• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4067 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۲۹ فروردين

جست‌وجوي حقيقت در ويرانه‌هاي دوما

رابرت فيسك، روزنامه‌نگار مشهور بريتانيايي، بيش از 40 سال است كه رويدادهاي خاورميانه را گزارش مي‌كند. او تاكنون به خاطر مقالات و گزارش‌هايش برنده چندين جايزه ملي و بين‌المللي روزنامه‌نگاري شده است. اين روزنامه‌نگار كه خود را يك صلح‌طلب معرفي مي‌كند، مي‌گويد: هدفش «مقابله با قدرتمندان، همه قدرتمندان و به ويژه حكومت‌ها و سياستمداراني» است «كه ما را به جنگ مي‌كشانند». فيسك كه به زبان عربي مسلط است يكي از معدود روزنامه‌نگاران غربي است كه فرصت پيدا كرد با اسامه‌بن ‌لادن مصاحبه كند. ديدگاه‌هاي رابرت فيسك، از سوي منتقدانش چپ‌گرايانه و ضدجريان معرفي مي‌شوند. در اين گزارش، رابرت فيسك كه بعد از حمله بريتانيا، امريكا و فرانسه به شهر دوما در غوطه شرقي دمشق رفته است، از مشاهداتش مي‌نويسد و از قول يك پزشك محلي، اصل وقوع حمله شيميايي به اين شهر را زير سوال مي‌برد.

اين داستان شهري است به نام دوما، منطقه‌اي از بلوك‌هاي آپارتماني تخريب‌شده و پر از بو. شهري كه تصاوير كلينيك زير‌زميني و عكس‌ها و ويدئوهاي درد و رنج مردم در آن باعث شد كه سه قدرت غربي، سوريه را ابتداي اين هفته بمباران كنند. در اين شهر حتي پزشكي با كت سبز هم بود كه او را درست در همان كلينيك پيدا كردم و قبراق و سرحال به من گفت آن ويدئوي دهشتناك مشهور به «حمله شيميايي» كه در اين محل ضبط شده است با وجود همه ترديدها، كاملا اصيل و واقعي است. اما داستان‌هاي جنگي همواره سياه‌تر از آن چيزي هستند كه ابتدا به نظر مي‌رسند. پزشك 58 ساله سوري رازي را از اين قصه براي من گشود كه بسيار ناراحت‌كننده بود: بيماراني كه آن روز به اين محل مراجعه كرده‌ بودند، نه به دليل حمله شيميايي بلكه به دليل كمبود اكسيژن در تونل‌ها و زيرزمين‌هاي پر از گرد و غبار احساس خفگي مي‌كردند؛ در شبي كه بادهاي شديد و بمباران سنگين، باعث شده‌ بود تا توفان گرد و غبار در شهر بلند شود. اين نتيجه‌گيري فوق‌العاده را دكتر عصيم رحيباني به من گفت كه خودش اعتراف مي‌كند شاهد عيني ماجرا نبوده است. او كه به خوبي انگليسي صحبت مي‌كرد در طول گفت‌وگوي‌مان دو بار از گروه مسلح جيش‌الاسلام با عنوان «تروريست‌ها» نام برد؛ عنواني كه نظام حاكم سوريه براي توصيف دشمنانش از آن استفاده مي‌كند و عنواني كه توسط بسياري از افراد در سراسر سوريه به كار مي‌رود. آيا آن چيزي كه مي‌شنوم درست است؟ كدام نسخه از روايت را بايد باور كرد؟

بخت بد اينجاست كه تمام پزشكاني كه در شب حادثه در اين محل حاضر بودند، اكنون در دمشق هستند تا مدارك خود را به بازرسان سازمان منع سلاح‌هاي شيميايي ارايه دهند؛ سازماني كه قرار است طي هفته‌هاي آينده، جواب قطعي را در مورد روايت ماجرا عرضه كند. فرانسه همزمان گفته است مداركي دارد كه ثابت مي‌كند سلاح شيميايي استفاده شده است و رسانه‌هاي امريكايي نقل قولي را منتشر مي‌كنند كه ادعا مي‌كند در نمونه‌هاي خون و ادرار آسيب‌ديدگان، آثار استفاده از سلاح شيميايي به دست آمده است. سازمان بهداشت جهاني مي‌گويد كه همكارانش در محل بيش از 500 بيمار را درمان كرده‌اند كه «علائمي شبيه به قرار گرفتن در معرض گازهاي سمي شيميايي داشته‌اند.» در عين حال، كارشناسان سازمان منع سلاح‌هاي شيميايي (OPCW) هنوز اجازه نيافته‌اند وارد منطقه‌اي شوند كه ادعا مي‌شود در آن حمله شيميايي انجام شده است، گفته مي‌شود به اين دليل كه مجوزهاي لازم از سازمان ملل براي آنها صادر نشده است.

وقتي به دوما رسيدم، يكي از اعضاي يك گروه از روزنامه‌نگاراني بودم كه تحت‌الحفظ به اينجا آمدند. اما وقتي كه يك ژنرال حوصله‌سربر جلوي ساختمان تخريب شده شوراي شهر گفت «هيچ اطلاعاتي ندارم» (كه معمولا كمك‌كننده‌ترين جمله به درد نخوري است كه از غالب ماموران عرب مي‌شود شنيد) من از گروه جدا شدم. بسياري ديگر از خبرنگاران نيز كه اكثر آنها سوري بودند از گروه جدا شدند، حتي يك گروه از روزنامه‌نگاران روسي (كه همگي لباس نظامي داشتند) تصميم گرفتند كه گروه حفاظت‌شده خبرنگاران را رها كنند.

اما مسير براي رسيدن به دكتر رحيباني، كوتاه بود. از كلينيك زيرزميني او كه در جغرافياي عجيب اين شهر كه بخش بزرگي از آن زير زمين است «نقطه 200» نامگذاري شده، يك دالان كوچك بود كه ما را به سمت بيمارستان كوچك او مي‌رساند؛ جايي كه در ميان چند تخت بيمارستاني، يك دختر بچه را ديدم كه پرستارها در حال پانسمان يك بريدگي بالاي چشمش بودند.

او مي‌گويد: «آن شب من همراه با خانواده‌ام در زيرزمين خانه پناه گرفته‌بودم، 300 متر دورتر از اينجا، اما همه پزشكان مي‌دانند كه چه اتفاقي افتاد. بمباران شديدي بود و هواپيماها مثل همه شب‌هاي ديگر بر فراز دوما بودند، اما در اين شب خاص باد هم مي‌آمد، همين باعث شد كه حجم بزرگي از گرد و غبار وارد زيرزمين‌ها و پناهگاه‌هايي شود كه مردم آنجا بودند. كم‌كم به خاطر هيپوكسيا يا كمبود اكسيژن به اينجا هجوم آوردند. ناگهان شخصي با يك كلاه سفيد، در نزديكي در فرياد زد «شيميايي»، همين شد كه وحشت آغاز شد. مردم شروع كردند روي هم آب پاشيدن. بله، آن ويدئو در همين محل ضبط شده است، واقعي است، اما بيماري مراجعه‌كنندگان كمبود اكسيژن بود نه مسموميت شيميايي.»

عجيب اينجا بود كه بعد از صحبت با نزديك به 20 نفر در دوما، هيچ كس را پيدا نكردم كه حتي كوچك‌ترين اشاره‌اي به نقش دوما در حمله كشورهاي غربي به سوريه داشته‌باشد. دو نفر از كساني كه با آنها صحبت كردم حتي اطلاع نداشتند كه چنين ارتباطي ميان حمله غربي‌ها با دوما وجود دارد. اما جايي كه به آن پا گذاشته ‌بودم، جاي عجيبي بود. حسام و نظير ابو‌عايشه، از تعداد كشته‌شدگان در دوما بي‌خبر بودند، اما دومي گفت كه يك عموزاده داشته كه «توسط جيش‌الاسلام اعدام شده است» چرا كه متهم بود «زيادي به نظام سوريه نزديك است.» وقتي در مورد 43 نفر تلفات حمله ادعايي دوما از آنها پرسيدم، هر دو نفر از روي بي‌اطلاعي شانه‌اي بالا انداختند.

كلاه‌سفيدها، امدادگران پزشكي كه امروزه شهرت افسانه‌اي در غرب دارند اما گوشه‌هاي تاريكي در مورد هويت آنها موجود است، آنها در نبردها نقش آشنايي بازي مي‌كنند. بخشي از بودجه كلاه‌سفيدها توسط وزارت خارجه بريتانيا تامين مي‌شود، اما اينجا دفاتر آنها اغلب توسط مردان اهل دوما اداره مي‌شد. كمي آن سوتر از كلينيك دكتر رحيباني، من يكي از دفاتر تخريب‌شده كلاه‌سفيدها را پيدا كردم. در آنجا يك ماسك شيميايي ديدم كه جاي يكي از چشمي‌هايش سوراخ بود و اتاقي كه پر از لباس‌هاي استتار نظامي بود. از خودم پرسيدم آيا اينها را كسي براي نمايش اينجا رها كرده؟ ترديد دارم. محل پر بود از كپسول‌ها، تجهيزات خراب پزشكي، پرونده‌ها، تخت و تشك.

قطعا نمي‌توان بدون شنيدن روايت آنها از ماجرا قضاوت كرد، اما قطعا اينجا ماجرا را از آنها نخواهيم شنيد، زني به من گفت وقتي توافق آتش‌بس انجام شد، همه كلاه‌سفيدهاي دوما، دفتر مركزي‌شان را رها كردند و ترجيح دادند سوار اتوبوس‌هاي دولتي شوند كه تحت‌حفاظت روس‌ها آنها را به استان شورشي ادلب مي‌برد.

چگونه مي‌شود آوارگاني كه تازه به كمپ‌هاي تركيه رسيده‌اند، قصه حمله شيميايي را تعريف كنند كه هيچ‌كس در دوما آن را به خاطر نمي‌آورد؟ وقتي بيش از يك مايل در تونل‌هاي دست‌ساز زنداني‌ها قدم زدم، به نظرم رسيد، مردم دوما آنقدر منزوي از ديگران زندگي كرده‌اند كه آنچه از نظر ما «خبر روز» به نظر مي‌رسد، براي آنها معنايي ندارد. سوريه قطعا تحت حكومت يك دموكراسي توماس جفرسون نيست، قطعا اينجا ديكتاتوري بي‌رحمانه‌اي وجود دارد، اما حتي ديكتاتوري هم نمي‌توانست افرادي را كه از ديدن يك خارجي خوشحال بودند، از گفتن چند كلمه حقيقت بترساند، آنها به من چه گفتند؟ آنها از اسلامگراهاي افراطي گفتند كه مدت‌ها مجبور شده‌ بودند تحت حاكميت‌شان زندگي كنند. آنها از اين گفتند كه گروه‌هاي مسلح چگونه خانه شهروندان غيرنظامي را اشغال مي‌كردند تا از بمباران دولت سوريه و روسيه در امان باشند. از اين گفتند كه جيش‌الاسلام قبل از ترك اينجا همه دفاترش را آتش زد، اما تمام ساختمان‌هاي بزرگي كه در منطقه امنيتي‌شان در اختيار داشتند، با بمباران‌ها با خاك يكسان شده‌بود. يك سرهنگ سوري به من گفت كه اگر دوست دارم مي‌توانم ببينم تونل‌هاي زيرزميني شبه‌نظاميان چقدر طولاني است، بعد از اينكه در يكي از آنها فقط يك مايل قدم زدم، پيش خودم فكر كردم: «اين تونل ممكن است تا بريتانيا برسد.» و به ياد ترزا مي‌ افتادم كه حمله هوايي‌اش دقيقا مربوط به همين محل پر از تونل و خاك بود و آيا ربطي به سلاح شيميايي هم داشت؟

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون