• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3772 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۲۸ اسفند

آدم وقتي سكوت مي‌كند از گفت‌وگو دست نمي‌كشد

افشين هاشمي بازيگر

 


اين روزها نمايشنامه‌‌اي خواندم از ماتئي ويسني‌يك با برگردانِ وحيد رهباني كه توسطِ نشر ترعه به بازارِ كتاب عرضه شده. نامِ كناري آن هست: «قطعه‌هايي از زندگي مه‌يرهولد» و داستانِ آن اقتباسي آزاد از آخرين كابوس كارگردان وسولد مه‌يرهولد پيش از كشته شدن در زندان در سال 1940 به فرمان سپه‌سالار ژوزف ويساريونوويچ استالين است. نمايشنامه جذابي است؛ مخصوصا براي كساني كه كارشان تئاتر است؛ چه آنها كه به عنوانِ نويسنده، كارگردان، بازيگر، سوفلور و... تئاتر را مي‌سازند، چه آنها كه به عنوانِ بازخوان، بازبين، شوراي نظارت يا هرچه ديگر با تئاتر سر و سرّي دارند. هردو دسته در نمايشنامه هستند. حتي يكي از شخصيت‌هاي نمايشنامه شكسپير: ريچارد سوم و حتي پدر و مادرِ ميرهولد كه پيوندِ خوني‌شان با فرزند است و پيوندِ ذهني‌شان با قدرت. اينها همه با هم حرف مي‌زنند، مي‌روند، ‌مي‌آيند و در آخر، وسولد مه‌يرهولد ريچارد سومِ شكسپير را به صحنه نمي‌برد، كه مي‌شود نامِ نمايش: ريچارد سوم رخ نخواهد داد!
وحيد رهباني و ناشر اين تكه از حرف‌هاي ميرهولد به ريچارد سه را براي پشت جلد كتاب انتخاب كرده‌اند:
تو يه قدرت تاريكي، اما نماد شرارت صادقانه‌اي. تو آدم مي‌كشي كه به قدرت برسي، اما به اسم يك مدينه فاضله آدم نمي‌كشي. تو در شرارت هيچ پروا و هيچ ترديدي نداري، اما هرگز از همدستانت يا قرباني‌هات نخواستي تقديست كنن. تو قاطعانه به دل‌ها وحشت مي‌اندازي چون عوام‌فريب نيستي. تو هم‌زمان هم جذاب و هم هولناك هستي اما خودت رو در مقام خدايي قرار نمي‌دي. تو اداي دوستي و عشق رو درمي‌آري، اما هيچ‌كس نمي‌تونه انكار كنه كه اين كار رو به برازندگي انجام مي‌دي. تو به طرز وحشيانه‌اي جنايت مي‌كني، اما سخنوري باهوش و اعجاب‌انگيزي. تو نماد چيزي هستي كه انسانيت از دست داده: شرارت سرراست، بي‌ريا، خالص. امروزه شرارت خودش رو پشت هزاران شعار «دنياي بهتر» قايم كرده. شرارت امروزي نمي‌خواد فقط جماعت رو نابود كنه، بلكه مي‌خواد جماعت براش كف بزنه و براش هورا بكشه.
و حالا من اين تكه از سخنانِ ميرهولد را هم اضافه مي‌كنم:
سكوت مسموم. سكوت تلخ. سكوت مبتذل. حق با شماست، رفقا. آدم وقتي سكوت مي‌كنه از گفت‌وگو دست نمي‌كشه. بين دو كلمه، بين دو جمله، فضايي هست كه در اون سكوت چيزي رو مي‌گه كه برخلاف اون چيزيه كه كلمات مي‌خوان بگن. براي اينه كه تو نمايش من شخصيت‌ها اين همه سكوت مي‌كنن... خوشبختانه حزب گوش موسيقيايي خوبي داره... من، وسولد مه‌يرهولد كه از اول كمونيست بودم، با انتخاب اجراي اين نمايش ساكت به شهروندان اهانت كرد‌م... با انتخاب اين سكوت مي‌خواستم نشون بدم كه ما در كشوري زندگي مي‌كنيم كه در سكوتي خون‌‌آشام غرق شده.
و بهترين صحنه نمايش، لحظه‌اي كه سپه‌سالار استالين به مهماني هنرمندان پا مي‌گذارد:
شب بخير هنرمندا. مهموني گرفتين. عاليه. عاليه وقتي هنرمندان خوشحالن! كشوري كه توش هنرمندان خوشحالن، جايي‌يه كه توش همه‌چي خوب پيش مي‌ره و خود كشور نيز خوشحاله. و بنابراين منم خوشحالم! و چون من خوشحالم، ايناهاش! براتون آشپزي كردم!
طبل‌ها نواخته مي‌شوند. سپه‌سالار روكش ديس را برمي‌دارد. روي ديس سر بريده شده ريچارد سوم، زنده و در حالي‌كه از شدت نور عاجزانه پلك مي‌زند، ديده مي‌شود.
وسولد مه‌يرهولد نابغه تئاتر قرن بيستم شوروي، رهبر آوانگاردهاي تئاتر آن دوران و خالق نظريه بيومكانيك در تئاتر بوده، اما پس از ممنوعيتِ كار تجربي در شوروي و الزامِ گروه‌هاي تئاتر به اجراي نمايش‌هاي واقع‌گرايانه ايدئولوژيك حزب، متهم به فرماليسم و دستگير شد. كمتر از يك ماه بعد همسرش زنايدا رايخ در آپارتمان‌شان در مسكو به ضرب چاقوي دو فرد ناشناس به طرز فجيعي به قتل رسيد و خودش پس از شكنجه‌هاي غيرانساني و بازجويي‌هاي طولاني گاه 18 ساعته، محاكمه و در دوم فوريه 1940 در مقابل جوخه آتش ايستاد و پيكرش در گورستان نامعلومي احتمالا در گوري دسته‌جمعي به همراه قربانياني چون خويش به خاك سپرده شد.
روماني شاهد سرسخت‌ترين حكومت استاليني در بلوك شوروي بود و ويسني‌يك در اين فضا به دنيا آمده و رشد كرده بود. «ريچارد سوم رخ نخواهد داد يا صحنه‌هايي از زندگي مه‌يرهولد» براي نخستين‌بار در 8 دسامبر 2005 به صحنه رفت و ويسني‌يك كه سال‌ها پيش به پاريس گريخته بود، 16 سال پس از فروپاشي ديكتاتوري كمونيستي روماني، توانست در خاك زادگاهش به بار نشستن باورهاي خلاقش را به تماشا بنشيند.
براي من كه در ارتباط با ميرهولد نمايشِ درخشانِ «و آنك انسان» محمد رضايي‌راد را بازي كرده‌ام، خواندنِ اين نمايشنامه لذتبخش بود و البته مقايسه ناخواسته و بي‌دليل اما اجتناب‌ناپذيرِ اين دو نمايشنامه در ذهنم بار ديگر به يادم آورد كه نمايشنامه‌نويسي ايران در چه جايگاهِ رفيعي ايستاده‌ است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون