رابطه متقابل حق و تكليف
در مرام امام علي (1)
در حاشيه، در متن
علي شكوهي
اين روزها و شبهاي ماه مبارك رمضان با نام امام علي (ع) گره خورده است. به همين مناسبت با نگاهي به خطبه 216 نهجالبلاغه ميخواهم از عدالتي سخن بگويم كه با نام آن امام مظلوم، پيوند خورده و حسرتي است كه بر دل تاريخ مانده است. براي هر روز فرازهايي از خطبه ۲۱۶ نهجالبلاغه را گزينش كردهام تا با هم مرور كنيم و متناسب با نياز امروزمان از آن سخن بگوييم، شايد درسي براي همه ما اعم از حاكمان و مردم باشد.
مقدمه
امام علي (ع) براي جنگ با معاويه به صفين رفته است. طبيعي مينمايد كه با مردم و سربازانش درباره رزم و جنگ سخن بگويد و چگونگي غلبه بر دشمن را به بحث بگذارد اما ايشان در صحراي صفين، رزمندگان را گرد آورده و درباره حقوق متقابل حاكمان و مردم سخن ميگويد و بر اجراي حق و عدل تاكيد ميكند تا همگان دريابند كه فلسفه حكومت در نزد او نه كسب قدرت به هر قيمت بلكه اجراي عدالت است و بس.
حق، دوطرفه است نه يكطرفه
در خطبه ۲۱۶ نهجالبلاغه، امام علي پس از حمد و ستايش خداوند ميفرمايد: خداوند به خاطر اينكه مسووليت حكومت را در اختيار دارم و ولي امر شما هستم، براي من حقي را بر شما قرار داده است ولي اين حق يك طرفه نيست بلكه متقابل است يعني مانند همان حقي كه من بر شما دارم، شما هم بر من حقي داريد.
اين روزها بحث «حق» و «تكليف» بسيار مطرح ميشود اما بيشتر در تعارض با يكديگر مطرح ميشوند در حالي كه اين دو، بيان يك واقعيت از دو منظر متفاوتند. حق حاكم بر مردم يعني تكليف مردم نسبت به حاكم و حق مردم بر حاكم يعني تكليف حاكم در مقابل مردم. امام علي اين دو را نسبت به مردم و حاكمان به صورت كاملا برابر و متقابل مينگرد و از منظر ايشان، اين گونه نيست كه حاكمان به دليل برخورداري از قدرت، صرفا داراي حق باشند و تكليفي بر دوش آنان سنگيني نكند و مردم نسبت به آنان حقي نداشته باشند.
سپس ميفرمايند: فالْحقُّ أوْسعُ الاْشْياءِ فِي التّواصُفِ، و أضْيَقُهَا فِي التّناصُفِ، يعني حق در مقام توصيف، بسيار وسيع و در مقام عمل، بسيار تنگ و محدود است. ميتوان ساعتها در وصف حق سخن گفت و صدها كتاب درباره ضرورت رعايت حقوق متقابل نگاشت اما مهم اين است كه به اين گفتهها عمل شود. در هنگام رعايت حق است كه كم ميآوريم و تاب رعايت حق ديگران را نداريم و حاضر به اداي تكليف خودمان نسبت به ديگران نيستيم. طبعا صاحبان قدرت بيش از ديگران از اين منظر در معرض لغزش هستند چون تمايل به برخورداري بيشتر از حق خود را دارند و در عين حال چون در مقام عمل، اداي تكليف دشواري دارند، از انجام تكاليف خود ميگريزند. امام علي اين را نفي ميكند.
صاحبان قدرت، خدايي نكنند
دشواري و تنگناي اجراي حق در عمل، به اين دليل است كه اجراي حق، يك امر متقابل است يعني اگر به نفع كسي محقق شود، ممكن است عليه ديگري باشد و اگر عليه كسي اجرا شود قطعا به نفع طرف ديگر تمام خواهد شد. اين واقعيت كه اجراي حق هميشه براي آدمي خوشايند نيست و گاهي به زيان انسان تمام ميشود، اصليترين دليل دشواري و مضيق بودن حق در مقام عمل است. هر صاحبقدرتي تمايل دارد كه از تمام حق برخوردار باشد و هيچ محدوديتي عليه او اعمال نشود و طبعا اين امر ناشدني است مگر اينكه براي ديگران حقي و براي خود تكليفي قايل نباشد و البته اين سياق، به بندگان خدا نميزيبد زيرا تنها خداوند است كه اينگونه است يعني اجراي حق، براي اوست و نه عليه او و در مورد بندگان، حتما حق و تكليف درهمتنيده هستند. خداوند هم به اين دليل كه قادر مطلق نسبت به بندگان خود است و بر هرچه مقدر كرده به عدالت عمل خواهد كرد، داراي حق عبادت كردن نسبت به بندگان خويش است و البته براي اين اطاعت، پاداشي دوچندان در نظر گرفته است. بنابراين صاحبان قدرت، ادعاي خدايي نكنند و از مردم صرفا انتظار اطاعت نداشته باشند.
حاكمان به تكليف عمل نكنند، حقي هم ندارند
آنگاه امام علي (ع) ميفرمايند: خداوند يكي از حقوق خود بر مردم را اين قرار داده كه كساني از مردم نسبت به ديگران از حقوق واجبي برخوردار باشند. خداوند اين حقوق را در مقابل هم قرار داد بهگونهاي كه برخي از اين حقوق، حقوق ديگر را واجب ميسازند و در حقيقت هيچ كس مستوجب حقي واجب بر ديگران نيست مگر اينكه در ازاي آن، حقوقي را مراعات كند. در اين فراز چند نكته مهم جلبتوجه ميكند؛ اول اينكه برخي از افراد نسبت به ديگران از حقوق واجبي برخوردارند و اين يعني افرادي هستند كه به واسطه برخي صلاحيتها يا مسووليتها، بايد اطاعت شوند. دوم اينكه همين حق مردم بر مردم، از نظر خداوند، بخشي از حقوق حضرت حق بر بندگان خود است يعني حقالله است و با حقالناس در يك جهت قرار دارد. سوم اينكه اين حق براي افراد به شرطي ايجاد ميشود كه آنان نيز حقوق متقابل خود را ادا كنند يعني به تكليف خود عمل كنند. بر اين اساس، اين طور نيست كه ما به صورت يكطرفه از حقوق برخوردار باشيم و بر ديگران اطاعت از ما واجب باشد و در ازاي آن، مسووليت و تكليفي روي دوش ما نباشد. حق حاكم بر مردم به شرطي ايجاد و اطاعت از حاكم به شرطي واجب ميشود كه حاكمان هم به حقوقي كه مردم بر آنان دارند، احترام بگذارند و به آن عمل كنند و در غير اين صورت، اساسا حقي براي حاكمان ايجاد نميشود و اطاعت از آنان نهتنها واجب نيست بلكه در مواردي حرام هم ميشود.