در سالگرد آغاز جنگ هشت ساله
بار ديگر شاهد انتشار بخشي از ناگفتهها بودهايم
رازهاي مگوي فرماندهان
محسن رضايي اذعان كرده
اگر به سال 61 بازميگشتيم، وقفهاي چند ماهه
براي فراهم آمدن شرايط پايان جنگ پس از
آزادسازي خرمشهر را در اولويت قرار ميداد
آيتالله هاشمي نيز گفته كه تا سه روز پس از فتح خرمشهر درباره چگونگي ادامه جنگ بحث بود
گروه سياسي
محسن رضايي، فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس در هفته دفاع مقدس از خاطراتش از آن روزها ميگويد. از نگاهي كه فرماندهان جنگ به ادامه آن داشتند و نگاهي كه آيتالله هاشميرفسنجاني به لزوم پايان جنگ داشته است. به گزارش فارس، جملههاي كليدي اظهارات محسن رضايي، دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام در برنامه «تيتر امشب» در شبكه خبر به شرح زير است:
از جنگ تحميلي خوشبختانه ما الان حدود سي هزار نوار ضبط شده داريم. به تعبيري ميشود گفت كه جعبه سياه همين سي هزار نوار ضبط شده است كه تنها تكههايي از آن را در مجلاتي چون نگين چاپ كرده باشند. تا الان اين كار به طور كامل انجام نشده اما به مرور اين كار صورت ميگيرد.
در بعد سياسي مقام معظم رهبري و آقاي هاشميرفسنجاني بيشترين نقش را داشتند. مخصوصا آقاي هاشمي در صحنههاي عمليات ميآمد و حضور پيدا ميكرد. هر دو عزيز تجربه حكومت داري نداشتند. يك مقدار آشنايي با مسائل نظامي داشتند. تجربه حكومتداري كه مثلا چهل سال و پنجاه سال تجربه حكومتداري داشته باشند، نداشتند. خود ما فرماندهان هم در جنگي شركت نداشتيم.
قبل از انقلاب كار چريكي ميكرديم و اسلحه را ميشناختيم اما كاري كه بياييم و جنگ را اداره كنيم در تجربه ما نبود. هم دولتمردان ما و هم نظاميان ما تجربه حكومت داري نداشتند. جنگ اين تجربه را ميخواهد چرا كه در جنگ بايد ملتي را بسيج كرد. ديپلماسي و سياست خارجي دارد. چند اتفاق مهم افتاد كه ما توانستيم از اين جنگ سرافزار بيرون بياييم. يكي اينكه مسوولان سياسي و فرماندهان نظامي ما، انسانهاي شجاع و هوشمندي بودند. مقام معظم رهبري كه رياست شوراي عالي دفاع را بر عهده داشتند و آقاي هاشمي كه بعد از سال 62 به عنوان فرماندهي آمدند افراد بسيار شجاعي بودند و قدرت يادگيري فراواني داشتند. البته فرماندهي هم داستاني دارد كه بعدا توضيح ميدهم. يك اتفاق كه ميافتاد از آن 10 درس ميگرفتند و در عمليات بعدي و در ديپلماسي بعدي از تجاربشان استفاده ميكردند.
درباره اينكه در جنگ عملياتي بوده كه بهتر بود انجام نشود بايد بگويم چنين عملياتي بوده است. والفجر مقدماتي را به جاي چند مرحله، فقط يك مرحلهاش را انجام ميداديم كافي بود. در كربلاي چهار هم بايد گردانهاي كمتري را وارد ميكرديم.
در جنگ امام در جريان جزييات قرار ميگرفت. امام دخالت نميكرد. جز در مواردي كه تذكراتي ميداد يا به آقاي هاشمي يا به من و برادرمان صياد شيرازي.
كربلاي چهار بهجاي 30 گردان ميتوانستيم با 15 گردان بفهميم كه دشمن كجا ضعيف است و كجا قوي است. كربلاي چهار در حقيقت مقدمهاي شد براي كربلاي پنج. اين سي گردان از بين نرفتند ولي قطعا گردانهاي كمتر تلفات كمتري ميدادند. يا در در بعد سياسي اگر جنگ تكرار شود، تصميمگيريمان را تغيير ميدهيم.
در دفاع مقدس بعد از آزادي خرمشهر ميتوانستيم وقفه شش، هفت ماهه بدهيم و وارد خاك عراق نشويم. اعلام هم ميكرديم كه اگر دولت عراق خواستههاي ما را عمل نكند ما وارد عراق ميشويم. حتما او به ما پاسخ نميداد. اما خود ما بدون اينكه چنين سند تاريخي ايجاد كنيم، سرمان را انداختيم پايين و از مرز عبور كرديم. شايد از بيتجربه بودن ما بود. اگر دوباره آن فرصت تكرار ميشد حتما در سر مرز جنگ را متوقف ميكرديم و خواستههاي خودمان را در مورد قرارداد الجزاير و خساراتمان مطرح ميكرديم. اين شايد تاثيري از نظر عملي نداشت اما از نظر سياسي و سندي به درد امروز ما ميخورد. يا در بحثهاي فرماندهان و دوستان سياسي شايد بهتر ميتوانستيم يكديگر را قانع كنيم.
بعد از شكست در عمليات رمضان نقد ما شروع ميشود. آن موقع اختلاف بين ما افتاد؛ ما فرماندهان ميخواستيم تا سقوط صدام جنگ را طراحي كنيم و لازم بود كه همه كشور وارد بشود. اما آقاي هاشمي معتقد بود كه اگر ما يك عمليات موفق انجام بدهيم آبرومندانه جنگ تمام ميشود. در اين بحث نميتوانستيم ايشان را قانع كنيم، ايشان هم نميتوانست ما را قانع كند. هر دو براي خودمان استدلالهاي محكمي داشتيم.
حضرت امام معتقد بود تا سقوط صدام بجنگيم. وقتي بين ما اختلاف پيش ميآمد امام ميگفت از شوراي عالي دفاع تبعيت كنيد. آقاي هاشمي تصميماتشان را با نظر مقام معظم رهبري هماهنگ ميكردند و بعد ميآمدند به ما ميگفتند كه تصميم اين شد. البته عرض كردم تا قبل از عمليات خيبر خود مقام معظم رهبري يك سال فرماندهي را بر عهده داشت. قبل از ايشان من و برادرمان صياد جنگ را اداره ميكرديم. از والفجر مقدماتي به اين طرف آقاي هاشمي و مقام معظم رهبري فرماندهي ميكردند. هيچ كسي حق وتو نداشت. معمولا اقناعي بود اگر هم اقناعي نبود، ما تبعيت ميكرديم. مثلا ما اختلاف نظر پيدا كرديم. نقد هم داشتيم. اما آن چيزي كه عمل كرديم به نظر خودمان عمل نكرديم، چون ما اصلا امكانات كل كشور را نداشتيم. امام ميفرمود از آقايان تبعيت كنيد، نظرمان را به امام ميگفتيم. وقتي ميديديم نميشد، حرفمان را كنار ميگذاشتيم و به نظر مسوولان كشور عمل كرديم.
ما در صحنه جنگ دو حوزه فعاليت داشتيم. يكي ميز ديپلماسي بود كه اول جنگ تا آخر جنگ شرايط امام تغيير نكرد. آقاي ولايتي كه زحمت مذاكرات را با تيم خبرهشان داشتند هيچگاه شرايط ميز مذاكره را تغيير ندادند. امام تا آخر بر حرف خود ماند. نيروها بايد برگردند به مرزهاي بينالملل. صدام بايد محاكمه بشود و غرامت بايد پرداخت بشود. آنچه در ميز مذاكره بود، تغيير نكرد. اما در بيرون از اين ميز از آزادسازي سرزمينهامان ميگفتيم تا سقوط صدام يا حتي اينكه راه قدس از كربلا ميگذرد. بعضيها در تطبيق اين دو نميتوانند خوب عمل كنند و لذا در پذيرش 598 گرفتار ميشوند. امام در صحنه نبرد ميگفت تا سقوط صدام ولي در ميز مذاكره سقوط صدام شرط نبود. بعضيها در تحليل جنگ به ميز مذاكره تكيه ميكنند بعضيها به صحبتهاي حضرت امام در صحنه نبرد. اينها مكمل هم هستند چرا كه اگر حداقل شرايط ما در ميز مذاكره را نميپذيرفتند، ما تا قدس پيش ميرفتيم.
سياسيون ميگفتند اگر تمام كشور در جنگ شركت كنند زندگي مردم چطور ميشود؟ ما بايد هم جنگ را اداره كنيم و هم زندگي مردم را. ما ميگفتيم كه اگر ميخواهيم در جنگ زودتر پيروز شويم و كار را زودتر انجام داده و موفقيتمان را كامل كنيم، راهي غير از اين نداريم و فوقش بايد مردم مدتي رياضت بكشند و الا هم جنگ طول خواهد كشيد و هم پيروزي بزرگي به دست نخواهد آمد. اين يكي از اختلافات ما با سياسيون بود. پس اگر ما ميخواستيم آن حمله نهايي را انجام دهيم شدني بود ولي كار سادهاي نبود. مشكل دومي كه داشتيم اين بود كه ما ميگفتيم صدام بايد سقوط كند، از ما سوال ميشود كه تا كجا ميخواهيد پيشروي كنيد؟ ما ميگفتيم بايد تا بغداد پيش برويم. ميگفتند اگر تا بغداد پيش برويد در نزديكي بغداد، امريكاييها دخالت كرده و از بمب اتم استفاده خواهند كرد.
در يك مقطعي از جنگ امريكاييها احساس كردند ايران احتمالا صدام را شكست خواهد داد، لذا بدون اينكه به صدام بگويند و به دوستان خودشان اطلاع دهند، ريگان مكفارلين را به ايران فرستاد و در حقيقت به دنبال اين بود كه از طريق او يك نوع رابطهاي را با ما برقرار كند كه اگر در اين تغيير و تحولات صدام سقوط كرد، از در ديگري يعني ايران بتوانند وارد اداره منطقه شوند. خب اين اتفاقات از طريق مشاور آقاي ميرحسين موسوي يعني آقاي كنگرلو صورت ميگرفت، من زماني متوجه شدم كه بدون اينكه ما مطلع شويم، پشت صحنه جنگ كارهايي در حال انجام است. من با ترفندي يكي از دوستان خودمان را فرستادم و اداره اين كار را بر عهده گرفتيم تا آنچيزي كه پشت صحنه و پنهان دارد صورت ميگيرد، خارج از اداره و صحنه جنگ نباشد. لذا به جاي اينكه خواستههاي سادهاي را به طرف امريكايي اعلام بكنند، من يك ليستي دادم از توپهاي 155 ميليمتري كه بسيار براي ما دقيق ميتوانست بزند و وقتي امريكاييها اين ليست را ديده بودند، زير بار نرفتند. شايد فهميدند كه اگر اين توپها دست ما بيفتد ممكن است سرنوشت جنگ را عوض كنيم، زير بار نرفته و با يك كيك و انجيل و مقداري قطعات ضد هوايي مك فارلين را فرستاده بودند در فرودگاه و چون خواستههايي كه ما از آنها داشتيم را نياورده بودند و از طرف ديگر از سوي دفتر آقاي منتظري، مطلبي در نشريهاي در لبنان به نام الشراع گفته شده بود، حضرت امام به آقاي هاشمي فرموده بودند كه برويد و اين قضيه را سريع افشا كنيد و به آنان بگوييد برگردند.
در تحليل مكتوب از سوي هاشميرفسنجاني عنوان شد
اگر جنگ 20 سال هم طول ميكشيد ميايستاديم
رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام در تحليلي مكتوب از هشت سال دفاع مقدس تاكيد كرد كه واقعا جنگ اگر 20 سال هم طول ميكشيد، به قول امام راحل ميايستاديم. به گزارش ايسنا در بخشي از اين متن آمده است: «به ياد دارم كه در يكي از پرمخاطرهترين سفرها به آبادان، در زمان محاصره، يكي از فرماندهان سپاه با حالتي بغض كرده از عدم شليك گلولههاي توپ توسط ارتش گله كرد و وقتي علت را از فرماندهان ارتش حاضر در آبادان پرسيدم، دستور اكيد سرفرماندهي ارتش مبني بر منع شليك را بهانه آوردند. موضوع را با امام مطرح كردم و وقتي امام از بنيصدر پرسيدند، در جواب گفت: «اولا از اين نوع گلولهها خيلي محدود داريم و ثانيا قيمت هر گلوله فلان مبلغ است.» ميانجيها كه اكثرا كشورهاي عرب منطقه بودند، وقتي منطق و استدلال قوي ايران را در مورد خروج كامل ارتش عراق از خاك ايران و محاكمه متجاوز و پرداخت غرامت در مذاكرات ديدند، با كمك بوق تبليغاتي غرب و با هدف تضعيف روحيه مقاومت و دفاع مردم ايران، اقدام به انتشار شايعات بياساس ميكردند كه يكي از خبيثترين شايعات آنان پيشنهاد غرامتها پس از فتح خرمشهر بود. شايعهاي كه با همه بياساس بودنش، در افواه افتاد و هنوز هم ميبينيم كساني كه در علقه آنان به انقلاب و ايران شكي نيست، به آن دامن ميزنند و نيز شانتاژهاي كمسابقه با ادعاي جنگطلب بودن ايران مظلوم ورد زبانهايشان بود. واقعا جنگ اگر 20 سال هم طول ميكشيد، به قول امام راحل ميايستاديم، اما خدا را شكر كه ايران اسلامي را از نعمت رهبري برخوردار كرده بود كه صلابت و انعطاف و قاطعيت و قبول استدلال از ويژگيهاي ايشان بود. ويژگي منحصر به فردي كه در سالهاي اول پيروزي انقلاب در قضيه بنيصدر از خويش بروز داده بودند يا سه روز بعد از فتح خرمشهر كه در مورد نحوه ادامه دفاع مقدس بحث بود، وقتي منطق نظامي فرماندهان را شنيدند، دستور خويش را با قيد چند شرط انساني، اخلاقي و سياسي مبني بر ادامه عمليات در خاك عراق صادر كردند. دقت و درايت امام در ماجراي قبول قطعنامه 598، حتي در تقدم و تاخر بندها و چگونگي اعلام آن براي ما در جلسات فوقسري ستودني بود كه چگونه يك پيرمرد 90 ساله كه ساليان سال از جماران بيرون نرفته بودند، بر همه مسائل اشراف كامل دارند و تاكيد ايشان بر خلق و حفظ بعضي از اسناد براي جلوگيري از انحرافات احتمالي در تاريخ آينده مانند آن نامهاي كه براي مسوولان كشور نوشته بودند، نشان از دورانديشي ايشان بود.