نگاهي به «طلابازي» نوشته اميرحسين شربياني
كاشفان فروتن كيميا در عصر آهن
مهدي اسدزاده/ براي قرون متمادي بشر در پي يافتن حجرالفلاسفه بود. سنگي جادويي كه مس و سرب و آهن را به طلا بدل ميكرد. سنگي جادويي كه انسان فاني را به موجودي ناميرا بدل ميكرد. سنگي جادويي كه هزاران قدرت ناگفتني داشت و از مردمان چين تا حكماي يونان، از زكرياي رازي تا توماس اكويناس در جستوجويش عمر تباه كردند و يافتني نبود.
حالا سالها از ظهور آخرين جويندگان بزرگ حجرالفلاسفه ميگذرد. ديگر همه دانستهاند كه چند خانه فاصله مس و طلا در جدول مندليف، با هيچ ورد و جادويي پر نميشود. كيمياگري به تاريخ پيوسته و كيمياگران جايي جز در دل فيلمهاي تاريخي و فانتزي پيدا نميشوند. اما در اين ميان اسطوره كيمياگري هنوز زنده است. هنوز در ذهن تك تك ما كيمياگري كوچكي جا خوش كرده كه روز و شب در تب و جنون طلاست. همه ما از جان آرزومنديم كه ظرف مدتي كوتاه، تمام چيزهاي بيارزش اطراف را به طلا و اسكناس بدل كنيم. به ياد بياوريم كه بسياري از ما به سادگي اسير جاذبه شركتهاي هرمي شديم. به ياد بياوريم كه بسياري از ما در نوسانات بازار ارز خريديم و فروختيم و ساعتها به تابلوي صرافيها زل زديم. به ياد بياوريم كه در سالياني نه چندان دور بسياري از ما به دنبال درآمد هنگفت تا شرقيترين نقطه خاور زمين رفتيم. درست است. گلدكوئيستها و چهارراه استانبولها و ژاپنها حجرالفلاسفه ما كيمياگران عصر مدرن بود. طلابازي اميرحسين شربياني از اين منظر اثر ارزشمندي است. نويسنده آينهاي به دست مخاطب معاصر خود داده تا خود را در آن بنگرد و ببيند كه ميل سركش كيمياگري را از پدران خود به ميراث برده است. به مخاطب يادآوري ميكند كه او هم براي رسيدن به خوشبختي، در سوداي يافتن حجرالفلاسفه است. به دنبال وردي جادويي ميگردد كه به كمك آن، يكشبه آپارتمان اجارهاياش به ويلا و پرايدش به بنز بدل شود، به دنبال وردي جادويي ميگردد كه به ياري آن، يكشبه ديپلمش به دكترا بدل شود. به دنبال وردي جادويي ميگردد كه يكشبه كشورش را در عداد كشورهاي توسعهيافته قرار دهد. قهرمان طلابازي يكي از ما است. به دنبال راهي ميگردد كه يكشبه همهچيز را تبديل به احسن كند. چوبي جادويي ميخواهد كه پاترول قراضهاش را بنز كند. چيزي كه او را از يك بازاري خردهپا به سطح رفاه و تجمل معاشرينش برساند و اوضاع را برگرداند به دوران طلايي گذشته؛ حسرت ديرين و مشترك تمامي انسانها. جستوجوي اين كيميا شخصيت اول رمان را به راههايي ميكشاند كه همه ما كيمياگران عصر مدرن ممكن است امتحانش كنيم. در نبردي تراژيك با زمانه نامهربان، در گريز از سرنوشت محتوم اجدادي و در ستيز با زوال فزايندهاي كه مثل خوره به زندگياش افتاده، قهرمان رمان به جستوجوي كيميايي برميخيزد كه يكشبه همهچيز را درست كند. كيميايي كه مس زمانه را زر كند و بدبختيها را به شادكامي بدل كند، پر واضح است كه اين كيميا هم مانند تمام كيمياهاي تاريخ دستنيافتني است. براي ماندگار شدن، هر اثر داستاني بايد معضلات و مسائل انساني برجسته روزگار خود را به تصوير و نقد بكشد. كامو در بيگانه بزرگترين كابوس زمانه را به صراحت پيش ديدگان مخاطب خود عريان ميكند و كافكا در مسخ با لحني گزنده و كنايي بشر را به تامل دوباره در راه فاجعهبار پيشرويش فراميخواند و جنايت و مكافات داستايوسكي به بحران ايمان در روزگار خود ميپردازد كه مهمترين كمبود آن دوران به شمار ميرفت. به همين دليل است كه من طلابازي را براي خواندن توصيه ميكنم. داستاني كه متعهدانه ميل فروخفته ما را به كيمياگري فرياد ميزند. داستاني كه تراژدي زمانه ما را متعهد ميكند. داستاني كه به نيازهاي جامعه امروز متعد است.
خانمها، آقايان. لطفاً طلابازي بخوانيد.