• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4062 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۲۲ فروردين

ترانه‌اي كه ما نمي‌شناسيم

رايان گران

 

 

قلم‌فرسايي در باب ترانه را بايد به فال نيك گرفت؛ آن‌هم در سرزميني كه گاه به اسم مردمي بودن و مردمي كردن، بن‌مايه اين هنر را نازل انگاشته‌اند و حتي آن را درخور به‌نقد كشيدن ندانسته‌اند. نويسنده كتاب «ترانه‌اي كه من مي‌شناسم» تعاملي ترانه-موسيقايي داشته است. او تلاشي قابل‌فهم براي سوق دادن مفهوم ترانه به سوي شعر دارد؛ ترانه را دختر شعر مي‌داند؛ و اصلا كار را يكسره مي‌كند و تمايز اين دو را نا بجا و به دنبال تفاوت گشتن را ناصواب مي‌پندارد. اگرچه اين نوع نگرش، نمي‌تواند تنها نگاه درست به موضوع باشد؛ اما به نظر مي‌رسد وجود اينگونه نگاه و وجود افرادي كه بتوانند ترانه را از اين منظر ببينند و بسنجند؛ براي آشفته‌بازار كنوني ترانه و موسيقي (پاپ) ايران بسيار ضروري است. هر اهل‌فني اگر فقط چند سال اخيرِ ترانه را دنبال كرده باشد؛ گواهي مي‌دهد كه چگونه عده‌اي كه در الفباي ترانه‌سرايي كميت‌شان لنگ بوده است؛ با محبوب‌ترين خواننده‌ها همكار شد‌ه‌اند. طرفه آنكه آن خوانندگان كه وضع‌شان در تشخيص سره از ناسره شعر و ترانه، گاه از ميان‌مايگان مردم هم بحراني‌تر بوده است؛ به تمجيد از ترانه‌سراي نوپا و هديه ارسالي‌اش پرداخته‌اند. (مجموعه‌اي كامل و مجاني كه فقط صداي خواننده را كم داشته است.) وضع شاگردان اين «اساتيد» كه كارورزان ترانه هستند را با دانستن وضع استادان‌شان تصور كنيد. وقتي اينگونه، راه صدساله، يك‌شبه پيموده مي‌شود؛ ارزش كتاب‌هايي مانند كتاب پيش‌گفته، بيش‌ازپيش رخ خواهد نمود و «فحص كلام فاخر در ترانه، هوده‌اي سست» نخواهد بود. بايد دانست كه «هادي حسيني‌نژاد»هايي كه مباني تئوريك شعر را مي‌دانند؛ مي‌توانستند و مي‌توانند در خلوت خود به ترانه‌سرايي‌ خود ادامه دهند؛ اما وقتي‌ آش آنقدر شور مي‌شود؛ قلم به گونه ديگر براي هدفي ديگر مي‌چرخد. من به‌تناسب پيشينه‌اي كه در موسيقي دارم؛ ترانه را بيشتر از منظر موسيقايي آن مي‌بينم؛ يعني برخلاف نويسنده كتاب، جريان بده-بستان موجود بين ترانه و موسيقي را سهل و روان مي‌پندارم. گمان مي‌كنم كه ترانه‌اي كه دست‌كم از شعر ندارد و اصلا خودش شعر است، وجود خارجي دارد و روي كاغذ هم ترانه است؛ حتي اگر به زينت ملودي و موسيقي آراسته نشود؛ اما تصور مي‌كنم كه غايت ترانه اين نيست. موسيقي ركن جدايي‌ناپذير شعر است. از خود آن است. در خود آن است. افزودن چيزي از جنس خود آن به آن (آواي يك ساز به ترانه) فرآيند غريبي نيست و نبايد با سخت‌گيري همراه باشد. پيشنهاد ملودي ساز مبني بر حذف و جايگزيني يك مصرع يا بيت را بايد با ديد مثبت نگريست؛ اما مي‌شود دليل باريك‌بيني و سخت‌گيري مولف را تا حدي دريافت: اگر يك ترانه‌سراي كاربلد همكار موسيقي‌سازان نابلد شود، آنگاه تمام دغدغه نويسنده عينيت مي‌يابد. مطلب ديگري كه مايلم به آن اشاره‌كنم مربوط به دوره ركود ترانه پس از انقلاب است كه به نظر مولف كتاب حدودا 10 ساله بوده است. نخست نبايد از ياد برد كه ترانه نوين پس از تكوين در اواخر دهه چهل و اوايل دهه پنجاه، در دهه شصت به‌صورت جدي دنبال شد و كارورزان آن در خارج از ايران دست به تجربه‌هايي درخور توجه زدند. دوم اينكه وقفه ترانه در داخل ايران را قطعا بايد بيش از 10 سال دانست؛ اگرچه اين عدد به20 نمي‌رسد. ديگر اينكه بهتر مي‌دانم خط‌كشي‌هاي موجود بين شعر، ترانه، تصنيف، شعر محاوره و... را ببينيم و بشناسيم؛ اما از تمام آنها در جهت توليد هنري ناب بهره ببريم. نگاه‌مان حذفي نباشد؛ جذبي باشد. براي نمونه تجربه‌هايي كه در متن‌ آهنگ‌هاي رپ شده است؛ مثل شكست وزني و قافيه‌هايي كه تابع قواعد سنتي نيست را ناديده نگيريم و اگر شدني است آنها را هم به ترانه راه بدهيم. اميدوارم كارورزان ترانه با جدي گرفتن و استقبال از آثاري مثل «ترانه‌اي كه من مي‌شناسم» راه را براي تاليفات مشابه باز كنند؛ زيرا تا پايه‌ومايه ترانه به لحاظ تئوريك قوام نيايد؛ تولد ترانه‌هاي فاخر آرزويي بيش نخواهد بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون