کشتن داریم تا کشتن!
رضا شکراللهی
مثال خوبی میزند دکتر محمدرضا باطنی در تفاوت بار عاطفی واژهها: بلند و دراز و رشید، سه کلمهای هستند که شاید شما برای توصیف قدّ کسی به کار ببرید. هر سه کلمه یک معنا دارند، ولی «بلند» از نظر بار عاطفی خنثاست در حالی که «دراز» بار عاطفی منفی دارد و «رشید» دارای بار عاطفی مثبت است. این گفتهی معروف که «بنشین و بفرما و بتمرگ هر سه یکی است، اما هر کدام جایی دارد»، دقیقاً بیانگر تمایزی است که، به زبان فنی، بار عاطفیِ خنثا و مثبت و منفی خوانده میشود.
مثلاً «هلاک شدن» و «کشته شدن» و «شهید شدن» و «فوت کردن» جملگی مفهوم مردن دارند، اما به رعایت بار عاطفیِ متفاوتِ آنهاست که دشمن هلاک میشود، جانباز شیمیایی شهید میشود، مردم در زلزله و سقوط هواپیما کشته میشوند و مدیا کاشیگر و ابراهیم یزدی و علیاشرف درویشیان فوت میکنند و مثلاً عباس کیارستمی عاقبت معلوم نمیشود که کشته میشود یا فوت میکند!
اما بعضی واژهها هم هستند که بار عاطفیِ متغیّر دارند، بهخصوص در فضای رسانهای و سیاسی. در این فضا مثلاً به یاد بیاورید کشته شدن فلان فرمانده را در یک سانحهی رانندگی در سوریه، که یکی از روزنامهها از عبارت «کشته شدنِ...» او در تیتر یک خود استفاده کرد. اما «کشته شدنِ» فلانی در نگاه گروهی خاص نه تنها بار عاطفی خنثا نداشت که آنقدر در تقابل با روایتِ رسمی شهادت قرار گرفت که کار به ارسال پروندهی روزنامه به دادگاه مطبوعات هم کشید.
مسئله این نیست که «کشته شدن» از زمانی به این سو در ردیف واژههای با بار منفی قرار گرفته، مسئله این است که استفاده از آن در فضای سیاسی و رسانهای آن روز و در آن مورد خاص، بار منفی داشت. ولی در فضاهای دیگر نه. جز این اگر باشد، در ظهر عاشورا، مردم فریاد نمیزنند که «وای حسین کشته شد... وای حسین کشته شد.» اگر واژههای هممعنا هر کدام جایی دارند، در استفاده از یک واژهی واحد هم باید زمان و مکان و موضوعِ آن را دید. دنیای پرآشوب امروز، دنیای جنگ روایتهاست؛ جدالِ زبانهای پنهانگر با زبانهای بیانگر در نسبت با ذهنیت (به تعبیر رابرت سوث) و واقعیت. در این جنگ، زبانْ فقط واسطه و سلاحِ روایت نیست؛ گویی غلبهی روایتی بر روایات دیگر در گروِ غلبهی زبانِ آن روایت است. حالا نگاهی بیندازید به تیترها و خبرها دربارهی «قربانیان» سقوط هواپیمای تهران یاسوج: قربانیان؛ کشتگان؛ درگذشتگان؛ جانباختگان؛ پروازکردگان و... .