• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3718 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۲۳ دي

آپارتمان 66 واحدي

وقتي منير مي‌برد!

لي‌لي فرهادپور روزنامه‌نگار

 


منير لباسش را پوشيد، نگاهي به شوهرش انداخت. با صداي بلند گفت: من مي‌روم خريد! شوهرش خرخري كرد و يكسري الفاظ نامربوط و نامشخص از دهانش خارج شد. منير رفت. امروز نوبت دختر بزرگش بود كه در خانه بماند. امروز 10 ساله شد سكته مغزي شوهرش. 10 سال است روي ويلچر افتاده. 10 سال است حرف نمي‌زند. نگاه آشنا ندارد. تنها تعاملش با دنياي اطراف صداهاي ناهنجار و نامفهومي است كه وقتي گرسنه است يا خودش را خراب كرده از خودش در مي آورد. گاهي هم بي‌خود و بي‌جهت سرو صدا مي‌كند. منير مي‌گويد حوصله‌اش سر رفته. ديگران مي‌گويند منير توهم اين را دارد كه شوهرش دركي از حوصله يا اطراف را دارد. عين يك بچه 7- 6 ماهه است كه وقتي گرسنه مي‌شود، جيغ مي‌كشد و موقع غذا خوردن تمام غذا را به صورتش مي‌مالد با همان يك دستي كه از كار نيفتاده. 10 سال است كه همينطور است. اين 10 ساله 20 كيلو وزن اضافه كرده. تكان دادن يك هيكل 100 كيلويي براي منير و دو دختر و دو پسرش جز كمر درد و ديسك هيچي نداشته است.
 بهش گفته بودم كه نگه داشتن چنين معلولي كار خانواده نيست. گفت شوهرم است نمي‌توانم بندازمش دور! ديگري گفت راست مي‌گويد همه جاي ديگر دنيا به اين خانواده‌ها كمك مي‌كنند... گند بزنند اين... منير گوش نمي‌داد گفتم اين يارو دلش واسه تو نمي‌سوزه ميخواد فحش بده به دستگاه به هر بهانه كه شده. براي منير مهم نبود. بهش گفتم بايد بذاريش در يك موسسه توانبخشي. گفت منظورت نوانخانه است، نه مگر ما مرديم؟ اين حرف‌ها مال سال‌هاي اول بود. نه اينكه الان هم اين حرف‌ها را نزنند؛ مي‌گويند. اما نه گفتنش ديگر آن توان سال‌ها پيش را دارد و نه ديگر بچه‌ها حاضرند خرج و مخارج سنگين اين نوانخانه‌هاي خصوصي را بپردازند. شيفت‌شان را مي‌‌آيند و كارهاي پدر را انجام مي‌دهند. زير لب غر مي‌زنند و ساعت شماري مي‌كنند كه بروند. بروند سر خانه زندگي‌شان و فراموش كنند پدر را و منير را. منير ديشب خواب بدي ديد. ديد بالش را گذاشته روي صورت شوهرش آنقدر فشار داده، فشار داده تا نفسش بنده آمده...
منير كيف خريدش را برمي‌دارد. سرش را برمي‌گرداند طرف شوهرش مي‌گويد: من مي‌رم خريد، كاري نداري؟ هيچ صدايي درنمي‌آيد. شوهرش روي صندلي چرخ‌دار مثل هميشه نشسته است. نه مثل هميشه. گردنش خم شده. سرش روي سينه‌اش افتاده و نفس نمي‌كشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون