اشاره: دیروز که گذشت، هفدهم مردادماه بود و «روز خبرنگار». با ادای احترام به روزنامهنگارانِ دانــا و راســتیــن، و خبرنگارانِ کاربلد و سختکوش، بدينوسيله این چارپاره به بعضيها تقدیم میشود.
بسکه تقویمها ورق خوردند
نوبتِ رفتن بهار رسید
رد شدیم از میانه مرداد
باز «روز خبرنگار» رسید
از همین روی، جشن میگیرند
بعدِ تبلیغها و دعوتها
میشود ذرهذره سالن، پُر
از جوانها و پیشکسوتها
حتماً این روزِ خوبِ فرخنده
میتواند بهانهای باشد
تا مگر خویش را نگاه کنیم
شکلِ آیینهخانهای باشد
ما شدیم و شد آنچه شد، آری!
با بد و خوبِ روزگار، شدیم
زندگی در مسیر جاری بود
ما از اینرو خبرنگار شدیم،
تا که گاهی به گوشِ مسئولان
برسانیم حرف مردم را
خشتی از جنسِ واژه برداریم
تا بسازیم «رکنِ چارم» را
(هر گُلی نو که در جهان آید)
به همه بلبلان خبر بدهیم
به درختانِ ایستاده شهر
خبر از رفتنِ تبر بدهیم
چشمِ بیدار مردمان باشیم
در سمینارها، همایشها
نشود بابِ میلِ خطبازان
تیترها، عکسها، گزارشها
خبرِ افتتاح اگر باشد
بنویسیم: افتتاح شده
خبرِ اختلاس اگر برسد
بنویسیم: افتضاح شده!
بیمحابا دروغ ننویسیم
تا مگر داغتر شود گیشه
نفروشیم تیترهامان را
به ریاپیشگانِ بیریشه
با دغل، ناگهان بغل نکنیم
خبرِ تازه سیاسی را
به حقیقت هم اختصاص دهیم
گفتوگوهای اختصاصی را
قصدمان بوده هر صدایی را
بازتابنده مثل کوه شویم
از چپ و راست، باد اگر برسد
نکند مثلِ آن گروه شویم:
عدهای که همیشه با بادند
جهتِ باد، مبهم است ولی
ظاهراً جسمشان اگر صاف است
روحشان تا کمر، خم است ولی
گاه بحثِ «کتاب» اگر باشد
رایگاندوستهای «بُن»طلباند!
گاه حرفِ «کباب» اگر بشود
این جماعت، همه، «ژتون»طلباند!
بوده کلّ خبرنگاریشان
ادّعایی که در دهن دارند
وقت تقسیمِ هدیهها اما
کارت در جیبِ پیرهن دارند
یک وجب، صفحهشان نشد پُر با
اینهمه ادّعای توخالی
عوضش زرت و زرت میبندند
«آگهینامه»های پوشالی
هی کپی میکنند از هر سو
مردِ میدانِ سختِ مونتاژند!
هست آغوشِ بازشان همهجا
عاشق یک بغل رپرتاژند!
در پی امتیاز نشریهاند
با تقاضای خالهخانباجی!
توی هر حوزهای سخنراناند
دکترای علوم ورّاجی!
...
بگذریم از زیاده، شاید هم
ما در آیینه، عینِ ایشانیم
(هرچه گفتیم جز حکایتِ دوست
در همهعمر از آن پشیمانیم)
تیترها میرسند و میافتند
رسم دنیا همیشه این بوده است
عاقبت، آنچه تیتر خواهد شد
خبرِ داغِ روزِ موعود است...