• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3647 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۲۴ مهر

ريشه‌هاي عميق بي‌فكري در ايران

نقد و تصحيح، تنها راه‌حل ارتقاي محتواي آثار است

سياوش جمادي
پژوهشگر و مترجم

درباره انتشار انبوه كتاب‌هايي كه به محتواي آنها ايراداتي وارد است و ضربه زدن آنها به روند انديشه و علم آموزي، مي‌توان گفت در اينجا معلول با علت خلط شده است. بي‌فكري در فرهنگ ما ريشه‌اي عميق‌تر و بنيادي‌تر از اين دارد كه ما علت آن را موكول كنيم به زحماتي كه يك استاد مي‌كشد تا به طور مثال فرآورده‌هاي انديشه مدرن را ترجمه و منتقل كند. بي‌فكري در فرهنگ ما ريشه‌هاي بسيار عميق و بنيادين دارد؛ وقتي كه عصر مدرن شروع مي‌شود يعني تقريبا همزمان با عصر نوزايي، هوشمندان جامعه ما در چه حال و هوايي بودند؟ در فرهنگي كه منقولات شفاهي بر ابداع و تفكر خودبنيادانه غالب است هرگز نمي‌توان انتظار داشت كه به آساني تفكري در حد كانت و حتي دكارت بتواند ادامه پيدا كند. چنين انديشه‌هايي در اين فرهنگ وجود داشته‌اند اما در مراحلي از تفكر خود، ناگهان به هراس افتاده‌اند. كساني مثل غزالي كه اگر قسمت‌هايي از المنقذ من الضلال را از كليت او منفك كنيد، ممكن است تصور كنيد اين دكارت است كه سخن مي‌گويد. اما در ميانه راه، ناگهان غزالي احساس مي‌كند كه در حال افتادن به ورطه كفر و ضلالت است.

 تفكر منجي نهايي بشريت
در فرهنگي كه اساسا يك تقسيم‌بندي كلي وجود دارد، واژه‌ها يا مقدس هستند يا نامقدس و انسان‌ها يا مومن هستند يا كافر، گفت‌وگويي به وجود نمي‌آيد مگر اينكه همراه با بغض و نزاع باشد. اين فرهنگ با فرهنگي كه از آغاز فرهنگ گفت‌وگو بوده تفاوت دارد. شما به ندرت فيلسوف يوناني‌اي را مي‌بينيد كه فيلسوف ديگري را تكفير كرده باشد زيرا فلسفه‌هاي يوناني از ابتداي امر براساس منقولات و فتواهاي قبلي يا سنتي كه مقدس شمرده مي‌شده، نبوده است بلكه فضايي در فرهنگ يوناني وجود داشته كه هر كسي بتواند جسورانه، شجاعانه و با عقل و خرد خود درباره جهان فكر كند. اين فكر كردن درباره جهان و كليات آغاز تفكر است.
به عبارت ديگر، تفكر از آنجا آغاز مي‌شود كه ما در جايي كه هستيم و در آغاز و اكنون خود، خويش را در ميان يك كل مي‌يابيم كه اين كل از جزييات مي‌گذرد نه از جايي كه بيرون از ذهن ما است و با زور و تهديد و وعده و وعيد در ذهن ما فرو شده باشد.
در حقيقت، يك تفاوت بنيادين بين فرهنگي وجود دارد كه مبناي آن از آغاز بر تفكر بوده با فرهنگي كه مبناي آن از آغاز بر صغارت، استبداد، اطاعت و ترس بوده است. اينها ريشه‌هاي اساسي فقر تفكر در جامعه ما است. اما ريشه‌هاي روبنايي آن در عصر چپ‌ها به زعم من، شرايط اضطراري است كه مجالي براي مردم باقي نمي‌گذارد تا بتوانند به چيزي جز معيشت خود، زنده ماندن و نفس كشيدن فكر كنند. تا معيشت مردم تامين نباشد، تا سرپناه، آينده و شغل نداشته باشند، تا آينده فردي آنها به لحاظ مادي در حدي معقول فراهم نباشد طبيعي است كه دغدغه‌هاي آنها به جاي خواندن به اين امور معطوف شود.
همچنين در جامعه نيز بايد فضاي عمومي گشوده شود تا نهادها، احزاب و رسانه‌هاي آزاد بتوانند در فضايي امن و برابر گفت‌وگو كنند. در غير اين صورت هيچ گونه ارتباطي بين نخبگان، روشنفكران و به طور كلي توده‌هاي فكري جامعه با مردم برقرار نخواهد شد. به اعتقاد من، تفكر مي‌تواند منجي نهايي بشريت باشد، همان‌گونه كه هانا آرنت بر آن تاكيد مي‌ورزد.

 ارتباط برقرار نكردن يك اثر با جامعه
به اثر مربوط نمي‌شود
تفكر به ما حقيقت خاصي را نمي‌آموزد بلكه گوش و شنوايي ما را تربيت مي‌كند تا صداي ديگري را نيز بشنويم و آغازگاه تفكر نيز آزادي است. مردم ما بسيار هوشيار هستند اما نسبت به جزييات عاجل. اينكه كتابي مثل «نقد سنجش خرد ناب» يا «هستي و زمان» يا «پديدارشناسي روح هگل» بتواند گره‌اي از كار آنها باز كند نيازمند اين است كه مخاطبان نيز كساني باشند كه بتوانند از حد اين جزييات عاجل فراتر رفته و به اعماق و ژرفاها بنگرند. اگر اين امر اتفاق مي‌افتاد، ما پيوسته يك وضعيت نامطلوب را بازسازي و بازتوليد نمي‌كرديم. بنابراين، يك متفكر اساسا موظف نيست كه به دغدغه‌هاي عاجل جامعه بپردازد بلكه آزاد است كه براي يك يا سه نسل آينده - حتي اگر نوشته‌هاي او خوانده نشود- آنچه را درست مي‌داند بيان كند و آن را فداي هيچ مصلحت و مماشاتي نكند.
اين تصويري كلي از شرايط تفكر در جامعه ما است. حال در اين بحبوحه، كساني مثل آقاي ميرشمس الدين اديب سلطاني دوازده سال براي ترجمه «ارگانون» ارسطو از يوناني به فارسي كار مي‌كنند. اين اثر، كاري است كه در زمان نهضت ترجمه كه هم وزن اثر به مترجم طلا داده مي‌شد نيز انجام نگرفت.
بعد از بيش از دو هزار سال، يك ايراني ارگانون يعني كل منطقيات ارسطو را مستقيم از يوناني به فارسي ترجمه كرد و اين كار بسيار ارزنده است اما ارتباط برقرار نكردن آن با عموم جامعه مربوط به علل و ريشه‌هايي است كه به اثر مربوط نمي‌شود.

 بازار نشر ما ايده‌آل نيست
اينكه آثار زيادي تاليف يا ترجمه شده‌اند كه محتواي چنداني ندارند واقعيتي در بازار نشر جامعه ما است اما همه اينها معلول هستند و نه علت، ما بايد ياد بگيريم كه بالاخره از خود انتقاد كنيم و صرفا به مليت، فرهنگ و تاريخ خود مباهات نكنيم. مساله بحران محتوا وجود دارد، بازار نشر ما بازار ايده آلي نيست و در آن حتي نخستين قانون نشر يعني كپي رايت نيز رعايت نمي‌شود، بنابراين مترجمِ اول نيز نمي‌تواند هيچ انحصاري روي كار خود داشته باشد. با اين حال، من اين مساله كه كساني قلم به دست مي‌گيرند و مي‌خواهند براي ترجمه وقت بگذارند - هرچند كه ترجمه صحيحي نباشد- را منفي ارزيابي نمي‌كنم، زيرا در يك فرآيند، اين جريان را مي‌بينم. در ترجمه، صرفه مادي‌ وجود ندارد و بنابراين، اينكه با اين شرايط، كساني فارغ از ماديات قلم به دست مي‌گيرند و براي ترجمه اهتمام مي‌ورزند امر ميموني است. موضوع اين است كه ما نقد ترجمه نداريم. نقد ترجمه كار بسيار مشكل و زمانبري است زيرا مستلزم مقابله با متن اصلي است. مشكل ما مشكل فرهنگي است يعني گاه مترجمي اثري را به خوبي ترجمه مي‌كند اما در قسمتي از آن مرتكب اشتباه مي‌شود، ناقد كليت اثر را ناديده گرفته و همان اشتباه را در بوق و كرنا مي‌كند. اين نقد نيست بلكه حب و بغض است. در فرآيند مي‌بينيم كه جواني 28 ساله اثر كارل اشميت را ترجمه مي‌كند، برخي مثل آقاي مراد فرهادپور اين موضوع را مورد نقد قرار دادند، من اين را قبول دارم كه ممكن است اين ترجمه پخته نباشد اما مشكل ما اين نيست. ما بايد دست آن جوان را گرفته و به او از طريق نقد واقعي- و نه از طريق كوبيدن- اشكالات كار او را بگوييم. اگر به اين نسل در فرآيند رو به رشد آن، اجازه داده شود كه در اين تعارضات خوب و بد و نزاع، به طور مثال نزاع بر سر معادل گزيني‌ها، كار خود را ادامه دهد بالاخره ما نيز توانا خواهيم شد، زبان فارسي نيز توانمندي زيادي دارد كه معادل‌هاي دقيق‌تر و نهادينه شده‌تري براي واژه‌هاي علوم انساني انتخاب كند.

 نقد و تصحيح، تنها راه‌حل ارتقاي محتوا
عده‌اي از كساني كه در ترجمه دستي بر آتش دارند به اين نتيجه رسيده‌اند كه به نهادي نياز است تا وضعيت كنوني بازار ترجمه را تا حدي كنترل كند. اما اگر اين نهاد نيز به وجود بيايد از سوي ديگر بام خواهد افتاد. در حال حاضر، فرهنگستان‌هاي علوم و ادب داريم كه كار واژه‌گزيني را انجام مي‌دهند اما واقعا واژه‌هايي كه بيشتر در علوم انساني نهادينه مي‌شود بيشتر از دل بحث‌ها و كشمكش‌هايي كه در فضاي عمومي بين مترجمان است به وجود آمده يا اينكه واقعا فرهنگستان توانسته معادل‌هايي را تعيين كند؟ زبان چيزي نيست كه يك نهاد بتواند آن را كنترل كند، زبان دريايي است كه تنها به نسل ما تعلق ندارد و داراي يك تاريخ طولاني است.
بنابراين، اگر بنا باشد نهادي به وجود بيايد تا زبان را كنترل كند به جاي كنترل ترجمه ممكن است از سانسور سر دربياورد زيرا در فرهنگ ما سانسور يك امر دروني شده است. مشكل با ايجاد يك نهاد، حل نخواهد شد زيرا آن نهاد بلافاصله به يك مرجع اقتدار تبديل شده و پاي دستگاه‌هاي ديگر نيز به ميان كشيده خواهد شد كه به موازات انتخاب، محتوا را نيز كاناليزه كرده و آزادي را از مترجمان صلب مي‌كند. ترجمه را نمي‌توان در شرايط فعلي، از بالا كنترل كرد. البته كنترل محتوا امكان‌پذير است اما به بهاي از دست رفتن حركت و پويايي در جامعه كه در حال حاضر نيز رو به ايستايي است.
بارها تجربه اين موضوع در كشور نشان مي‌دهد كه ايجاد چنين نهادي، امري را كه در حال حاضر نيز چندان پويايي ندارد پوياتر نمي‌كند بلكه همواره آن را ايستاتر مي‌كند. در آلمان بنيادها و نهادهاي فكري متعددي در حوزه‌هاي مختلف وجود دارند كه هيچ گونه وابستگي به دولت ندارند. وضعيت آن جامعه با فضايي كه ما در ايران داريم تفاوت زيادي دارد. كتاب نخواندن در جامعه ما دلايل پيچيده و متعددي دارد.
مطالعه به عدم دغدغه معيشت، فراغت، احساس همبستگي، هدفمندي و انگيزه نياز دارد. فقدان همبستگي با مسائل جديد، ريشه در وضعيت اقتصادي، ابهام درباره آينده و پايين بودن ضريب اميد اجتماعي دارد. در واقع، مشكل در جاي ديگري است و برخي راه را اشتباه مي‌روند. من محتواي همه ترجمه‌ها را تاييد نمي‌كنم و قبول دارم كه برخي ترجمه‌ها انسان را به تعجب وامي‌دارند. به طور مثال فهم انديشه هگل به خودي خود دشوار است و نقد يك مترجم مبتدي نيز به آن بيشتر دامن خواهد زد. اما اين را نيز نمي‌پذيرم كه كسي كه علاقه‌مندي نشان داده و در اين شرايط براي ترجمه وقت گذاشته است را تخريب كنم. راه‌حل اين مشكل، كمك به مترجمان جوان است تا بتوانند با بافت فكري انديشمندان مختلف آشنا شده و بعد از آن، براي ترجمه اقدام كنند. راه‌حل، تصحيح است نه تخريب و محكوم كردن و اين امر نيز از طريق نقد امكان پذير است. اين مصداق‌ها جزوي از يك فرآيند است كه بايد دوران آن سپري شود و اگر كساني دلسوز باشند مي‌كوشند اين فرآيند را با نقد آثار تاليفي و با نقد ترجمه به
اصلاح برسانند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون