيجه آن بيتوجهي چنان دستگير خود غربيان شد كه آن شجره خبيثه فهم نادرست اسلام، آرامش را نهتنها از غربيان بلكه از كل جهان گرفته است. خاورميانه را به جهنمي سوزان، تحت سايه نام دين و خدا تبديل ساخته است. لذا امروز غربيان ضرورت فهم قرائت شيعي را بهتر از هر روز درك ميكنند.
اين سوال بسيار مهم است كه مگر قرائت شيعي از اسلام چيست و چه تفاوتي با قرائتهاي ديگر دارد؟ من در پاسخ ميخواهم مطالبي بگويم كه شايد به مذاق برخي چندان سازگار نباشد. به نظر اينجانب عناصر اصلي در قرائت شيعي سه عنصر است، اول معنويت در سايه ولايت؛ دوم تعقل و تدبر در فهم قرآن و سوم استنباط و اجتهاد در منقولات و مسموعات.
دو پرسش از دكتر نصر
نصرالله پورجوادي
استاد فلسفه و عرفانپژوه
براي روشن شدن اين ترجمه، دوسوال از جناب آقاي دكتر نصر داشتم. قرآن نخستين بار در قرن چهارم، به زبان فارسي، ترجمه شد. امروزه، تعداد آثاري كه به زبان انگليسي، درباره اسلام و قرآن و حديث نوشته ميشود، شايد بيشتر از زبان عربي است و اين خود سبب شده كه زبان انگليسي به عنوان يك زبان اسلامي، مطرح شود. به جناب آقاي دكتر نصر، تبريك ميگويم. چرا كه قرآن، اول بار به زبان فارسي ترجمه شده و هماكنون توسط يك فارسي زبان به زبان انگليسي برگردانده شده است. هنگامي كه در قرن چهارم، تصميم به ترجمه قرآن به زبان فارسي شد، اين كار براي مترجمان، مسالهاي بود كه آيا ميشود قرآن را از زبان عربي به زبان ديگري، ترجمه كرد؟ بدين سبب، از علماي ماوراءالنهر و... فتوي گرفتند و در واقع همگي به اتفاق فتوي دادند كه بله ترجمه قرآن به زبان فارسي، جايز است و درهاي ترجمه به روي اين كتاب آسماني، گشوده شد. تاكنون هم در زبان فارسي، صدها ترجمه از قرآن انجام گرفته و اين زبان، در طول اين هزار و دويست سال گذشته، آمادگي اين را پيدا كرده است كه مفاهيم قرآني را بيان كند و حتي در بسياري از اين مفاهيم، نيازي به ترجمه نداريم، چون كه خيلي از مفاهيم هستند كه عينا در زبان فارسي به كار برده ميشود.سوال من اين است: حدود دو قرن است كه اسلام پژوهي، به زبان انگليسي، صورت ميگيرد و نوشته ميشود و ترجمههاي متعددي هم از قرآن به زبان انگليسي شده است. در اين دويست سالي كه اين فعاليت، صورت گرفته، اين زبان تا چه حد، توانايي و آمادگي آن را پيدا كرده است كه مفاهيم قرآن را بيان دارد و كلماتش قابل ترجمه، به زبان انگليسي، باشند؟ اطمينان دارم مترجمان امروز مشكلاتي كه همكارانشان در دويست سال پيش داشتهاند را ندارند. به ياد دارم كه
«آرتور آربري» (Arthur John Arberry) كه يكي از مترجمان قرآن است و اين قرآن را درست در زمان جنگ ترجمه ميكند، با وجود اينكه خود مسلمان نبود، در مقدمه از مشكلاتي كه با آن روبهرو بوده است، صحبت ميكند و ميگويد كه اگر آن نيرويي كه پشت نزول اين كلام وجود دارد به من مدد نرسانده بود، چهبسا نميتوانستم اين قرآن را ترجمه كنم و در واقع دليل سرانجام آن را، مددي كه از عالم غيب به او رسيده، ميداند. اين اعتقاد آربري است. اطمينان دارم كه براي جناب دكتر نصر هم يك چنين نيرويي بوده كه توانستهاند اين كار را به سرانجام برسانند!
سوال دوم اينكه چرا عنوان اين كتاب را
«THE STUDY QURAN » گذاشتهاند؟ كمي براي من عجيب است شايد طبيعيتر بود كه « THE STUDY OF QURAN » ناميده شود. ولي حتما منظوري از اين تعبير و عنوان انتخابي داريد؟ در اين صورت بايد در فارسي اين عنوان را «قرآن پژوهي»، معنا كنيم! چون كه نميتوانيم آن را «پژوهش قرآن» ترجمه كنيم.
مطالعات قرآني
سيد حسين نصر
فيلسوف سنتگرا
تقريبا بيست و پنج سال پيش در امريكا كمپاني هارپر وان (HarperOne) در سانفرانسيسكو كه بزرگترين ناشر كتب ديني و فلسفه ديني در غرب است و طرحهاي بزرگي را انجام ميدهد و اتفاقا چند كتاب اخير مرا، اين انتشارات، منتشر كرد، كتابي با عنوان « THE STUDY BIBLE» را به چاپ رساند. شايد وقتي ما ايرانيان، اين عنوان را ميشنويم به گوشمان كمي سنگين بيايد ولي انواع و اقسام صفتها براي اسم كتاب مقدس مسيحيان، به كار برده شده است، صفاتي كه موصوفش « BIBLE» است اما اشاره به جهتي از جهات و آنچه در كتاب مقدس انجيل است، دارد. چنين چيزي در فارسي وجود ندارد و ميگوييم: «قرآن كريم» و «قرآن مجيد» و بسياري ديگر از اسامي صفات الهي كه در خود قرآن، موجود هستند. امكان دارد كه اين عناوين در ترجمه ما، از نظر ساختار زبان انگليسي، كمي سنگين به نظر بيايد، اما در قلمرو مطالعات ديني و مخصوصا مربوط به كتاب مقدس مسيحيان، شاهد عناويني اينچنين هستيم. از جمله:
«KING JAMES BIBLE» اين كتاب يك اثر زيبا در زبان انگليسي است كه در دوره پادشاه انگليس، « JAMES»، ترجمه شد و هنوز زيباترين ترجمه زبان انگليسي از كتاب مقدس مسيحيان است و رونق بسياري پيدا كرده است كه نه تنها براي خواندن مسيحيان در روزهاي يكشنبه در كليسا است، بلكه منبعي براي مطالعه دانشجويان است و با سرعت در ميان درسهاي دانشگاهي قرار گرفته است و تدريس ميشود و از لحاظ صنعت نشر كتاب، موفقيت فوقالعادهاي پيدا كرده است. انتشارات «HarperOne»، نمونه اين كار را براي تورات، كتاب يهوديان، انجام داد و «THE STUDY TORAH» را منتشر كرد. اين اثر نيز با استقبال بسياري، نه تنها بين يهوديان بلكه ميان عامه مردم، روبهرو شد. حدود يازده سال پيش از اين انتشارات، با من تماس گرفتند و گفتند كه ميخواهيم
«THE STUDY QURAN » را منتشر كنيم و عنوانش را هم، همانند ديگر كتب مقدس منتشر شده، اينگونه بگذاريم.
من دانشمند قرآن نيستم
انتخاب اين عنوان علت تجاري و فرهنگي داشت. چرا كه در مكانهاي مذهبي، جا افتاده بود. به آنها گفتم كه بايد فكر كنم و هنوز پاسخي جهت همكاري ندارم. به خانه رفتم و فكر كردم كه من، تمام عمر خود را صرف چاپ متون فلسفي و عرفاني و... كردهام اما در مورد قرآن چيزي ننوشتهام، به جز يك فصل در كتاب «آرمانها و حقايق اسلام.» اما من دانشمند قرآني نيستم! روز بعد با آنها تماس گرفتم و گفتم كه از پروردگار خجالت ميكشم و در بضاعت علمي بنده نيست و نميتوانم اين كار را بكنم. گفتند كه درست فكر كنيد و دوباره صحبت خواهيم كرد. اما روز بعد كه با من تماس گرفتند، حرف عجيبي زدند كه اگر شما اين پروژه را نپذيريد، ترجمه، به هيچ شخص ديگري، داده نخواهد شد و در كل انجام نخواهد گرفت. خيلي ناراحت شدم. با خود گفتم كه خداوند به من چه خواهد گفت؟ اينكه كلام من را بر زمين گذاشتي! اگر خدا، من را براي اين امر برگزيده است، حتما حكمتي در آن، وجود دارد! از غضب الهي ترسيدم! استخاره كردم و استخاره هم خوب آمد و روز بعد با اين مركز تماس گرفتم و گفتم كه قبول ميكنم اما به دو شرط: اول اينكه تمام افرادي كه روي اين پروژه كار ميكنند، بايد مسلمان باشند. اعتراض به اين موضوع داشتند و من گفتم كه چون در پروژه تورات و انجيل همه گروه، يهودي و مسيحي بودند، حال در مورد قرآن هم بايد اينگونه باشد. دوم اينكه انتخاب همه افراد توسط شخص من صورت گيرد. با دو شرطم موافقت كردند و من اين آزادي را پيدا كردم. چون ميخواستم كه يك اثر اسلامي باشد، گرچه اسلام وسيع است و ما هزاران مكتب داريم اما دليل نميشود كه يك اوريانتاليست كه استادي است و زبان عربي ميداند با ما همكاري كند و حاصلش همانند متون انحرافي كه در مورد قرآن قرن سوم، داده شده بود، بشود. چهار جلد كتاب، با عنوان قرآن از ديدگاه غربي، به چاپ رسيده است! خب ايشان آزاد هستند كه چنين كاري را انجام دهند! ما هم ميتوانيم در مورد مسيحيت هر طور دوست داريم بنويسيم گرچه اين كار را نميكنيم. به هر صورت بعد از قبول شرطم توسط انتشارات، به فكر تشكيل گروهي جهت همكاري افتادم و در واقع ويراستارها و... و افرادي كه بتوانند مقالاتي كه آقاي محقق داماد، به آنها اشاره كردند و بسيار مهم بودند و در كتابهاي مشابه، نمونههاي آنها، وجود داشت را تاليف كنند. در طول اين پروژه، ناراحتي قلبي پيدا كردم و بعد از عمل جراحي و طي دوره درمان، دوباره به ادامه اين طرح، مشغول شدم. ده سال، صرف اين پروژه شد.
چگونه اين كتاب تدوين شد؟
اشاره شد به اينكه نخستين ترجمههاي قرآن به زبان فارسي، بوده است. البته عدهاي از دانشمندان هندي، بر اين عقيده هستند كه نخستين ترجمه به زبان «قوجراتي» بوده كه 10 سالي ميان اين ترجمه و ترجمههاي فارسي، فاصله است. اما به احتمال قوي، ترجمه فارسي، نخستين بوده است و ترجمههاي بسيار زيبايي هم در اين زبان، موجود است. اما ترجمههاي انگليسي از قرن هفدهم، آغاز شد. در قرن نوزدهم، برخي از انگليسيها به هند رفتند كه در آن زمان، زبان فارسي، زبان اصلي اين كشور، بود و قرآن، بين مسلمانان هند، كتاب اصلي محسوب ميشد و ايشان از متون فارسي نيز استفاده كرده بودند. بعد به قرن بيستم ميرسيم. حالا روزي نيست كه ترجمه جديدي از قرآن، به زبان انگليسي، چاپ نشود. اين ترجمهها را سه گروه انجام ميدهند: يكي خود مستشرقين هستند كه سابقه اين ترجمه، به قرن هفدهم بازميگردد. حتي آربري كه خيلي اسلام را دوست داشت و دوم، اروپاييهاي مسلمان كه زبان مادريشان زبان اروپايي است. همانند مارتين لينز كه قرآن را به زيبايي ترجمه كرده است. سوم مسلماناني هستند كه مهاجرت كردهاند. نخستين ترجمههاي قرآن كه در دوران جديد معروف شد، از مسلمانان هند بود. حتي ترجمه يوسف علي كه تفاسيرش را وهابيها تحريف و چاپ كردند و كتابي مشهور در اين بخش است. چون هندوستان، تنها جايي بود كه در آن، هم اسلام نقش مهمي داشت و هم مردم انگليسي ميدانستند. ولي در بيست سال گذشته، اكثر ترجمهها همانند ترجمههاي استاد عبدالحميد، ارتباط به اين منطقه داشته و بعدها به مصر و ممالك عربي كه زبان عربي را خوب ميدانستند، راه پيدا كرده است. من انتقادي نميكنم كه اين بد بوده يا خوب. مثلا محمد اسد، يك اتريشي بوده كه در سن 27 سالگي، مسلمان ميشود و به عربستان ميرود و حتي سفير عربستان ميشود كه عربي و انگليسي را به خوبي ميدانسته و كتابي داشته كه از معروفترين ترجمههاي قرآن به زبان انگليسي است اما خيلي استدلالي است و از تمام آيات عرفاني قرآن، تفسير استدلالي
پيش پا افتادهاي كرده است. اين تفسير از لحاظ حكمت عرفان بسيار ناقص است. كسي كه بخواهد تفاسير ميبدي و ملاصدرا و علامه طباطبايي را بخواند و بعد اين تفسير را مطالعه كند، متوجه نقصهايش خواهد شد. پيكتال، يك اروپايي ديگر كه كتاب «The Meanings of the Glorious Quran » معاني قرآن را زيرنظر دانشمندان هند كه هم انگليسي ميدانستند و هم عربي، ترجمه و تفسير كرد و اين كتاب از تمام ترجمهها، فروش بيشتري داشت. ما از صفر، شروع نكرديم اين چند ترجمه مهم و همينطور ترجمه شيعه آقاي قرايي را گرفتيم تا ببينيم كه هر كدام براي هر آيه چه كلماتي در انگليسي به كار بردهاند. البته ترجمههاي خيلي قديمي كه مربوط به انگليسي دوره ويكتوريا بود، مورد استفاده ما نبود. چون در زبان انگليسي، بسياري از اصطلاحات تغيير كرده است. ما سعي كرديم كه ترجمه را بر اساس، انگليسي كلاسيك بنويسيم اما نه در حدي كه تصنعي شود. اين ترجمهها را گرفتيم. در مرحله بعد سي جزو قرآن را بين سه ويراستار، تقسيم كردم آقاي پروفسور Lumbard،
پروفسور Dagli و پروفسور Dakake.
اين سه نفر هر كردام 10 جزء را ترجمه كردند و خود نيز، در ابتدا، سوره فاتحه را به عنوان نمونه ترجمه كرده و برايشان فرستادم و يك سري اصطلاحات دقيق فني قرآن را با هم مطرح كرديم و ايشان، شروع به كار كردند. بين خودشان متون زبان مقصد را مبادله ميكردند و سر آخر براي من ميفرستادند و نظر نهايي با من بود. تا جايي كه در حد بضاعت ما بود، كوشش كرديم كه فصيحترين ترجمه را منتشر كنيم و در عين حال اثري روشن باشد و انگليسي روزمره و روزنامهاي نداشته باشد. عربي و فارسي به علت پشتوانه سنگين متون كلاسيك، كمتر دچار سير نزولي هستند. اما انگليسي اينگونه نيست. امروز ديگر مردم انگلستان، از دوران ويكتوريا هيچ نميخوانند و استقبال نميكنند؛ در حالي كه ما اشعار سعدي را بيشتر از اشعار قاآني كه از شاعران دوره قاجار است، ميخوانيم. ولي خوشبختانه دو كتاب مهم در زبان انگليسي موجود است كه يكي آثار مشهور شكسپير است و ديگري ترجمه كينگ جيمز كه ترجمه پادشاه جيمز است و هنوز هم در برخي كليساها آنچه از كتاب مقدس باقي مانده همين كتاب است و خوانده ميشود. ما از تمام اين امكانات استفاده كرده و ترجمههاي قبل را مورد بررسي قرار داديم و در يك كار گروهي، توانستيم اين كار را به سرانجام برسانيم. يك هماهنگي ميان اعضاي گروه وجود داشت. همگي شاگردان من بودند و خوشبختانه اين جهانبيني اسلام سنتي و عرفاني حكمي و فلسفي و آنچه من سالها به آنها ياد داده بودم، بر تيم ما، حكمفرما بود. خود را نه تنها وارث متن نوشته به عربي قرآن، ميدانستيم بلكه به چهارده قرن از تفاسير علي (ع) تا علامه طباطبايي، اشاره كرديم. ترجمه بدين صورت، انجام شد و خداوند عنايت كرد. آنهايي كه زبان مادريشان انگليسي است، گفتند كه اين، بهترين ترجمه از قرآن است.
چيزي كه قابل ترجمه نيست
مي دانيد كه چيزي در قرآن وجود دارد كه
قابل ترجمه نيست. الفاظش قابل ترجمه هستند و معانياش را تا حدي ميتوان ترجمه كرد. چون برخي كلمات داراي چندين معنا هستند. اما سومين مساله، حضور الهي است كه قابل ترجمه نيست. اگر آب تشنگي آدم را برطرف نميكرد، كسي آب نميخورد. با وجود همه اينها كمي از اين حال و هوا و از آن بركت هم در اين قرآن است. سعي كرديم بهترين تفسير و خط و كاغذ و چاپ را داشته باشيم و تا حد زيادي در ترجمه، به بخش سوم هم توجه داشتيم.
وقتي ترجمه قرآن تمام شد، شروع به شرح آن كرديم. نخستين منبع شرح قرآن، احاديث نبوي و بعد گفتار حضرت علي (ع) در نهج البلاغه است. سخنان اميرالمومنين و خصوصا گفتار جملات قصار آن بزرگوار، طبق سخن برخي عرفا كه ميفرمايند: «علي مثل قرآن رونده بود.» بر اين امر صحه ميگذارد. خلاصه سعي داشتيم از آن قديميترين تفاسير تا تفسير علامه طباطبايي كه استاد بنده بودند، استفاده كنيم. با مشورت ويراستارها، چهل و يك تفسير را انتخاب كرديم. شرطي كه با هارپر وان، گذاشتم اين بود كه ما هيچ تفسير و تعبيري از قرآن كه متجددانه يا وهابي باشد، نخواهيم داشت. زمان اهميتي ندارد، ديد مهم است و من بارها گفتهام كه اين اثر، يك تفسير سنتي از قرآن كريم است. تمام عمرم طرفدار تفكر سنتي بودم و نميتوانستم در سن هشتاد سالگي، تغيير رويه دهم. اين قرآن تمام سنت اسلامي را در برميگيرد. سعي داشتهايم كه پلي ميان تفكر و تفسير شيعه و سني داشته باشيم. چرا كه در اين زمان، اسلام، به وفاق بين تسنن و تشيع نياز دارد. چند نفر از مسلمانان چه شيعه و چه سني، به خاطر نفاق آتشي كه يكسري آدم بيسواد مسلمان با تحريف غلط غربيها راهانداختهاند، كشته ميشوند؟ پنجاه سال پيش چند نفر پاكستاني شيعه، زن سني داشتند و بالعكس؟ حال چرا به كشتار دست ميزنند؟ ما نميتوانيم كوركورانه در تاريكي راه برويم. مثل دوست من شيخ خليل كه براي تشيع احترام زيادي قايل است. نويسندگان ما از دو عالم شيعه و سني هستند. هيچ كتابي نميتواند چنين كاري بكند و ما اين كار را انجام داديم. پس اين كتاب سه قسمت را در بردارد: اول، ترجمه جديد از
قرآن كريم به انگليسي، دوم، تفسير مفصل تركيبي كه شامل تفاسير سني و شيعه است و تفاسير لغوي تاريخي طبريها و زمخشريها و فخرالدين رازيها يا تفاسير عرفاني ميبدي و ملاصدرا و تمام طيف كامل تفسير را در برميگيرد. سعي داشتيم كه در حفظ وحدت اسلام، سهم كوچكي داشته باشيم. اين كتاب بعد از چاپ، مورد توجه دانشمندان اسلام شناس امريكا و اروپا قرار گرفت و امروزه براي تدريس از اين اثر، در دانشگاههاي هاروارد، مريلند، جرج واشنگتن و شيكاگو و... اين كتاب اصلي، درس قرآن است و تدريس ميشود. گرچه نسل قديمي مسلمانهاي امريكا عادت به مطالعه كتاب ندارند ولي بچههاي آنها توجه بسياري به اين اثر داشتهاند. از فرانسه و ايتاليا هم نامههايي داشتم كه شروع به ترجمه اين اثر شده است. نخستين زبانهايي كه به زبان اسلامي، منتشر خواهد شد، فارسي و تركي خواهد بود. آقاي دكتر رحمتي، اعلام كردند كه ميخواهند در چندين جلد اين كتاب را به چاپ برسانند و در بخش زبان تركي استانبولي نيز، ترجمههايش، آغاز شده است. در پاكستان و هندوستان هم اين كتاب سرقت شده و خوانده ميشود. به شما قول ميدهم، آخرين زباني كه اين كتاب ترجمه شود، زبان عربي خواهد بود!
در تلويزيون رياض به من حمله شد
در تلويزيون رياض به اثر من حمله شد. اينكه من ايراني هستم و عرب نيستم، شيعه هستم و سني نيستم، عارف هستم و فقيه نيستم و تمام گناهان در من جمع است! گفتند كه اين اثر را نخوانيد اما تبليغاتشان موثر نبود. ترجمه قرآن حتي در ايران هم بازتاب خوبي داشت و در مصر و تركيه و... نيز، مورد توجه بود. خوشحالم كه گروهي از دانشمندان ما علاقهمند به اين موضوع هستند چرا كه قرآن اقيانوسي بيكران است. در زماني كه در غرب، نهضتهايي بر ضد اسلام آغاز شده است و چقدر باعث تاسف است كه خودمان در تخريب نام مذهبمان، سهيم هستيم! وقتي به اسم اسلام فجايعي اتفاق ميافتد، به اسم اسلام است و بحثي در آن نيست! گرچه در مقابل اين اتفاقات، علاقه بسيار در زمينه مطالعات اسلامي در سراسر دنيا از جمله دانشگاههاي امريكا، در رشته اديان وجود دارد و هيچ رشتهاي به اندازه اسلام شاگرد ندارد و به اين اندازه، دانشگاه، طالب استاد نيست. اين يك جهاد معنوي و فكري و بر عهده تمام كساني است كه ميتوانند اين جهاد عقلاني را براي حفظ اسلام و گسترش آن، انجام دهند. اميدوارم خود نمايندگان خوبي براي دين باشيم و تنها حرفش را نزنيم. چون هيچ چيزي بدتر از اين نيست كه حرفي را بزنيم و بدان عمل نكنيم كه منافق در قرآن از كافر بدتر است. خداوند ما را از اين مصيبت، نجات دهد! هنگامي كه به خودمان اجازه ميدهيم، در مورد دين خدا سخن بگوييم پس به آن عمل كنيم.
حلقه اصحاب تاويل
محقق داماد: از اواخر دهه 1950ميلادي، يعني دهه چهل خورشيدي محفلي شكل ميگيرد كه جناب آقاي استاد داريوش شايگان از آن به «حلقه اصحاب تاويل» ياد ميكند. اين جلسات در منزل ذوالمجدطباطبايي يكي از وكلاي دادگستري تشكيل ميشد. دو شخصيت محوري اين حلقه عبارت بودند از علامه طباطبايي، فيلسوف، مفسر قرآن و عارف شيعه و هانري كربن. كربن همهساله در سپتامبر به ايران براي تدريس ميآمد و داغترين مباحث فلسفي آن زمان فرانسه را به ايران ميآورد. در همين ايام از طريق دوستاني از جمله دكتر نصر واستاد مرتضي مطهري با علامه طباطبايي آشنا و به بحث و گفتوگو نشست.