• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3974 -
  • ۱۳۹۶ چهارشنبه ۲۲ آذر

«اولافور آرنالدز» در گفت‌وگو با «اعتماد» از موسيقي و اجرايش در ايران مي‌گويد

گذر از برزخ عشق و عادت

نيوشا مزيدآبادي

وقتي روي صحنه مي‌آيد تالار انديشه حوزه هنري به هوا مي‌رود. پيداست كه مردم دوستش دارند اما مدام با خود فكر مي‌كنم اين تب اولافور آرنالدز از كي و چطور به اين خيل گسترده مخاطبان موسيقي در ايران رسيده است؟ حالا اولافور آرنالدز در ايران است و با آنكه حضور قطعي‌اش بيشتر به شايعه مي‌مانست، كنسرت‌هايش را هم برگزار كرده‌‌؛ اجراهايي با عنوان «نور پاييزي» كه در پاييز بي‌رمق و سرد اين روزهاي پايتخت نفس گرمي بر موسيقي غير ايراني دميده است. اولافور آرنالدز ايسلندي ‌است اما با موسيقي مينيمال و ساده‌‌اش و البته با تم‌هايي كه از موسيقي پاپ وارد نوازندگي و آهنگسازي‌اش كرده حالا ديگر به نظر مي‌رسد هيچ مرز جغرافيايي برايش وجود ندارد و از نيلز فرام آلماني گرفته تا گروه‌هاي مختلف اكسپريمنتال و... با او همكاري مي‌كنند. حالا بخش عمده‌اي از موزيك‌بازهاي ايراني هم طرفدار پروپاقرص‌اش شده‌اند. پيداست كه اولافور هم نبض مخاطب (خصوصا مخاطب ايراني) را خوب به دست دارد. روي صحنه لابه‌لاي اجراي قطعاتش با مردم خوش و بش مي‌كند و از ارتفاعات دربند و رانندگي ما ايراني‌ها مي‌گويد و البته مردم هم با هر جمله‌اش از خنده ضعف مي‌روند. اولافور آرنالدز در كنسرت «نور پاييزي» به همراه دو نوازنده ويلن و ويلنسل در سه شب تعدادي از قطعات قديمي‌اش را ضمن اجراي بداهه اجرا كرد. در بروشور اين كنسرت آرنالدز از انگيزه خود در خلق آثار نوشته است: «جهان موسيقي كلاسيك براي كساني كه از آموزش آكادميك در اين زمينه برخوردار نيستند دنيايي دست‌نيافتني است. من در جست‌وجوي اين هستم كه تاثيرات خود از موسيقي كلاسيك را به افرادي انتقال دهم كه به‌طور معمول به اين سبك از موسيقي گوش نمي‌دهند تا به اين وسيله افق ذهني آنها گسترده‌تر شود. »

اين گفت‌وگوي كوتاه كه پيش از اجراي شب دوم انجام شده‌ جوياي انديشه‌هاي موسيقايي او در بداهه‌پردازي، تجربه حضورش در ايران و نحوه تعاملش با مخاطبان ايراني است.

 

آقاي آرنالدز، بالاخره بعد از حدس و گمان‌هاي زياد شما امروز در ايران حضور داريد. درباره سفرتان صحبت كنيم؛ اصلا چطور شد كه تصميم گرفتيد در ايران كنسرت داشته باشيد؟

من تقريبا از 5 سال پيش مي‌خواستم به ايران بيايم چون مجذوب كشور شما شده بودم و مي‌دانستم كه در ايران مردم موسيقي مرا گوش مي‌دهند و آن را دوست دارند به همين دليل از مدير برنامه‌هايم خواستم برايم در ايران كنسرت بگذارد اما آن زمان فكر نمي‌كردم كه امكان اين كار وجود داشته باشد. امروز بعد از 5 سال مسوولان «عمارت روبرو» توانستند اين اجرا را فراهم كنند و ما توانستيم به ايران بياييم. به نظرم ايران كشور بسيار جذابي است چون شما تاريخ و فرهنگ بسيار جالبي داريد. اما اميدوارم روزي بتوانم به عنوان توريست به كشورتان بيايم.

شما گفتيد كه مي‌دانستيد در ايران مردم موسيقي شما را گوش مي‌دهند. نخستين بار چطور با مخاطب ايراني موسيقي‌ خود مواجه شديد؟

ايراني‌ها از طريق اينستاگرام من را پيدا كردند و با من در ارتباط بودند. يادم است نخستين باري كه يك كامنت با خط فارسي ديدم به نظرم خيلي عجيب مي‌آمد! در طول اين مدت پيغام‌ها و كامنت‌هاي زيادي از مردم ايران داشتم و با برخي از آنها گپ زدم و از آنها درباره كشور شما و اوضاع موسيقي پرسيدم.

شما در اين سال‌ها در سبك‌هاي متنوعي آهنگسازي و اجرا داشته‌ايد؛ از موسيقي نئوكلاسيك گرفته تا آمبيانت-الكترونيك و مينيمال. براي اجراي خود در ايران كداميك از اين سبك‌ها را انتخاب كرده‌ايد؟

اگر صادقانه بخواهيد من از اين زاويه به ماجرا نگاه نمي‌كنم و بيشتر براساس حرف دلم حركت مي‌كنم. نمي‌دانم دقيقا اسم اين كار را چه مي‌شود گذاشت. احتمالا شايد لازم باشد يك نفر معنايي براي اين حس پيدا كند و اسمي برايش بگذارد. به هر حال در بعضي اجراها با نوازندگاني كه روي صحنه هستند در لحظه تصميم مي‌گيريم كه چه چيزي اجرا كنيم. مثلا گاهي اوقات براساس ريتمي كه درامر كارش را با آن شروع مي‌كند يا چيزي كه خواننده مي‌خواند. اما از آنجا كه آمدن به ايران و اجراي كنسرت كمي پيچيده بود تصميم گرفتيم از كمترين افراد براي آنسامبل‌مان استفاده كنيم. اين طوري ويزاي كمتري هم مجبور مي‌شديم بگيريم! البته اين را فقط از بعد منطقه‌اي گفتم اما از 2 سال پيش (قبل از اينكه تصميم بگيرم ديگر اجراي زنده نداشته باشم) با همين آنسامبل برنامه اجرا مي‌كردم و به همين دليل آنها را به ايران آوردم.

چرا تصميم گرفته‌ايد كه اجراي زنده نداشته باشيد؟

من 8 سال به طور مداوم كنسرت داشتم و تورهاي زيادي برگزار كردم. حتي گاهي اوقات تعداد اين اجراها به 120 كنسرت در سال مي‌رسيد؛ يعني تقريبا هر سه روز يك بار يك كنسرت و در طول يك سال. اما يك روز با خودم فكر كردم كه موسيقي عادت من است يا عشق من؟ من بايد عشق خود را براي موسيقي يك بار ديگر كشف كنم. پس تصميم گرفتم وقفه‌اي بين اجراهايم داشته باشم و ديگر تور برگزار نكنم تا كاملا حرف و ايده‌اي نو براي ارايه داشته باشم. منظورم سبكي نو، آنسامبلي نو، تيم تازه، فكر جديد و البته محتواي تازه. تا وقتي به محتوا (كانسپت) تازه دست پيدا نكنم، اجرايي نخواهم داشت. كنسرت در ايران هم يك استثنا و براساس برخي از قطعات قبلي من بود اما از سال آينده دوباره اجراهاي تازه‌ام را به طور رسمي آغاز خواهم كرد.

اشاره كرديد كه توجه زيادي به بداهه‌پردازي در موسيقي داريد. در مشرق‌زمين هم موضوع بداهه از اهميت ويژه‌اي برخوردار است. تجربه بداهه‌نوازي براي مخاطب ايراني كه با هنر بداهه آشناست براي شما چطور بود؟

بداهه‌نوازي از آن جهت براي من اهميت دارد كه براي ارايه‌اش آن ‌هم به صورت خوب و صحيح به المان‌ها و عناصر بسياري احتياج داريد و همه‌چيز از پيش تعيين نشده است، حتي اشتباهات. اگر قرار باشد همه‌چيز عالي و بدون هيچ ايرادي باشد ديگر چيزي برآمده از بشر نخواهد بود. هيچ كدام از ما پرفكت (عالي) نيستيم؛ ضمن اينكه موسيقي هم يك هنر خودجوش است. حتي اگر اجراي شما بداهه هم نباشد، همچنان به اين جوشش ذوق و قريحه احتياج خواهيد داشت. اين موضوع براي من اهميت ويژه‌اي دارد. ما وجوه مختلفي براي بداهه‌پردازي داريم كه بخشي از آنها به زندگي ما مربوط مي‌شود و بخشي هم به صداهايي كه در لحظه ايجاد مي‌شوند. وقتي روي صحنه مي‌روم با خيلي چيزها روبه‌رو هستم. بعضي اوقات سرشار از استرس و نگراني‌ام (كه البته بعد از 5 دقيقه برطرف مي‌شود) و بعضي اوقات اصلا به يك چيز ديگر فكر مي‌كنم.

در كنسرت تهران چطور بوديد؟ استرس داشتيد يا به چيز ديگري فكر مي‌كرديد؟

در نخستين كنسرتي كه در نخستين روز از برنامه‌هاي‌مان داشتيم استرسم خيلي زياد بود. چون اين نخستين بار است كه به ايران مي‌آيم و نمي‌دانم مخاطبان از چه خوش‌شان مي‌آيد. ضمن اينكه اين نخستين اجراي من بعد از 2 سال بود و مدت زيادي بود كه به صورت زنده موسيقي اجرا نكرده بودم. اگر اين دو سال كنسرت داشتم همه احساساتم نرمال بود اما چون دو سال وقفه افتاده بود، وقتي روي صحنه رفتم و اجرا شروع شد با خودم گفتم همه‌چيز خوب خواهد شد و نفس عميقي كشيدم.

شما تا به امروز پروژه‌هاي موسيقايي مختلفي تعريف و اجرا كرده‌ايد مثل همكاري با گروه Kiasmos يا نيلز فرام. در اين دو سال غير از احياي عشق‌تان به موسيقي روي پروژه خاص ديگري هم تمركز داشته‌ايد؟

در 2 سال گذشته من تمركزم را روي Kiasmos گذاشتم كه يك گروه موسيقي الكترونيك است و به نظرم بسيار جذاب است چون با همه اجراهايي كه داشتم فرق دارد. در اجراهاي قبلي همه‌چيز آرام سپري مي‌شد و من مي‌نشستم ساز مي‌زدم اما در Kiasmos همه‌چيز متفاوت است چون همه مي‌ايستند و مي‌رقصند و بالا و پايين مي‌پرند. در اين پروژه من با يك موسيقيدان از سرزميني دور همراه مي‌شوم كه با هم موسيقي الكترونيك اجرا كنيم.

ايده‌هاي مختلف شما در آهنگسازي بر چه اساسي انتخاب مي‌شود؟ چه ساختار و تفكر ذهني پشت هركدام از آنها است؟

اين به احساساتم در لحظه بستگي دارد. من هميشه تلاش مي‌كنم تا افق ديد خودم را وسيع‌تر كنم و همه‌چيز را پرسپكتيو ببينم. انگار كه بخواهم افق‌هاي روشن‌تري روبه‌رويم داشته باشم. به همين دليل هم معمولا به سرزمين‌هاي بسيار دور سفر مي‌كنم. دوست دارم با موسيقي يا مردمي كه متفاوت از من هستند ارتباط برقرار كنم تا از آنها چيزهاي جديد ياد بگيرم و آنها هم همين‌طور. بنابراين خيلي مهم نيست كه پيش از كارتان چه تصميمي گرفته‌ايد. اما اگر بخواهم بيشتر تاكيد كنم، موسيقي براي من شبيه به كشف امري نو است. تلاشي نيست براي گفتنِ حرفي، بلكه پروسه‌اي است كه نحوه انجام آن بيش از خودِ هدف اهميت دارد.

در اين تجربه‌ها گاهي به عنوان آهنگساز حضور داريد و گاهي به عنوان نوازنده و البته اين روزها حتي مهندس صدا. روحيه خودتان به كدام يك نزديك‌تر است؟

به كاري كه الان انجام مي‌دهم. همين كارهايي هم كه امروز وجود دارند در گذشته وجود نداشتند. دلِ آدمي هر زمان تغيير مي‌كند و هميشه يكسان نيست.

يكي از قطعاتي كه پيداست بسيار دلي است، قطعه‌اي است كه براي مادربزرگ‌تان ساخته‌ايد و آن را در كنسرت ايران هم اجرا مي‌كنيد. ماجراي ساخت اين قطعه چه بود؟

مادربزرگم واقعا دوست خوبِ من بود و تا وقتي كه از دنيا برود يكي از بزرگ‌ترين حاميان من در هنر موسيقي به شمار مي‌رفت. مادربزرگم مرا با موسيقي كلاسيك آشنا كرد و نخستين زمزمه‌هاي موسيقي را در دوران كودكي در خانه او شنيدم. مادربزرگ و پدربزرگم در خانه‌شان يك دستگاه پخش موسيقي قديمي داشتند كه مدام واگنر و شوپن و بتهوون از آن پخش مي‌شد. آنها مدام به اين موسيقي گوش مي‌دادند و به نوعي روح‌شان هم با اين موسيقي به هم نزديك‌تر بود. مادر بزرگم در زمان جواني به من بسيار كمك مي‌كرد و گاهي اوقات پولي مي‌داد تا ساز و ابزار‌هاي موسيقي براي خودم بخرم. او واقعا مرا در مسير موسيقي هُل داد و من بسيار خوشحال و مفتخرم كه براي او قطعه‌اي ساخته‌ام.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون