• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3806 -
  • ۱۳۹۶ يکشنبه ۲۴ ارديبهشت

مصطفي رحماندوست:

آموزش و پرورش فكر مي‌كند بايد به همه‌چيز بدبين باشد

ندا آل طيب

كمتر كسي است كه شعر
«صد دانه ياقوت» را از حفظ نباشد. شعري كه در كتاب‌هاي درسي دوره دبستان منتشر شده بود. مصطفي رحماندوست، شاعر اين شعر از فعالان ادبيات كودك و نوجوان است. جالب است كه شاعر اين شعر نخستين كتابي كه در زندگي‌اش خوانده، ديوان حافظ است كه چيزي از آن سردر نمي‌آورده و خودش مي‌گويد خدا به او رحم كرده با اينكه در كودكي‌اش كتاب خوبي نخوانده، اما كتاب‌خوان شده است. رحماندوست،
مدير مركز نشريات كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، مدير مسوول نشريات رشد، سردبير رشد دانش‌آموز، سردبير و پديدآورنده سروش كودكان و نوجوانان نيز بوده است. همزمان با برگزاري نمايشگاه كتاب تهران در زمينه ادبيات كودك و نوجوان گفت‌وگويي كوتاه با او داريم. آنچه پيش‌رو داريد حاصل گپ و گفتي چنددقيقه‌اي در غرفه يكي از ناشران فعال ادبيات كودك و نوجوان است.

آقاي رحماندوست در شرايطي كه مدام شعار كتاب‌خواني از سوي مسوولان رده بالاي كشور داده مي‌شود و آنان مردم را به كتاب خواندن تشويق مي‌كنند، به نظر مي‌رسد يكي از مهم‌ترين راه‌هايي كه مي‌توان عادت به مطالعه را در افراد ايجاد كرد، از آموزش و پرورش آغاز مي‌شود اما اين پرسش مطرح است كه چرا نهاد آموزش و پرورش با پتانسلي كه دارد، با ناشران فعال حوزه كتاب كودك و نوجوان همكاري نمي‌كند ودر حال حاضر اين وضعيت به يكي از مشكلات مهم ناشران كودك و نوجوان تبديل شده است؟

شما چرا گناه ديگران را با من در ميان مي‌گذاريد؟ از خود آموزش و پرورشي‌ها بپرسيد چرا اين‌گونه عمل مي‌كنند. من هم معتقدم در وهله اول سيستم آموزشي وزارت آموزش و پرورش ما عقب است و در مرحله بعد، سيستم سياسي غلطي بر آن حاكم است كه فكر مي‌كنند بايد به همه و به همه‌چيز با ديده بدبيني نگاه كنيم. لذا هرچيزي تا از فيلترهاي متعدد رد نشود، از نظر آنان پذيرفته نيست. حتي نمي‌شود گفت وزارت فرهنگ و ارشاد شما متعلق به اين دولت است و خود شما هم زير مجموعه همين دولت هستيد. وقتي ارشاد به اين كتاب‌ها مجوز انتشار مي‌دهد شما چرا مانع‌تراشي مي‌كنيد؟ به نظرم از آموزش و پرورشي‌ها بپرسيد چرا اين همه كتابي كه در كشور ما چاپ مي‌شود ـ در سال 15 هزار عنوان كتاب براي بچه‌ها منتشر مي‌شود ـ بايد تيراژ اين كتاب‌ها هزار تا باشد؟ در حالي كه ما چيزي حدود سي ميليون دانش‌آموز زير دبستاني داريم. من هم همين پرسش را از آنها دارم. من هم با شما همخوان هستم.

درست است اما به اعتقاد شما به عنوان كسي كه در حوزه ادبيات كودك و نوجوان فعال هستيد، چه عواملي در شكل‌گيري اين وضعيت دخيل هستند؟

آموزش و پرورش ما يك سيستم خيلي كند است و متاسفانه اصلا به روز نيست. من از اينجا به ايتاليا دعوت شده‌ بودم چون كتابم در آنجا كتاب سال شده بود. به همين دليل مرا به چند شهر ايتاليا دعوت كردند و كاملا معلوم بود آموزش و پرورشي‌ها كتاب مرا خوانده بودند و درباره آن بحث كرده‌اند. علاوه بر آن متوجه شدم بر اساس آن نمايشنامه نوشته‌اند و قصه‌گويي كرده‌اند. اين شيوه با سيستم فعلي ما كاملا متفاوت است. در حال حاضر هيچ كتاب به روزي در كتابخانه‌هاي آموزش و پرورش ما وجود ندارد. اصلا كتاب‌هاي روز را به مدارس نمي‌برند. بايد از انتشار هر كتاب دو سالي بگذرد و همه آن را بخوانند و تاييد كنند. تازه شايد به مدارس راه پيدا كند و اين‌گونه است كه سرانه كتاب در مدارس ما اين اندازه كم است.

اتفاقا درباره همين موضوع پرسشي داشتم؛ اين كتاب‌هايي كه در كتابخانه‌هاي مدارس وجود دارد چقدر براي دانش‌آموزان جذاب است و آنان را به كتاب خواندن تشويق مي‌كند؟

از وضعيت فعلي بي‌خبرم اما تا آنجا كه از قبل خبر دارم، كتاب‌هاي قبلي واقعا جذابيتي براي بچه‌ها نداشتند. بيشتر آن كتاب‌ها را بزرگسالان انتخاب مي‌كردند و در ميان آنها كتابي كه براي بچه‌ها جاذبه داشته باشد، نبود. زماني كه خود ما دانش‌آموز بوديم، در كتابخانه‌هاي مدرسه‌هاي‌مان رمان هم بود با اينكه كتابخانه‌هاي خيلي محدودي داشتيم. واقعا خيلي محدود بود اما الان بعيد مي‌دانم رمان‌هاي روز در كتابخانه‌هاي مدارس باشد.

در اين ميان نقش معلمان پرورشي چيست؟ كساني كه شرح وظيفه‌شان رسيدگي به چنين اموري است؟

ببينيد معلم پرورشي هم تابع سيستمي است. وقتي آن سيستم كند باشد، معلم پرورشي‌اش هم كند خواهد بود. بعضي از مربيان پرورشي خودشان انگيزه دارند و خيلي در اين امور فعال هستند اما كساني كه شخصا انگيزه ندارند و تابع سيستم موجود هستند مثل همه جاي ديگر است. هميشه مي‌گويم آموزش و پرورش ما به جواب خوب نمره بيست مي‌دهد و نه به سوال خوب. حتي اگر كسي زياد سوال كند مي‌گويند پدر و مادرش را صدا كنيم كه چرا بچه‌شان اين اندازه سوال مي‌كند. نتيجه اينكه از اين بچه‌ها پرسشگر، پژوهشگر و محقق بار نمي‌آيد.

چگونه مي‌توان كودكان امروز را كه مدام درگير بازي‌هاي كامپيوتري هستند، به كتاب خواندن جذب كرد؟

بچه را نمي‌شود از پيشرفت‌هاي موجود در جامعه بازداشت. كامپيوتر، لپ تاپ، بازي‌هاي كامپيوتري و... همه اينها اتفاقاتي است كه افتاده و نمي‌توان كودكان را از كار كردن با اين وسايل بازداشت بلكه بايد براي آن برنامه‌ريزي كرد. خانواده‌ها كودكان‌شان را كنترل كنند تا مدت زمان محدودي از اين وسايل استفاده كنند. اما متاسفانه پدر و مادرها دوست دارند بچه‌ها مشغول شوند و خودشان فوتبال‌شان را تماشا كنند و چرت خودشان را بزنند. نمي‌توان بچه را رها كرد و انتظار داشت خوب هم تربيت شود. حتما بايد براي بازي، گپ و گفت رو در رو، درس خواندن و... برنامه داشت و پافشاري كرد كه اجرا شود. نگويند بچه ما تا بوق سگ بيدار مي‌نشيند و با ما تلويزيون تماشا مي‌كند. ساعت خواب بچه بايد مشخص باشد.

سال‌هاي قبل وقتي ما بچه بوديم، از طرف مدرسه ما را به نمايشگاه كتاب مي‌آوردند. الان مدت‌هاست اين اتفاق خيلي كمرنگ شده است.

چرا؛ امروز صبح ديدم گروه‌هاي زيادي را به نمايشگاه آورده بودند.

چگونه مي‌توان برنامه‌ريزي كرد كه بچه‌ها را در كنار حضور و فعاليت‌شان در مدرسه به چنين فضاهايي بياورند؟

يكي از صحبت‌هاي من همين بود. الان براي آموزش و پرورش مهم‌تر است كه بچه‌ها سر كلاس باشند و درس‌شان را بخوانند. شايد به اين فكر نمي‌كنند آمدن به نمايشگاه با اينكه خيلي گرفتاري دارد ولي از يك درس يك روزه خيلي بالاتر است. شايد رفتن به نمايشگاه نقاشي خيلي سازنده‌تر از درسي باشد كه در حالت عادي دارند. الان بعضي از مدرسه‌ها بچه‌ها را به نمايشگاه مي‌آورند ولي يك برنامه عمومي نيست.

به عنوان آخرين پرسش اجازه دهيد كمي به گذشته برويم. نخستين كتابي كه خوانديد و جذب‌تان كرد و شوق كتاب خواندن را در شما ايجاد كرد را به ياد مي‌آوريد؟

خدا به من رحم كرده بود با اينكه كتاب خوبي در كودكي‌ام نخوانده بودم، بعدا كتاب‌خوان شدم. چون در زمان ما نه كتاب‌هاي كودكان بود و نه دبستان‌ها كتابخانه مخصوص دانش‌آموزان داشتند. اصلا كتابخانه نداشتند. مي‌خواستم بگويم كتابخانه‌هاي به‌درد‌بخور نداشتيم؛ ديدم حتي كتابخانه‌هاي به‌در‌دنخور هم نبود. ما چه كتابي مي‌خوانديم، حافظ مي‌خوانديم و در مشاعره شركت مي‌كرديم. شاهنامه مي‌خوانديم و شعرهايش را حفظ مي‌كرديم كه بعدش در مشاعره شركت كنيم. حداكثر همين بود. اما وقتي شش ساله اول تمام شد و به دبيرستان رفتيم، كار ما شده بود كرايه كردن كتاب. به كتابخانه مي‌رفتيم ولي بخشي از پول توجيبي‌مان را مي‌داديم و كتاب كرايه مي‌كرديم آن هم نه كتابي كه دوست داشتيم؛ هر كتابي كه آمده بود به ما مي‌دادند كه ببريم. به همين دليل چيزي در حافظه ندارم. نخستين كتابي كه خواندم، غزليات حافظ بود كه معني‌اش را نمي‌فهميدم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون