• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3857 -
  • ۱۳۹۶ سه شنبه ۲۷ تير

گفت‌وگو با بهزاد شيشه‌گران درباره نقاشي‌ها و پوسترهايش

نقاشي هميشه مهجور بوده است

دنبال خلق يك اتفاق بوديم

علي مطلب‌زاده

«ما همين‌طور تفنني وارد اين فضا نشديم، كار هيچ‌كدام از ما براي تفريح و خوش‌گذراني نبوده است و آمديم تا كار جدي بكنيم. براي اينكه اتفاقي بيفتد به صحنه آمديم و اين روحيه مشترك ما سه نفر است.» از پوسترهاي سياسي برادران شيشه‌گران در طول اين سال‌ها زياد خوانده و شنيده‌ايد، پوسترهايي كه در سال‌هاي قبل و بعد از انقلاب طراحي و منتشر شدند؛ آثاري از كوروش، بهزاد و اسماعيل. آنها پوسترهايي را منتشر كردند كه در سال‌هاي اول نام طراح‌شان هيچ‌جا برده نمي‌شد. هرچند بعدها تعدادي از پوسترها با امضاي «گروه شيشه‌گران» يا امضاهاي هر كدام‌شان پاي پوسترهايي كه طراحي كرده بودند منتشر يا به نمايش گذاشته شد. در اين بين داستان بهزاد شيشه‌گران كمي متفاوت بود. او همين روند را در سال‌هاي بعدي هم ادامه داد و به قول خودش پوسترهاي بدون سفارشي را خلق كرد كه بر مبناي اتفاقات اجتماعي و رويدادهاي سياسي يا فرهنگي طراحي و منتشر مي‌شد؛ صلح، محيط‌زيست، فلسطين، غزه، پوسترهاي نوروز، خليج‌فارس، جام جهاني فوتبال در ۲۰۰۶ و ۲۰۱۴، روز جهاني كارگر يا زلزله‌هاي رودبار، بم، بوشهر، آذربايجان و نپال، روز جهاني كودك، آلودگي هوا و روز هواي پاك و شخصيت‌هايي مثل حافظ، سعدي، خيام و فردوسي، مصدق، نيما، شاملو، كيارستمي، تختي و... او براي تك‌تك اين موضوعات پوستري را طراحي و آن را در فضاي مجازي منتشر كرد. شيشه‌گران در اين بين هيچ‌وقت فعاليت اصلي‌اش را در حيطه نقاشي قطع نكرد و آن را حتي جدي‌تر از طراحي پوسترهايش ادامه داد. برگزاري بيش از ۱۷ نمايشگاه انفرادي و شركت در بيش از ۱۵۰ نمايشگاه گروهي داخلي و خارجي حاصل اين فعاليت‌هاست. در سال‌هاي نزديك به ما كمي شرايط متفاوت‌تر شد. اين‌بار تصميمات كوچكي در بخش نمايش آثار گرفته شده و اتفاق افتاده بود. بعضي از اين آثار در فضاي مجازي به نمايش درآمدند و بعضي هم اصلا نمايش داده نشدند. بهزاد شيشه‌گران براي نمايش ندادن بعضي از آثارش دلايل خاص خودش را داشت. همين‌ها باعث شد تا بخش عمده‌اي از فعاليت‌هاي حرفه‌اي او نمايش داده نشده باقي بمانند. همه اينها بهانه‌اي بود تا در گفت‌وگويي كه خواهيد خواند در موردشان با اين هنرمند صحبت كنيم. بهزاد شيشه‌گران در اين گفت‌وگو از هر كاري كه صحبت مي‌كرد آن را نشان مي‌داد و خب، چه چيزي بهتر از اينكه كارهايي از شيشه‌گران را ببينيد كه هيچ‌وقت نمايش داده نشده‌اند.

 

فكر مي‌كنم براي شروع گفت‌وگو ناگزيريم به همان دوره‌اي اشاره كنيم كه شما و برادران‌تان به طور مشترك كار مي‌كرديد. در اين همكاري پوسترهايي را طراحي كرديد كه بعدتر از آنها زياد صحبت شد. آيا مي‌توان اين برداشت را داشت كه اين فعاليت‌هاي مشترك باعث معرفي بيشتر شما شد؟

حقيقتش من قبل از اينكه آن دوره مشترك را با دو برادر ديگرم كار كنيم طراحي پوستر داشتم. رشته تحصيلي من گرافيك است. من طراحي پوستر را از زمان هنرجويي شروع كردم. منتها آن موقع پوسترهاي فرهنگي مي‌ساختم. از سال 50 تا 53 كه هنرستان را تمام كردم به موازات كار نقاشي و طراحي و مجسمه و مينياتور و مستند ملي كه درس‌هاي عملي ما در هنرستان بود كار طراحي پوستر را هم به دليل علاقه‌اي كه به مسائل فرهنگي داشتم انجام مي‌دادم. آنجا هم براي اين پوسترها سفارش‌دهنده‌اي نداشتم و اين پوسترها ناشي از سفارش دلم از مسائل پيراموني بود. يادم مي‌آيد كه همزمان با حضور مارسل مارسو در ايران و جشن هنر شيراز پوستري را به افتخار او طراحي كردم. من از تلويزيون اجراي كارهايش را مي‌ديدم و خب چنين آدمي برايم جالب بود. او بدون اينكه با مخاطبش به طور كلامي حرف بزند با تغيير در چهره، دست و حركت بدن سخن مي‌گفت. چنين شخصيتي، منِ جوان را خيلي تحت تاثير قرار مي‌داد و خودجوش پرتره‌اش را نقاشي و بعد هم آن را به پوستر تبديل كردم. براي رويدادهاي فرهنگي ديگر هم پوستر مي‌ساختم. آن زمان تبليغ خانواده‌هاي چهارنفره را مي‌كردند؛ پدر، مادر، يك دختر و يك پسر. اين موضوع در زمان خودش حرف معقولي بود و من براي اين تبليغ فرهنگي هم يك پوستر ساختم. موارد اينچنيني در كارهايم زياد هستند. به دليل علاقه‌ام به ورزش بعدها در كارهايم اين علاقه‌مندي بروز و ظهور تجسمي يافتند. به اين نحو كه پوستر The Winter Sports را سال 1352 طراحي يا سال 1368 نمايشگاهي از پرتره‌هاي جهان پهلوان تختي را برگزار كردم يا يك نمايشگاه از تمام ورزش‌هايي كه در ايران داريم شامل طراحي و نقاشي برگزار كردم كه همه اينها موجود است. وجه مشترك اين كارها همان ايده فرهنگي‌اش بود كه از همان سال‌هاي هنرستان و عكس‌العمل من به مسائل روز شروع شد.

چه شد كه به سراغ طراحي پوسترهاي سياسي رفتيد؟

وقتي به سال 1356 نزديك شديم جنبش همگاني و خودجوشي در كشور به وجود آمد كه ديگر به كسي فرصت نشستن در خانه را نمي‌داد و اجازه نمي‌داد كه تماشاگر وقايع پيراموني‌اش باشد. هر آدمي خودش را موظف مي‌دانست كه به صحنه بيايد و كاري بكند. همه ما دنبال خلق يك اتفاق بوديم. هيچ‌كس آن زمان به فرديت خودش فكر نمي‌كرد. همه مي‌دويدند كه به جمع برسند و ما بشوند. از منِ وجودي خود بيرون آمده بودند كه ما را بسازند. طبيعي بود كه ما هم در آن دوره و با زمينه‌هايي كه از قبل داشتيم بي‌تفاوت از كنار مساله نگذريم.

پيشنهاد همكاري بين سه برادر را كدام يك از شما داديد؟

پيشنهاد از جانب كسي نبود. اتفاقات آن زمان ما را به سمت كار گروهي و اجتماعي سوق داد. مسائل جامعه در آن زمان به طور طبيعي آنقدر جاذبه داشت كه شما را از جا مي‌كند و مي‌برد به سمتي كه مجبور باشيد كاري بكنيد. يادم است پوستري بود به نام «صلح در لبنان» كه سال ۵۵ كار شد. ايده اين اثر وابسته به رويدادي است كه شايد براي شما شنيدنش جالب باشد، سال ۵۴ من در لشكرك تهران مشغول به خدمت بودم كه به خاطر كارهاي هنري كه براي پادگان انجام داده بودم، خيلي مورد توجه ارتشبد اويسي، فرمانده نيروي زميني قرار گرفتم. ايشان از من خواستند ادامه خدمتم را در دبيرستان نظام به تدريس طراحي و نقاشي بگذرانم كه من با خوشحالي پذيرفتم و به آنجا منتقل شدم. در دبيرستان نظام با كتابچه‌اي روبه‌رو شدم كه طرح‌هاي گرافيكي اسلحه جمع‌آوري شده بود. اين كتابچه خيلي مرا شگفت زده كرد و تحت تاثير قرار داد. من اين كتاب را با علاقه‌مندي بسيار به منزل آوردم و مشغول به ديدن بودم كه كوروش هم با ديدن اين كتابچه به وجد آمد و نتيجه‌اش شد پوستر «صلح در لبنان». مراحل اجرايي چاپ سيلك اسكرين و ارسال اين اثر به مراكز مختلف داخلي و خارجي به وسيله هر سه ما انجام شد و بعدها تصوير اين اسلحه در پوسترهاي هر سه نفر ما نيز استفاده شد. گاهي يك تصوير، يك كلمه، يك نگاه يا يك صدا چنان تاثير شگفت‌انگيز بر زندگي انسان مي‌گذارد كه به راحتي نمي‌توان از آن گذشت. اين كتابچه چنين تاثير مهم و انكار نشدني بر خلق پوسترهاي آن زمان ما داشت.

آن زمان هنوز كسي نمي‌دانست پوسترها كار شماست؟ اين‌طور كه شما مي‌گوييد اطرافيان شما از اين موضوع اطلاع داشتند؟

اطرافيان ما شامل خانواده و يكي، دو دوست نزديك ما بود كه در جريان طراحي، اجرا و چاپ آثار بودند. ولي پوستر «صلح در لبنان» بايد از جانب يك گالري مورد تاييد قرار مي‌گرفت تا بتواند انتشار يابد يا به مراكزي ارسال شود كه اين تاييد از جانب گالري قندريز بود.

در كار يكديگر دخالت هم مي‌كرديد؟

دخالت به معناي اينكه استقلال كسي زير سوال رود خير، چند ويژگي بزرگ در آن چهار، پنج سال كار مشترك در كار ما وجود داشت كه حايز اهميت است. نخستين ويژگي عدم وابستگي به هر گروه، سازمان و تشكيلاتي بود. دوم، حذف سفارش‌دهنده پوستر از كارهاي خودمان بود. سوم، تامين مسائل مالي اين آثار از طريق فروش آثار نقاشي و سفارش كارهاي گرافيكي و آموزش نقاشي، طراحي و مجسمه‌سازي و معماري بود. قيمت اين پوسترها 10، 15 و 20 ريال بود. چهارم هم اينكه هر كدام از ما در كار خود مستقل عمل مي‌كرد ولي در كنار هم با يكديگر مسائل مشترك و افتراق هم داشتيم.

و اين وسط اسماعيل برادر كوچك‌تر پرشر و شورتر بود؟

او هم نظرات خودش را داشت، هر چند كمي نسبت به ما صريح‌تر، تندتر و رك‌تر مسائلش را مطرح مي‌كرد كه فكر مي‌كنم به شرايط سني او در آن زمان و روحيه‌اش برمي‌گردد.

اين همكاري مشترك فعاليت‌هاي شخصي‌تان را تحت تاثير قرار نداد؟

اگر منظور از فعاليت‌هاي شخصي، تاثيرش روي زندگي فرد فرد ما است، بله، عميقا تاثير گذاشته است. مگر مي‌شود شما بخش اعظم از فعاليت‌هاي روزانه خود را به مسائل سياسي، فرهنگي و اجتماعي اختصاص دهيد اما اين فعاليت‌ها روي زندگي شخصي و اجتماعي شما تاثير نگذارد. كمترين تاثيرش اين است كه شما هميشه در كنار خانواده نيستيد. خيلي از ارتباطات شخصي‌تان را از دست مي‌دهيد. خيلي از تفريحات و مسافرت‌ها را نخواهيد داشت و خيلي از امكانات اقتصادي را از دست خواهيد داد و هر آنچه را هم كه پس انداز كرده‌ايد بايد هزينه دل‌تان بكنيد. آيا اينها تاثير بر زندگي شما نمي‌گذارد؟

با اين حساب اين پوسترها در بهترين حالتش جز اسم و رسم چيز ديگري براي شما نداشت و بعدتر به دردسر هم ختم شد...

دردسرهايش كه فراوان بود. از يك طرف بايد از اتفاقاتي كه آن روزها مي‌افتاد موضوعي موثر در مي‌آورديم و به يك زبان تاثيرگذار بصري يعني پوستر تبديل مي‌كرديم. اينكه بدانيد حرفه‌تان شوخي نيست و بايد كارتان را به شايستگي انجام دهيد. از طرفي ديگر بايد جسارت انجام چنين كارهايي را هم داشته باشيد. اينكه چقدر حاضري در صحنه باشي و جانت را به خطر بيندازي. بگيرنت، ببرنت و بزننت و...

منظور من هم همين بخش بود. صحبت از آن حاشيه‌هايي كه با مشخص شدن طراحان اين پوسترها شروع شد...

پوستر «پاينده ايران» نخستين پوستر سياسي من است، وقتي منتشر شد، در به ‌در دنبال طراح آن مي‌گشتند. مي‌خواستند بدانند ما چه كساني هستيم كه شبانه مي‌رويم و اين پوسترها را به در و ديوار مي‌چسبانيم و هيچ‌كس هم ما را نمي‌شناسد. آن موقع ما افراد شناخته‌شده‌اي نبوديم و اسم‌مان هم پاي پوسترها نبود و تك و توك آدم‌هايي بودند كه از فعاليت‌هاي ما خبر داشتند. همه كارها مخفيانه انجام مي‌شد. همه‌چيز بر عهده خودمان بود، طراحي، اجرا، چاپ و نصب روي در و ديوارهاي شهر. در واقع پوستر نقش رسانه‌اي خودش را اين گونه نشان مي‌داد و بايد نشان دهد كه ديگر نشان نمي‌دهد، اينكه شما همه اين كار و عواقبش را يك‌تنه بپذيري و انجامش دهي و ترس و واهمه‌اي از عواقبش نداشته باشي. ما فكر نمي‌كرديم كه ما را مي‌گيرند و مي‌زنند يا اصلا ممكن است باشيم يا نباشيم. به كار كردن‌مان فكر مي‌كرديم اما با هوشياري. كتك مي‌خورديم و فحش مي‌شنيديم، ولي در نهايت از همه اينها به سلامت عبور كرديم. وقتي تعداد اين كارها زياد شد حساسيت‌هاي حكومتي هم بالا رفت. اين موضوع البته مربوط به قبل از انقلاب است. بعد از انقلاب همين پوسترها به شكل گسترده چاپ افست شد و به سراسر ايران و خارج از ايران گسترش پيدا كرد. جامعه‌شناسان هنر اين آثار را تجزيه و تحليل كردند، روي اين آثار منتقدين هنر و پژوهشگران تحقيقات بسياري را انجام داده‌اند، اين آثار در كتاب‌ها و نشريات مختلف به چاپ رسيده و به موزه‌هاي معتبر دنيا راه يافته‌اند و موضوع رساله خيلي از دانشجويان دانشگاه‌ها قرار گرفته است. اما كورش معتقد است كه دوران اين طراحي پوسترها گذشته و ديگر كار نمي‌كند و اسماعيل هم تا چند سال پيش فعاليت داشت. اما من بي‌عقل همچنان پيگير هستم. (مي‌خندد) ...

چه شد كه اين همكاري سه نفره متوقف شد؟ دليل خاصي داشت يا شرايط ايجاب كرد؟

سال 60 آخرين پوستر و تنها پوستر مشتركي كه ساختيم بابي سندز بود. مرگ بابي سندز به خاطر اعتصاب غذا در زندان ايرلند سر و صداي زيادي در دنيا ايجاد كرد. ما تصميم گرفتيم سه نفري يك پوستر مشترك طراحي كنيم؛ پوستري كه امضاي هر سه نفر ما در آن باشد. تحت عنوان «گروه شيشه‌گران». اما آن زمان حكومت به ما خيلي حساس شده بود. سوال اين بود كه اين آدم‌ها چطور اين همه كار مي‌كنند و كارهاي‌شان همه جا هست؟ آن زمان مثل الان نبود كه براي طراحي يك پوستر حتما بايد اجازه بگيريد و آن را در جاي خاصي نصب كنيد. ما از اين شرايط بيشترين استفاده را مي‌كرديم و هركجا كه دل‌مان مي‌خواست پوسترها را نصب مي‌كرديم. حالا كه فكرش را مي‌كنم نقش اصلي پوستر هماني بود كه ما آن زمان عمل مي‌كرديم. جنگ كه شروع شد هر كدام از ما برايش دو پوستر طراحي كرديم. هر كسي بر اساس شعارها و اعتقادهايي كه داشت در پوسترها شعار و نظراتش را مي‌نوشت. اين كارها خيلي حساسيت‌برانگيز شد. مطبوعات آن زمان هم درباره ما زمينه‌سازي كردند. اين شد كه ما را در همان كارگاهي كه كار مي‌كرديم دستگير كردند. آن زمان كوروش در سفر بود و من و اسماعيل را بازداشت كردند و به اوين بردند. بعد از اينكه دوره زندان هر سه ما تمام شد، براي من شش ماه بود و كوروش و اسماعيل يك سال، شرايط سياسي جامعه تغيير زيادي كرده بود. عملا ما ديگر نمي‌توانستيم مثل گذشته كار كنيم و همين عاملي شد تا كارهاي‌مان در آن زمان متوقف شود. بعد از آن هم مسائل ديگري پيش آمد كه ترجيح مي‌دهم مسكوت بماند.

شما شخصا اين پوسترهاي بدون سفارش را باز هم ادامه داديد. چرا بايد با توجه به اين اتفاقات يكي از عمده‌ترين فعاليت‌هاي‌تان را در اين بخش متمركز كنيد؟

متاسفانه يا خوشبختانه شما بيشتر آن كارها را ديده‌ايد اما من بيش از اين پوسترها وقت و انرژي‌ام را روي نقاشي و طراحي مي‌گذارم...

حالا به صحبت در مورد نقاشي هم مي‌رسيم...

شما اگر دوره‌هاي كاري و تعداد نقاشي‌هاي من را ببينيد و آنها را با پوسترها مقايسه كنيد مي‌بينيد كه نسبت‌شان صد به يك است. من صدتا نقاشي كرده‌ام و در كنارش يك پوستر طراحي كرده‌ام. اين نقاشي‌ها را خيلي‌ها نديده‌اند يا نخواسته‌اند ببينند.

يعني مشكل ديده نشدن آنها از ما است؟

مشكل رسانه‌ها هستند...

طبيعتا به اتفاقاتي از اين دست بيشتر و راحت‌تر پرداخته مي‌شود، آن هم به خاطر عموميت موضوع. در آن‌طرف با نقاشي و نمايش آثار برخورد خاص‌تري هست كه طبيعتا مخاطبان كمتري دارد...

دقيقا. پوسترها به اين دليل كه اجتماعي هستند توجه بيشتري را جلب مي‌كنند و رسانه‌ها هم به اين جنبه بيشتر مي‌پردازند. اما در مورد نقاشي اين‌طور نيست و نهايت اتفاقي كه ممكن است بيفتد اين است كه خبر آن را پوشش دهند. نقاشي هميشه مهجور بوده است. يكي از دلايل اينكه من به فضاي مجازي پناه مي‌برم هم همين موضوع است. با اين كار مي‌خواهم به سهم خودم نقاشي را از اين مهجوريت بيرون بياورم. معمولا نمايشگاه‌هايي كه برگزار مي‌كنم پربيننده‌اند اما در مقايسه با فضاي مجازي نسبت اين بيننده‌ها يك به هزار است. من در فضاي مجازي هر لحظه كه اراده كنم كارم را به اشتراك مي‌گذارم. هر جور كه بخواهم ارايه مي‌كنم.

همين باعث شده تا بيشتر كارهاي‌تان را در فضاي مجازي به نمايش بگذاريد؟

در فضاي مجازي شما راحت مي‌توانيد كار خودتان را ارايه دهيد. اين يكي از عوامل مهمي است كه باعث مي‌شود به فضاي مجازي پناه ببرم. اما چون گذشته برگزاري نمايشگاه در گالري‌هاي تهران به قوت خودش باقي است. من هر موقع كه بخواهم در نمايشگاه‌هاي حقيقي كار خودم را ارايه مي‌دهم، كما اينكه دو سال پيش آخرين نمايشگاهم را در گالري ويستا و با عكس‌مجسمه‌هايم برگزار كردم. من به موازات اين فضاي حقيقي دريچه ديگري را هم باز كردم. تا الان هفت يا هشت نمايشگاه مجازي از طراحي‌ها و نقاشي‌ها و پوسترهايم در چند شبكه اجتماعي برگزار كردم كه خوشبختانه تاثير مثبتي بر افكار عمومي داشته است. خيلي‌ها را ديدم به فضاي مجازي آمدند و با عنوان نمايشگاه مجازي فعاليت مي‌كنند.

و در اين بين همچنان انتخاب اصلي‌تان نقاشي است نه كار پوستر؟

حتما. در واقع طراحي پوسترها بخش كوچكي از فعاليت‌هاي اصلي تجسمي من است، منتها رسانه‌ها تمايل بيشتري دارند كه اين كارها را منتشر كنند و من هم مخالفتي با آن ندارم. در بين نقاشي‌هاي من، پرتره‌ها بيشتر ديده شده‌اند، اما همين پرتره‌ها باز بخش كوچكي از فعاليت‌هاي من را مي‌سازند. در بخش نقاشي منهاي پرتره كارهاي زيادي دارم اما انگار جامعه ما پرتره‌ها را بيشتر به خاطرش سپرده است. مجموعه آثار من شامل طراحي و نقاشي پرتره‌هاي ذهني، نقاشي‌هاي انتزاعي، نقاشي‌هاي گون به گون (وارياسيون)، طراحي پوسترهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي بدون سفارش، طراحي آرم، آرم نوشته، رو جلد كتاب، مجله و بسته‌بندي، طراحي و نقاشي انگشتي، طراحي كامل سه نوع حروف فارسي، طراحي از چهره هنرمندان، نويسندگان، شعرا و محققين ايران، نقاشي از چهره‌هاي مشاهير ايران و جهان، طراحي و نقاشي از چهره جهان پهلوان تختي، طراحي و نقاشي مجسمه گونه، طراحي و نقاشي فيگور و فيگورهاي سنتي، طراحي و نقاشي فيگور نوازندگان ايران، طراحي و نقاشي گل و گلدان، طراحي پوسترهاي ديجيتال، نقاشي چهره‌هاي مينياتورگونه، نقاشي‌هاي خط (موتيف يا نقش مايه)، نقاشي‌هاي ديجيتال، نقاشي‌هاي معماري‌گونه، عكس‌مجسمه و نقاشي‌هاي آنلاين (سپيد) در شبكه‌هاي اجتماعي است. در بين همين پرتره‌ها كه گفتم ده‌ها طرح از شخصيت‌هاي مختلف دارم ولي اگر پرس‌وجو كنيد، مي‌بينيد كه همه پرتره تختي در خاطرشان مانده است. اشكال از آنجاست كه حافظه مردم روي يك موضوع زوم مي‌كند و شما هم از آن به بعد به واسطه همان موضوع شناخته مي‌شويد. همه مي‌گويند بهزاد شيشه‌گران همان نقاشي است كه تختي را كار كرده است.

از نظر من طبيعي است كه پرتره‌هايي كه شما در طول اين سال‌ها كار كرده‌ايد مخاطب عام بيشتري داشته باشند...

بله، درست مي‌گوييد چون با اين چهره‌ها آشنا هستند. چهره‌هايي مثل مصدق، تختي، نيما، شاملو، فروغ و... براي افكار عمومي بيشتر آشنا است تا نقاشي‌هاي انتزاعي و نقاشي‌هايي كه زباني نو دارند. براي ارتباط با نقاشي‌هاي نو به درك و شناخت بيشتري نياز است.

بحث مالي قضيه چه؟ قاعدتا انتظار داريد درآمدتان هم از راه نقاشي باشد...

بله. اگر نقاشي برايم درآمدي نداشت، نمي‌توانستم در حوزه گرافيك و كارهايي كه براي دلم انجام مي‌دهم كاري پيش ببرم. من بيشتر درآمدم از راه نقاشي است تا براي بخش‌هاي ديگر هزينه كنم. دقيقا مثل گذشته‌ها كه ما از طريق آموزش و سفارش آثار و فروش آنها كسب درآمد و خرج پوسترهاي‌مان مي‌كرديم. براي من به‌شخصه چيزي عوض نشده است. با فروش همين نقاشي‌ها مي‌توانم چرخ زندگي‌ام را بچرخانم. من در سه رسانه تجسمي كار حرفه‌اي مي‌كنم؛ تا دل‌تان بخواهد طراحي و نقاشي مي‌كنم و همين‌طور كار گرافيك و به خصوص طراحي پوستر كه بيشتر كار دلي است انجام مي‌دهم. اين داستان ديروز و امروز نيست، بيش از 40 سال است كه تداوم يافته است.

شما در صحبت‌هاي‌تان به خوبي‌هاي فضاي مجازي اشاره كرديد. فكر نمي‌كنيد يكي از مشكلات اين فضا، ديده نشدن بخش جدي فعاليت‌هاي شما در نقاشي باشد... به هر حال فضاي مجازي به اين نقاشي‌ها كمتر مي‌پردازد و امكان ديده شدن كارها را كمتر مي‌كند...

خود من در فعاليت‌هاي مجازي‌ام به هر دو بخش پرداخته‌ام و آن را دنبال مي‌كنم، اما نمي‌توانم اين انتظار را داشته باشم كه ديگران هم همين‌كار را بكنند. هرچند صادقانه بگويم كه در اين بخش كمي هم احتياط مي‌كنم و خيلي از كارهايم را به نمايش نمي‌گذارم. خيلي راحت بگويم اين كارم باعث مي‌شود كه ايده كارهايم توسط ديگران به سرقت برود. خيلي از نقاشان و خطاطان بوده‌اند كه به خودم گفته‌اند وقتي اين كارهايت را مي‌بينيم جز دزديدن كار ديگري نمي‌توانيم بكنيم. (مي‌خندد) خب، اين موضوع من را خيلي محدود مي‌كند. با اين اوصاف من مجبورم كه بعضي از كارهايم را به نمايش نگذارم. يكي از دردهاي امروز ما همين دزدي‌هاست. اين موضوعي است كه هر چه مي‌گذرد به خاطر گسترده شدن فضاهاي ارتباطي شايع‌تر مي‌شود. خيلي راحت كار شما را برمي‌دارند و كپي مي‌كنند و مي‌فروشند. اينكه من بيشتر پوسترهايم را به نمايش مي‌گذارم به اين خاطر است. در آنجا اين اتفاقات كمتر مي‌افتد. هرچند از همين پوسترها هم تقليدهايي مي‌شود اما در بخش نقاشي اوضاع خيلي وحشتناك‌تر است و من ترجيح مي‌دهم ريسك نكنم. مثل آب خوردن اين اتفاقات مي‌افتد آن هم به خاطر اينكه قانون كپي رايت در مملكت ما به درستي اجرا نمي‌شود. به همين خاطر كساني كه دست به سرقت مي‌زنند از تبعات كپي‌كاري‌شان نمي‌ترسند. من اما دلم را زده‌ام به دريا و كارم را ادامه مي‌دهم. همين الان مي‌توانم كارهايي را به شما نشان دهم كه پيش از اين آنها را در هيچ كجا نديده‌ايد. اين كارها در طول دوره‌ها و سال‌هاي مختلف خلق شده‌اند. من اگر اين كارها را چه در فضاي مجازي و چه حقيقي به نمايش بگذارم ديگر مال خودم نيستند. گسترش جعل آثار هنري در سال‌هاي اخير در عرصه هنرهاي تجسمي، سينما، موسيقي، معماري، نمايش، ادبيات و گرافيك بسيار اوج گرفته و باعث تاسف است. جاعلان و كپي‌كاران آثار هنري به طمع سود اقتصادي دچار بيماري شده‌اند. اين افراد به حاضري‌خوري عادت كرده‌اند و بدون زحمت مي‌خواهند يك شبه ره صد ساله روند و به نان و نوايي برسند. لازم است عليه اين افراد سودجو و اين خصيصه ناميمون كپي‌كاران مبارزه كنيم.

اما راه‌حل در نمايش ندادن اين آثار هم نيست؟

من هم نمي‌خواهم بگويم راهش اين است. ولي به هر حال اين كپي‌كاري‌ها شما را محدود مي‌كند و همواره اين سوال هست كه چه كار بايد كرد. من فعلا چيزي كه به ذهنم مي‌رسد همين است.

با اين حساب به اين زودي‌ها نبايد شاهد نمايشگاهي حقيقي از شما باشيم؟

نه، اتفاقا براي نمايشگاه آينده‌ام برنامه‌ريزي كردم و دارم كار مي‌كنم. اما در مورد اينكه كجا كارهايم را به نمايش بگذارم تصميمي نگرفته‌ام. ممكن است در فضاي حقيقي يا مجازي باشد. البته فضاي مجازي حقيقي‌تر از فضاي حقيقي شده است.

در تمام اين سال‌ها اثري بوده كه بخواهيد آن را به نمايش بگذاريد و امكانش نبوده باشد...

بسيار بوده منتها قبل از اينكه بخواهند آن را سانسور كنند يا حرفي و حديثي به وجود بيايد، من خودم درباره‌اش تصميم گرفته‌ام، يا از خير نمايش دادن آن گذشته‌ام يا براي نمايشش صبر كرده‌ام و راه جست‌وجو كردم. براي نمايش عكس‌مجسمه‌هايم چند سال كار كردم تا ببينم سانسور من را به كجا مي‌برد.

شما كه ديگر بايد با توجه به فعاليت‌هاي‌تان در طول اين 40 سال در دور زدن سانسور استاد شده باشيد.

(مي‌خندد) پس زنده‌باد سانسور...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون