فريبكاري دولتها و رسانههاي غربي
روزنامه اعتماد
شوراي نويسندگان
رسانههاي غربي درصدد برجسته كردن اخباري خاص و مورد نظر و در مقابل به حاشيه راندن اخبار ديگر هستند. نمونهاش تصوير كودك سوري است كه بر اثر بمباران حلب در رسانهها منتشر و برجسته و به عنوان رويدادي تاثرآور عليه دولت سوريه استفاده شد. ولي آيا عكسهاي مشابهي ناشي از اقدامات گروههاي مخالف سوريه وجود ندارد كه همين ارزش خبري را داشته باشد؟ يا به همين ميزان وحتي بيشتر همدردي مخاطب را جلب كند؟ از نظر رسانههاي غربي، اصل فاجعه يا جنايت و ظلم مساله اصلي نيست اينكه اين امور از جانب چه كسي رخ دهد مساله آنان و نيازمند برجستهسازي است. اگر درباره اين نمونه شك و ترديدي داريد، پس بهتر است به مورد ليبي مراجعه كنيم، تا حقيقت ماجرا بيشتر آشكار شود.
اخيرا نخستين نخستوزير ليبي پس از سقوط قذافي در گفتوگويي با نشريهاي عربي نسبت به سياست غرب و توزيع سلاح در ليبي افشاگري كرده است. وي در بخشي از گفتوگوهاي خود اذعان داشته است كه:
«يك كشور با انباني از سلاح و جامعهاي قبايلي بدون داشتن يك دولت مركزي. همين بيانگر جنگ داخلي ليبي و نحوه گسترش تروريسم در اين كشور است. تروريسم پديدهاي سيال است كه مرز نميشناسد... به نظرم، جامعه بينالمللي وقتي در ليبي دخالت كرد، هدفش مردم ليبي نبود، بلكه ميخواست با نظام قذافي تسويهحساب كند... كاري را كه ناتو كرد تسويهحساب با قذافي بود و وقتي كه كار قذافي تمام شد، از ليبي دست كشيد. اين اشتباهي كشنده بود كه صداقت جامعه بينالمللي نسبت به ليبي را زير سوال ميبرد... سازمانهاي اطلاعاتي غرب هواپيماهايي را تعقيب كردند كه در فرودگاههاي ليبي بر زمين نشسته و تروريستهاي داعش را از سوريه و عراق همراه خود آوردند. نماينده سازمان ملل متحد كه مكلف به كنترل تحريم سلاح به ليبي بود، دو گزارش تهيه كرد و در دو نشست غيرعلني شوراي امنيت قرائت كرد. همه اعضاي اين شورا در سالهاي ٢٠١٢ و ٢٠١٣ حضور داشتند. او از آمارها و ارقام و حتي دولتهايي نام برد كه تحريمهاي تسليحاتي ليبي را شكسته و سلاح وارد اين كشور كرده بودند، اما حتي يك دولت هم اعتراض نكرد و هيچكس اين اعمال را تقبيح نكرد... اقتصاد فعلي ليبي، اقتصادي تروريستي و شبهنظاميگري است. وقتي اين افراد ميبينند دولت قادر به پرداخت حقوق كاركنانش نيست خيليهايشان به شبهنظاميان ميپيوندند. گويا جامعه بينالمللي دارد بهمرور مردم ليبي را به سمت داعش و ساير شبهنظاميان مسلح سوق ميدهد. چون جوانان وقتي ميبينند دو هزار الي سه هزار دلار حقوق ميگيرند و تفنگي روي دوششان مياندازند و كلي هم بين مردم ابهت دارند، به سراغ آنها ميروند. اين كار را نكنند پس چه كنند؟... ليبي توپي آتشين است كه هر روز به طرفي ميغلتد. فكر نميكنم اين حجم از سلاح، هدفش فقط ليبي باشد؛ سلاحهايي كه در ليبي وجود دارد براي تجهيزات هفت ارتش آفريقاست. كسي هست باور كند اينهمه اسلحه فقط براي سيطره بر ليبي بوده است؟ من كه چنين اعتقادي ندارم و آرزو ميكنم اشتباه كرده باشم.»
پرسش اين است كه چرا دستگاههاي اطلاعاتي غرب درباره اين حد از دخالت در جامعه ليبي سكوت كردهاند و به قول نخستوزير آن به اندازه 7 ارتش در آنجا اسلحه وارد شده است و ميلياردها دلار پول خرج مزدوران اسلحه بهدوش ميشود، ولي هيچيك از اين مسيرها لو نميرود و كسي يا كشوري بابت آنها مواخذه نميشود؟ آيا غير از عربستان و قطر و امارات، كشور ديگري در منطقه هست كه چنين اقداماتي را انجام دهد؟ مساله مهمتر اينكه چرا ليبي و اوضاع آن بهراحتي به فراموشي سپرده شده است و هيچ تصوير دردناكي از زندگي فاجعهبار اين مردم در رسانههاي غربي منتشر نميشود تا احساسات مردم جهان را برانگيزد و توجهات را به ليبي و ريشههاي بحران آن جلب كند؟
وقتي كه به صراحت گفته ميشود كه اقدامات ناتو نه در دفاع از مردم ليبي كه نوعي تسويهحساب با معمر قذافي بود زيرا هنگامي كه او را كشتند، در حالي كه زنده دستگير شده بود، جامعه و مردم ليبي را به فراموشي سپردند و هر قطعه از خاك اين كشور را در تيول يك قبيله مسلح قرار دادند و اين جامعه را كمكم وارد عصر پيش از تمدن كردهاند و بعيد نيست كه كمكم ليبي به سطح كشور آفريقاي مركزي برسد!
ليبي فقط يك شاهد است و نه چيز ديگري. ولي آيا وقت آن نرسيده كه برخي افراد خوشبين نسبت به انگيزههاي غربيها در دخالتهاي منطقهاي و سياستهاي تبليغاتي آنان حساس شوند و در صداقت آن شك كنند؟ آنان كه گمان ميكنند با رفتن فلان حاكم ولو مستبد، مشكلات حل ميشود، نوعي بلاهت را به نمايش ميگذارند. مساله فقط رفتن اين حكام نيست، بلكه مساله اصلي چگونه رفتن آنهاست. اگر قرار باشد حتي فردي چون قذافي به عنوان روانيترين رهبر در منطقه با آن وضع برود، نتيجه رفتن آن همين وضعي است كه ميبينيم، كه قطعا بهتر از دوره قذافي نيست. شايد در دوره قذافي چشمانداز مثبتي براي تحول وجود داشت، ولي الان كدام چشمانداز ميتواند اميد را زنده كند؟ اوضاع منطقه خاورميانه و عراق و سوريه نيز از اين نظر حساستر و حادتر از ليبي است. اگر خلأ قدرت مركزي در منطقه ايجاد شود، تمامي منطقه را تروريسم به تصرف خود درميآورد. همچنان كه در سقوط صدام حسين هم با وجود حضور قدرتمند و تمامقد امريكاييها اين اتفاق ناخوشايند رخ داد.
نكته جالب ماجرا اين است كه اتفاقات رخ داده، موجب بروز مشكلات جديدي شده كه حل مساله را سختتر كرد. نخستوزير سابق ليبي در اين مورد گفته است كه: «حالا بايد يك برنامه واقعي باشد كه تضمين كند براي مثال، بعضيها تحت تعقيب نخواهند بود هرچند حق وليدم را بايد حفظ كرد. همچنين تضمين دهد كسي به دولت ديگري تحويل داده نخواهد شد. يا اطمينانخاطر دهد كسي را تحويل دادگاه بينالمللي نخواهد داد. چون بيش از ٤٨٠ اسم هست كه تابهحال به دادگاه لاهه تحويل داده شده است.» خوب خيلي روشن است كه اين 480 نفر كه مرتكب جنايات جنگي و ديگر اتهامات مشابه شدهاند، مطلقا حاضر نيستند كه زير بار اين اتهام و دادگاه بينالمللي لاهه بروند به اين خاطر اوضاع را بدتر از پيش خواهند كرد. در نتيجه نخستوزير سابق پيشنهاد ميدهد كه: «آنها تحت تعقيب هستند. سپس بايد به جامعه بينالمللي تضمين داده و درنهايت ارتشي را تشكيل دهد كه در سياست دخالت نكند.» خوب اگر اين گذشت را ميتوان با 480 نفر كه تعدادشان طبعا در حال افزايش است انجام داد، چرا پيش از اين، همين كار را با قذافي و نزديكان او انجام ندادند، تا دچار اين همه مشكلات نشوند؟ چرا بايد قذافي و خانوادهاش حتما و حتما مجازات شوند ولي جنايتكاران ديگر رها از مجازات شوند؟
هدف اصلي اين يادداشت ذكر اين نكته است كه آزموده را آزمودن خطاست. بايد نسبت به مداخلات اينچنيني در منطقه بهشدت مخالفت كرد و مانع از انجام آنها شد؛ راهحلهاي دروني حتي اگر طول بكشد، پايدارتر و كمخطرتر است.