• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3787 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۳۱ فروردين

پايان دوره تاكتيك علي اصغري

مهرداد احمدي شيخاني

يك موقعي در اين تهران يك عالمه «زمين خاكي» بود. منظورم از زمين خاكي اين زمين‌هاي بين محلات بود كه جوان‌ها در آن فوتبال بازي مي‌كردند و هر كدام براي خود اسم و رسمي داشت و كلي بازيكن فوتبال از همين زمين‌هاي خاكي به تيم ملي هم راه پيدا كردند و از صاحبنامان شدند.
اگر آن روزها مي‌توانستي از بالا به تهران نگاهي بيندازي، شهر را يكپارچه نمي‌ديدي، بلكه شهر مجموعه‌اي از فضاهاي جدا از هم بود كه بين فضاها، زمين‌هاي بايري وجود داشت و در هر كدام عده‌اي به دنبال توپ مي‌دويدند و هركس مي‌رسيد «زيرش» مي‌زد و براي اين زيرش زدن اصطلاحي هم ساخته بودند كه معروف بود به «علي‌اصغري»، كه البته تاكتيكي بود براي خودش.
هنوز هم در خيلي از شهرستان‌ها از اين «زمين خاكي»ها وجود دارد ولي در تهران ديگر نيست. پاي صحبت بازيكنان قديمي فوتبال كه مي‌نشيني، يك دنيا خاطره دارند از اين «زمين خاكي»ها. بعضي از نام‌ زمين‌ها كه هنوز يادم هست يكي زمين خاكي قيايي بود و چهارصددستگاه و سنگباران و بعضي ديگر. امروز اما ديگر خبري از اين زمين خاكي‌ها نيست و به جايش ساختمان ساخته شده و آن شهرِ تكه تكه، به يك بافت به هم پيوسته تبديل شده است و ديگر نه از بازي فوتبال در زمين‌هاي خاكي خبري هست و نه از خاكي‌بازان و نه بازيكنان خودرو كه از همين زمين‌ها به شهرتي رسيدند.
خيلي‌ها هم هستند كه با حسرت از آن دوران ياد مي‌كنند. من خودم در اين زمين خاكي‌ها بازي كرده‌ام و با تاكتيك «علي اصغري» زير توپ هم زده‌ام. خاطره هم بسيار دارم از آن ايام. چه آن موقع كه در خرمشهر به دنبال توپ مي‌دويدم و چه آن موقع كه در زمين بين محله‌هاي «خاني‌آباد نو» و «ياخچي‌آباد» سر همديگر فرياد مي‌زديم «بزن زيرش». ولي خب آن روزها گذشت و نه ديگر از زمين خاكي خبري هست و نه حتي از هياهوي «گل كوچك» در هر كوچه‌پس‌كوچه‌اي. آن نسل خاكي‌بازان و گل كوچك‌بازان هم ديگر تمام شده، حداقل در تهران كه ديگر تمام شده است. حسرت و ناله و نفرين كردن هم نه كمكي به كسي مي‌كند نه آن روزها را دوباره برمي‌گرداند.
اما فقط «زمين خاكي» و خاكي‌بازان نيستند كه دوران‌شان تمام شده باشد. خيلي چيزها اين‌طور است. مثلا يادتان هست دندانپزشكان تجربي؟ در همين خيابان كارگر تهران، از ميدان راه‌آهن تا بالاتر از ميدان گمرك، كلي دندانپزشكان تجربي بودند كه آن سال‌هاي اول انقلاب قرار شد جمع‌شان كنند كه بعد قرار شد يك سر و ساماني به كارشان داده شود و به مرور كنار گذاشته شوند. اسم‌شان هم شد «كمك دندانپزشك تجربي» هنوز هم شايد تك و توك تابلويي از اينها بر ساختماني فرسوده در گوشه كنار شهر باشد.
من كه نديده‌ام ولي شنيده‌ام كه آن موقع‌ها، بعضي از اينها آنقدر مهارت داشتند كه براي بعضي بيمارانِ پزشكان معروف، دندان مصنوعي درست مي‌كردند. ولي خب اين هم گذشت، مثل همان زمين‌هاي خاكي، مثل همان خاكي‌بازان و مثل خيلي چيزهاي ديگر كه ديگر نيست و مربوط به يك دوره‌اي بود كه گذشت.
دوستي دارم كه استعداد شگرفي در ساختن تعبيرات انديشه‌سوز دارد. مثلا با وام گرفتن از همين عبارت «كمك دندانپزشك تجربي»، آن سال‌هاي اول انقلاب، عبارت «كمك سياستمدار تجربي» را ساخته بود و مي‌گفت ما در ايران سياستمدار به آن معنايي كه در بيشتر كشورهاي جهان هست، نداريم و سياستمداران ما، بيشتر از آنكه سياستمدار باشند، «كمك سياستمدار تجربي» هستند و عموما بر حسب آزمون و خطا يك چيزهايي به اسم سياست ياد گرفته‌اند.
من به اين اضافه مي‌كنم كه اين سياستمداري تجربي آن زمان، نه به معناي «يكي بده يكي بگير» و تعامل و مدارا و مذاكره، براي رساندن شرايط به وضعيتي بهتر (حتي فقط يك گام) است، كه سياست براي‌شان «بيرون زدن رگ گردن» و «يا من يا تو» معنا مي‌داد.
اصلا آن موقع‌ها اين نبود كه با آن كسي كه مخالف تو است به تعامل برسي و آخرش دست همديگر را فشار بدهيد و هر دو راضي برويد.
يادم هست آن سال‌هاي قبل از انقلاب به كسي سياسي مي‌گفتند كه تا آخرين نفس پاي حرفش بماند و اگر هم نشد، كپسول سيانور زير دندانش بشكند و خلاص و كار سياسي هم يعني چريك و زندان و اينها.
خيلي سال بايد مي‌گذشت تا آن سيستم «علي اصغري» در فوتبال و سياست جايش را به وضعيت امروز بدهد. به اين تفكر كه تاكتيك‌هاي ديگري هم هست و اين تاكتيك‌ها يادگرفتني است.
محله‌ها كه به هم چسبيدند و فضاهاي خالي و باير بين‌شان كه از بين رفت و تماس محله‌ها كه به ناچار كوچه به كوچه شد و درهم شدند، آن «يا من يا تو» و «بگرد تا بگرديم» به ناچار تمام شد. مثل همين وضعيت جامعه كه بالاخره و ناچار، فضاي بين گروه‌ها كم مي‌شود و از آن حالت هياتي بيرون
مي‌آيد.
 اين‌طوري ديگر نمي‌شود با تاكتيك «بزن زيرش» به سياست پرداخت. بايد ياد گرفت. بايد يك عده را فرستاد تا ياد بگيرند. كار كردن با هم را ياد بگيرند. مدرن و امروزيش را هم بايد ياد بگيرند و مدرنش يعني همين كه يك عده را با انتخابات بفرستيم به شوراي شهر و روستا تا به مرور از بين اين 150 هزار نفر كه بايد با هم كار كنند، 150 نفرِ درست درمان بالا بيايند كه بلد باشند با هم كار كنند. نمي‌شود تا ابد زد
زير توپ.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون