• ۱۴۰۳ سه شنبه ۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3787 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۳۱ فروردين

مريد عليه مراد

سيد علي ميرفتاح

نامزدهاي رياست‌جمهوري ستادي را به استخدام درمي‌آورند و كارهاي تبليغي و رسانه‌اي را به آنها محول مي‌كنند. اما خواسته و ناخواسته نسبتي كه بين «ستاد» و «نامزد» برقرار مي‌شود، نسبت مريدان است با مراد. گاهي مريدان باعث اعتبار و آبروي مراد خود مي‌شوند، گاهي هم –بلكه اغلب اوقات - آبرويش را مي‌برند و در ميان مردم سكه يك پولش مي‌كنند. ستادهاي انتخاباتي مناسباتي پيچيده دارند و اداره كردن‌شان سخت‌تر از چيزي است كه بشود تصور كرد. مثلا ستاد به اين نتيجه مي‌رسد كه براي تبليغ كانديداي مورد نظرش ترانه بسازد. با شناختي كه از خود كانديدا داريم مي‌توانيم حدس بزنيم كه اين رجل سياسي محترم اين قرطي بازي‌ها را خوش نمي‌دارد و هيچ نمي‌پسندد كه نامش مثل ترجيع‌بند توسط خواننده ترانه تكرار شود. اما مريدان قيافه كارشناسي به خود مي‌گيرند و از او مي‌خواهند كه به ستاد اعتماد كند و مدام توي برنامه و كارشان ان‌قلت نياورد. اينكه مي‌گويم مناسبات داخل ستادها پيچيده است ناظر به همين گردن نهادن به اقتضائات دوره و زمانه و راضي نگه داشتن خيل مريدان است. خيلي وقت‌ها مراد بيچاره سر گيجه مي‌گيرد كه آيا بايد با اعضاي ستادش مخالفت كند و آنها را از خود برنجاند يا با وجود ميل باطني‌اش با ميل آنها راه بيايد و عرض خودش را ببرد. كانديدايي را مي‌شناختم كه عبوس بود و خنده روي لبانش نمي‌نشست. ستادش عين روز براي‌شان مسجل بود كه با اين چهره، راه به جايي نمي‌برند. مشاوره مي‌دادند، خواهش مي‌كردند، تحكم مي‌كردند كه لااقل جلوي دوربين بخندد و مهرباني كند كه نمي‌كرد و نمي‌خنديد. گويي اصلا بلد نبود بخندد. شب آخر اعضاي اصلي ستاد سنگ‌هاي‌شان را با او وا كندند كه «بايد پا روي نفست بگذاري و لااقل به خاطر اهداف عاليه، بخندي.» حتي مي‌خواستند معلم خنده بگيرند تا به كانديداي‌شان تبسم ياد بدهد. آنقدر بحث كردند و دليل آوردند و حجت كارشناسانه رو كردند كه بالاخره كانديداي گرامي پذيرفت در آن ده، بيست دقيقه جلوي دوربين بخندد و خوش خلقي كند. اما حاصل كار چنان مشمئزكننده شد كه حتي فاميل نزديكش هم از او منصرف شدند و رو به سوي ديگري كردند. بعضي‌ها اينطورند و نمي‌توانند همانطوري كه لبخند به چهره دارند حرف بزنند. او هم چند دقيقه حرف زده، بعد به اشاره اعضاي ستادش شروع كرده به تبسم زوركي. براي همين ناخواسته حرفش را از ياد مي‌برده. موقع حرف، خنده فراموشش مي‌شده، موقع تبسم حرف از يادش مي‌رفته. اما برخلاف نظر كارشناسان ستاد تبليغات، خنده به بعضي صورت‌ها مطلقا نمي‌آيد. بعضي‌ها وقتي مي‌خندند، نه تنها دوست داشتني نمي‌شوند بلكه ترسناك هم مي‌شوند... من اين مثال را خيلي سر بسته زدم اما فكر كنم توانستم منظورم را بيان كنم كه گاهي عيب از كانديداها نيست بلكه به هر دليلي اينها با طناب مريدان سينه چاك به چاه مي‌افتند. شما را به خدا عِرض كانديداهاي مورد نظر خود را نبريد و آنها را مضحكه عام و خاص نكنيد. هر نامزدي مناسب نيست كه شعر بخواند. هر اسمي در ترانه و سرود خوش نمي‌نشيند. هر دهاني مناسب شعر خواندن نيست. هر آدمي را نمي‌شود كارگرداني كرد. هر كسي را نمي‌شود محبوبش كرد... رحم‌الله من عرف قدره. واقعاً خوشا به سعادت مرادهايي كه تحتالحنكشان را دست مريدان نمي‌دهند و براي كسب چند راي بيشتر خود را خوار و خفيف نمي‌كنند. به خدا اگر همين كانديداهاي موجود، هميني كه هستند هيچ كار نكنند بيشتر راي مي‌آورند تا اينكه براي‌شان ترانه بسازيد، كرامت بتراشيد، به عمليات محير‌العقول وادارشان كنيد، به ژانگولرشان بكشيد و... خوب وقتي اينها عمري در حال و هواي شاعرانه نبوده‌اند و انسي با مقوله شعر نداشته‌اند، چه اصراري است كه براي‌شان شعر بنويسيم و بدهيم دست‌شان كه بخوانند؟ وقتي هيچ نسبتي با نقاشي و تئاتر و سينما نداشته‌اند، چه اصراري است كه هنرشناس‌شان جا بزنيم؟ اينها افراد ناشناخته كه نيستند. سي سال است كه در تلويزيون و روزنامه و پشت تريبون ملاقا‌ت‌شان كرده‌ايم و مي‌دانيم در چه حال و هوايي هستند. آيا به نظر شما اين تغييرات يك شبه را نبايد به حساب «خلاف واقع» بگذاريم؟ تاكيد مي‌كنم كه در اغلب موارد اين‌ نان‌هاي بيات تغيير و مقبوليت را ستادها توي دامن اين بندگان خدا مي‌گذارند. مي‌آيند سرمه به چشم بكشند بدتر باعث شوخي و مسخره مي‌شوند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون