«اعتماد» از مزاياي همكاري اصلاحطلبان و اصولگرايان براي تحقق منافع ملي گزارش ميدهد
آشتي جناحها با منشور وفاق
كمتر سياستمداري است كه به اين مساله اعتراف نكند كه فضاي رقابت محترمانه و اخلاقگرايانه ميان دو جناح اصلي و شناسنامهدار كشور بدون بدبيني و قضاوتي بر مبناي «اخبار بولتني» كه ميتواند پويايي و ثبات سياسي را در كشور فراهم كند. بازگشت اعتدال در صحنه رقابت سياسي چيزي به دنبال نخواهد داشت جز مرگ سياسي جريانهاي بيشناسنامهاي كه همچنان بر طبل و صور دشمنيها و اختلافات و فاصله انداختن ميان اين دو جناح ميكوبند و ميدمند.
براي رهايي از شر واسطهالشرهاي سياسي و كنشگران سياسي دو بهم زن ، كافي است تا سندي با عنوان منشور وفاق احزاب، تشكلها و گروههاي سياسي تدوين شود و همه گروههاي سياسي دو جناح پاي آن را امضا كنند؛ منشوري كه ميتواند مشتمل بر مياني، قواعد رفتاري، الزامات و تعهدات و اقتضائات مرتبط با فعاليتها و رقابتهاي سياسي باشد و خط قرمز همه بازيگران سياسي وابسته به دو جناح سياسي كشور باشد. اين منشور و سند ميتواند از سوي معاونت سياسي وزارت كشور با همكاري و همفكري گروههاي سياسي تنظيم شود.
مجتبي حسيني/ دو جناح قواعد بازي را رعايت نميكنند، اين را ناطق نوري در مقام سياستمداري كاركشته بارها بر زبان آورده است؛ جملهاي كه خيليها به آن اعتقاد دارند و براي اثبات آن كافي است تا نيم نگاهي به كنشهاي چند سال اخير ايران انداخت؛ جايي كه رقابت توام با رفاقت جاي خود را به رقابت با طعم حذف رقيب داد و اخلاق به ويژه از سمت و سوي يكي از دو جناح كمتر مورد استفاده قرار گرفت تا «بازي سياسي» جاي خود را به «سياستبازي» دهد و كم و بيش كلبي مسلكي در عرصه سياستورزي ايران بتواند جايي براي خود دست و پا كند. تهمت و تخريب، دروغگويي و پروندهسازي، قضاوت بيمبنا درباره رقيب و... همه و همه نشان و نشانهاي از فقدان رعايت قواعد بازي در سپهر سياسي ايران بوده است. «در قدرت بودن» و «در قدرت ماندن» با هر روش و ابزاري در چنين فضايي براي برخي گروههاي سياسي همهچيز بوده و هست. اين در حالي است كه دو جناح سياسي و اصلي كشور (اصلاحطلبان و اصولگرايان) در تمامي پيش از اين سالها با وجود همه اختلاف ديدگاهي و سليقهاي كه براي مديريت كشور داشتند، توانستند كم و بيش ساحت قواعد بازي سياسي را رعايت كنند تا آنكه اتفاقات ديگري رخ داد و شد آنچه نبايد ميشد. جرياني نوظهور كه نه شناسنامه دو جناح اصلي كشور را داشت و نه سابقهاي شفاف داشت و نه صبغهاي در ارايه راهكارهاي منطقي براي مديريت كشور با تحليلي از وضعيت كشور و بهرهگيري از پوپوليسم توانست با تقريب به جناح اصولگرا خود را به عنوان جريان سوم سياسي معرفي كند. حضور اين جريان و ارثيهاي كه در تمامي حوزهها از خود به جاي گذاشت نه تنها باعث شد تا اصلاحطلبان مدام از هزينههاي بلندمدت استمرار حضور عناصر اين جريان سوم ناشناخته در بدنه مديريتي كشور ابراز نگراني كنند كه اصولگرايان هم هر چند دير به فكر اعلام برائت از اين جريان افتادند. راي مردم در انتخابات سال 92 از سوي اكثريت رايدهندگان هم نشان از آن داشت كه تودههاي اجتماعي هم به فهم و ادراك جديدي از اين جريان رسيدهاند و ديگر علاقهاي به حضور اين جريان سوم بيشناسنامه در عرصه سياسي كشور ندارند. حالا هر چند آن جريان نوظهور ديگر فرمان ماشين اجرايي كشور را در اختيار ندارد امارفع و هضم آثار سوء به جا مانده از اين جريان نوظهور بيترديد به گذر زمان و بازگشت جريانهاي سياسي شناسنامهدار به اصل و هويت موجده خود نياز دارد. همين است كه چهرههاي شاخص دو جناح سياسي كشور پس از پيروزي روحاني از ضرورت مبارزه با افراطيگري و اعتدالگرايي در رفتارهاي سياسي سخن گفته و ميگويند. هر چند در اين ميان عقبههاي باقيمانده از اين جريان سوم، ادامه دم و بازدم سياسي خود را در استمرار بياخلاقيها، رفتارهاي غيرمنطقي هيجاني، ترور شخصيتهاي دو جناح و چوب لاي چرخ دولت گذاشتن ميداند و با همين منطق و بينش، هر از چند گاهي سپهر سياسي ايران را با رفتارهاي اينچنيني خود غبارآلود ميكند. بر اين اساس براي حذف و طرد عناصر اين جريان سياسي كه نشان داده علقه و علاقهاي براي تثبيت اعتدال در فضاي سياسي و عمومي كشور ندارد و نان خود را در تنور رفتارهاي افراطي و اختلافبراندازانه پخت ميكند، به نظر ميرسد كه بزرگان دو جناح و ديگر شخصيتهاي فراجناحي بايد وارد عمل شوند تا منافع ملي بيش از پيش به جهت گويشها و گفتارهاي بازيگران اين جريان سوم با تهديد مواجه نشود. در اين ميان رسالت دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب بيش از گذشته معنا مييابد، چرا كه اين دو جناح سياسي بيشترين هوادار و حامي را در ميان تودههاي اجتماعي دارند و همواره مديريت كشور و مجلس ميان اين دو جريان، دست به دست شده است. بر همين اساس نميتوان جايگاه هيچ يك از اين دو جناح را ناديده گرفت. اصلاحطلبان و اصولگرايان در همه اين سالها به عنوان دو واقعيت غيرقابل انكار در كنار يكديگر فعاليت كردهاند و اگرچه در دورههايي با تغيير دولتها يكي از اين دو جريان بيشتر به حاشيه ميرفته اما روند سياسي نشان داد كه راهي جز پذيرش اين دو جريان وجود ندارد و هر تلاشي در مسير مخالف محكوم به شكست خواهد بود.
روشن است كه هر دو جريان سياسي در اصول اساسي همچون تعهد به نظام جمهوري اسلامي، ولايت فقيه و قانون اساسي اتفاق نظر دارند اما اختلاف نظرهاي موجود در لايههاي سطحيتر كشورداري موجب شده كه تلاشهايي از سوي قدرت حاكم در مسير محدود كردن جريان رقيب ايجاد شود. اين در حالي است كه ميدانيم اين نوع بيراههرويها نتيجهيي جز تولد و فرصتطلبي جريانهاي سياسي زيرزميني نداشته است، جرياني كه ارثيههاي پرهزينه و دردسرسازي را براي ملك و ملت از خود به جاي گذاشته است. بنابراين براي جلوگيري از آسيبهاي اينچنيني بايد مسير روشنتر و بهتري را با توجه به نزديك شدن به انتخابات مجلس دهم برگزيد؛ مسيري كه اصلاحطلبان و اصولگرايان كنار يكديگر با شرايطي يكسان ميتوانند در آن موانع توسعهيافتگي سياسي را حل و فصل كنند و قطار رقابت سياسي را روي ريل رعايت قواعد بازي قرار دهند.
بديهي است آنچه جايگاه اين فعاليتها را رقم ميزند قانون، انتخابات و راي اكثريت مردم است. خوشبختانه قوانين در جمهوري اسلامي ايران همه احزاب ثبت شده را به رسميت ميشناسد و وزارت اطلاعات نيز چتري از امنيت بر سر همه احزاب و شهروندان گسترانده تا دعواهاي داخلي خود را در زير آن چتر انجام دهند و سرانجام در انتخابات آزاد و با راي مردم روشن شود كه كدام فكر و سليقه توانسته است راي اكثريت مردم را كسب كرده و بر مسند قدرت تكيه زند.
اصولگرايي و اصلاحات در ميان تودههاي اجتماعي به مثابه دو بال قدرتمند نظام شناخته ميشوند و ميتوانند با ايجاد فضاي چندصدايي رقابت در عين وحدت را به نمايش بگذارند. تاثير و تاثر اين جريانها بر هم، به پويايي فضاي سياسي كشور منجر ميشود. از اين نكته نبايد غافل شد كه اين دو جريان اصلي سياسي كشور به مثابه يك واقعيت به حساب ميآيند و در صورت قوي و موثر بودن آنها، مشاركت حداكثري شكل ميگيرد. جريان اصولگرا و اصلاحطلب با شناختن جايگاه همديگر ميتوانند به شفافتر شدن رقابتها كمك كرده و تقويت و انسجام نظام سياسي را به همراه بياورند.
براي برقراري يك فضاي سياسي پويا و بانشاط لازم است كه هر دو جريان در كنار هم فعاليت كرده و به رقابت بپردازند تا يكي به قدرت حاكم بدل شده و ديگري به عنوان اپوزيسيون دولت و نه حكومت عمل كرده و در عين حال به ارزيابي و بازسازي خود و نقد رقيبِ در قدرت بپردازد.
كمتر سياستمداري است كه به اين مساله اعتراف نكند كه فضاي رقابت محترمانه و اخلاقگرايانه ميان دو جناح اصلي و شناسنامهدار كشور بدون بدبيني و قضاوتي بر مبناي «اخبار بولتني» كه ميتواند پويايي و ثبات سياسي را در كشور فراهم كند. بازگشت اعتدال در صحنه رقابت سياسي چيزي به دنبال نخواهد داشت جز مرگ سياسي جريانهاي بيشناسنامهاي كه همچنان بر طبل و صور دشمنيها و اختلافات و فاصله انداختن ميان اين دو جناح ميكوبند و ميدمند. اما به واقع چگونه ميتوان از شر واسطه الشرهاي سياسي و كنشگران سياسي دو بهم زن رهايي يافت و قواعد فراموش شده بازي سياسي را به ميدان سياست بازگرداند؟ براي پاسخ به اين سوال كافي است تا سندي با عنوان منشور وفاق احزاب، تشكلها و گروههاي سياسي تدوين شود و همه گروههاي سياسي دو جناح پاي آن را امضا كنند؛ منشوري كه ميتواند مشتمل بر مياني، قواعد رفتاري، الزامات و تعهدات و اقتضائات مرتبط با فعاليتها و رقابتهاي سياسي باشد و خط قرمز همه بازيگران سياسي وابسته به دو جناح سياسي كشور باشد. اين منشور و سند ميتواند از سوي معاونت سياسي وزارت كشور با همكاري و همفكري گروههاي سياسي تنظيم شود و مباني، قواعد رفتاري و الزمات در آن ديده شود؛
الف) مباني مربوط به فعاليت و رقابت سياسي بين احزاب، گروهها و تشكلهاي سياسي: التزام به منافع و ملت ملي، حفظ و تقويت وفاق ملي - حفظ و حراست از آزادي، استقلال و تماميت ارضي كشور - التزام به قانون اساسي - التزام به اسلاميت نظام و ولايت امر (بر اساس اصول مربوط در قانون اساسي) - التزام به جمهوريت نظام بر اساس اصل ششم قانون اساسي - پذيرش نتيجه انتخابات و راي اكثريت (پس از طي مراحل قانوني انتخابات) - پذيرش حقوق اساسي ملت - پرهيز از وارد كردن حمايت كشورها و عوامل خارجي
ب) قواعد رفتاري و الزامات و تعهدات مربوط به آن: دفاع از حقوق قانوني ساير احزاب براي رقابت سياسي و نشر ايدهها و برنامههايشان، پرهيز از هرگونه اقدام براي حذف ساير احزاب از عرصه رقابت سياسي، پرهيز از ترويج و حمايت از گروههايي كه همه يا برخي از مباني فوق (مندرج در بند الف) را قبول ندارند، خودداري از ايجاد شكافهاي اجتماعي (قومي، مذهبي، قبيلهاي) يا دامن زدن به آنها يا بهرهگيري از آنها، پرهيز از تبديل رقابتهاي سياسي به ستيزهجويي، پرهيز از دعوت به نقض قانون اساسي يا اصول آن، پرهيز از ايراد تهمت و افترا به احزاب ديگر، نقد عملكردها به جاي تخريب افراد و شخصيتها و عدم ورود به حوزههاي خصوصي افراد، پرهيز از تحريك ساير احزاب، گروهها و تشكلهاي ديگر به خشونت يا تهديد آنها، پرهيز از تحريك ساير احزاب، گروهها و تشكلهاي ديگر به خشونت يا تهديد آنها، عدم حمايت از حركتهاي غيرقانوني و محكوم كردن آنها، به ويژه در امر انتخابات (توجه به كليه موارد ذكرشده در فصل مربوط به تخلفات انتخاباتي در قانون انتخابات)، التزام به رعايت ادب و احترام نسبت به رقبا و بهكارگيري ادبيات منطقي و استدلالي در نقدها، پرهيز از اخلال در فعاليت ساير احزاب گروهها و تشكلهاي سياسي و خودداري از برهم زدن گردهماييها، تظاهرات و راهپيماييهاي آنان، پرهيز از افشاي اطلاعات و تصميمهاي درونسازماني احزاب، تشكلها و گروههاي سياسي ديگر - خودداري از تلاش براي كسب اطلاع از اخبار درونسازماني احزاب، تشكلها و گروههاي سياسي ديگر، پرهيز از سوءاستفاده از خود انتقادي احزاب رقيب، خودداري از شكايتهاي ناحق، بيهوده و نادرست عليه ساير احزاب، پرهيز از ايراد اتهامهاي ايدئولوژيك در رقابت سياسي، تعهد به ارجاع شكايات احزاب، گروهها و تشكلهاي سياسي از يكديگر به هيات داوري خانه احزاب ايران قبل از طرح موضوع در مراجع قانوني - تفكيك قايل شدن بين عملكرد و مواضع شخصي اعضاي تشكلها با عملكرد و مواضع رسمي احزاب، تشكلها و گروههاي سياسي از سوي تشكلهاي رقيب در نقدها از يك سو و اعلام مواضع رسمي توسط احزاب نسبت به عملكرد مواضع شخصي اعضاي خود از سوي ديگر.
نتيجهگيري:
بيترديد گرههاي موجود در مديريت كشور به تنهايي با دست دولت باز نخواهد شد و به دست ديگري براي بازكردن اين گرههاي افتاده به كار ملك و ملت نياز است. اين دست دوم ميتواند همكاري و وفاق اصلاحطلبان و اصولگرايان با يكديگر باشد. اصلاحطلبان در تمامي اين سالها و با انتقاداتشان نشان دادهاند كه بيش از آنكه در فكر تامين منافع جناحي خود باشند به سرمايهها و منافع ملي ميانديشند و تمامي نگرانيها و گلايههايشان بر سر از دست رفتن منابع عظيم كشور با سوء مديريت جريان سوم ناشناخته بود و اگر هم تنشي با اصولگرايان داشتهاند بر سر حمايت اصولگرايان از اين جريان ناشناخته بوده است كه اگر اين حمايتها نميبود اصلاحطلبان و اصولگرايان هرگز و هيچگاه در قبال يكديگر از رفتارهاي و ابزارهاي افراطي بهره نگرفتهاند.
از ديگر سو اصولگرايان بايد همانگونه كه اقدام به اعلام برائت و عذرخواهي تلويحي از افكار عمومي بابت حمايت از دولت سابق كردهاند به اين نكته تاريخي نگاهي دوباره بيندازند كه رقابت محترمانه و برابر با اصلاحطلبان نهتنها منجر به حاشيهنشيني و به محاق رفتن آنان نخواهد شد كه عزت و مزيت دوباره را به گفتمان سياسي آنان بازخواهدگرداند. امروز چشمهاي نگران ايرانيان به گفتارها و رفتارهاي اهالي سياست دوخته شده است و همه انتظار ميكشند كه چه كساني براي وفاق و همكاري جناحين سياسي كشور پيشقدم ميشوند.