معرفي كتاب پاييز فصل آخر سال است
مبارزه هميشگي آدمها در زندگي
امير عباس كلهر
«ما دختران ناقصالخلقهاي هستيم. از زندگي مادرهايمان در آمدهايم و به زندگي دخترهايمان نرسيدهايم. قلبمان مال گذشته است و مغزمان مال آينده و هر كدام آن قدر ما را از دو طرف ميكشند تا دو تكه ميشويم. اگر ناقص نبوديم، الان هر سه تايمان نشسته بوديم توي خانه، بچههايمان را بزرگ ميكرديم. همه عشق و هدف و آيندهمان بچههايمان بودند، مثل همه زنها توي تمام تاريخ. و اينقدر دنبال چيزهاي عجيب و بيربط نميدويديم. »
اين بخشي از رمان «پاييز فصل آخر سال است» نوشته «نسيم مرعشي» بود.
گاهي هم بايد از رمانهايي نوشت كه با يك بار خواندنشان در ذهن ثبت ميشوند و هيچوقت آنها را فراموش نميكنيد. نوشتههايي كه اگر ميخواهيد كتابي به كسي براي خواندن پيشنهاد دهيد، گوشه ذهنتان بالا و پايين ميپرند كه آنها را براي خواندن پيشنهاد دهيد. اما الزاما آنها نبايد جديد و تازه به بازار عرضه شده باشند. براي همين اين هفته سراغ رمانهاي جديد و تازه منتشر شده نرفتيم. از كتابي صحبت ميكنيم كه اگر تا به حال آن را نخواندهايد، بايد براي خواندنش اقدام كنيد.
«پاييز فصل آخر سال است» از حال و هواي زناني ميگويد كه در دوراهيهاي زندگي دستوپا ميزنند و به دنبال راهي براي خلاصي از گذشته و آينده و دوباره شاد بودن يا كنار گذاشتن روياها و با واقعيت زندگيكردن هستند. كتاب به دو بخش تابستان و پاييز تقسيم شده كه به بخشهاي مختلفي تقسيم ميشود و در هر كدام سه داستان از سه زن اين رمان يعني ليلي، شبانه و روجا را روايت ميكند كه از دغدغههاي متفاوت خود با خواننده صحبت ميگويند. سه زن با سه شخصيت متفاوت و زندگيهاي متفاوت كه ميشود هر سه آنها را درك كرد و خودتان را جاي آنها بگذاريد. با ليلا قوي باشي و گاهي عصباني كه چرا با دلش همراه نشد، با شبانه دل بسوزوني براي برادرت و با روجا تلاش كني براي رفتن و رسيدن به زندگي جديد و دلتنگ شدن براي چيزهايي كه پشت سر ميگذاري. در اين رمان ليلا از همسرش ميثاق كه قصد مهاجرت دارد، جدا شده است. روجا موفق به گرفتن ويزا براي مهاجرت و ادامه تحصيل نميشود. رفاقت و پشت هم بودن آدمها در اين كتاب زياد به چشم ميخورد. سه دختري كه در زمان ثبتنام در دانشگاه با هم دوست ميشوند و دوستي آنها در طول زمان تبديل به رفاقت ميشود؛ رفاقتي كه در لايههاي زندگي آنها تاثيرگذار است. خوب است به تكه ديگري از اين كتاب اشاره كنيم: «نميدانم اين «چيزي شدن» را چه كسي توي دهان ما انداخت؟ از كي فكر كرديم بايد كسي شويم يا كاري كنيم. اين همه آدم در دنيا دارند نباتي زندگي ميكنند. بيدار ميشوند و ميخورند و ميدوند و ميخوابند. همين. مگر به كجاي دنيا برخورده؟ بابا گفت جوري زندگي كن بعد از تو آدمها تو را يادشان بيايد.» اينكه اين هفته قسمتهاي بيشتري از رمان را با شما به اشتراك ميگذارم دليلش اين است كه لحن نويسنده در رمان و انتخاب كلمات به قدري دلنشين و جذاب است كه خيلي سريع نميتوانيد از آن بگذريد و به صفحات بعد برويد. دليل اين اتفاق هم وقت گذاشتن نويسنده در زمان نگارش كتاب بوده است. مرعشي پيشتر و در گفتوگويي بيان كرده است: «روش من اين بود كه تا پاراگراف قبلي به حد نهايت راضيام نميكرد، سراغ پاراگراف بعد نميرفتم. قبل از نوشتن تمام بخشهاي قبلي فصل را ميخواندم و نهايي ميكردم. تا فصل قبل يا بخش قبل هم نهايي نشده بود، سراغ بعدي نميرفتم. »
او به گفته خودش نگارش كتاب را آخر تابستان
سال 90 شروع ميكند و در نهايت با بازنويسي دوباره رمان و وسواس خاص نويسنده كتاب زمستان 93 منتشر ميشود. نكته ديگري كه بايد درباره اين رمان بيان شود، اين است كه رمان پر از قصه است و هر آدمي كه در آن ظاهر ميشود، قصه خاص خود را دارد كه خواننده را جذب خودش ميكند.
«پاييز فصل آخر سال است» از مبارزه هميشگي آدمها ميگويد با وابستگيها و ريشهها، با ترسها و ترديدها، ترديدهاي بين ماندن و رفتن، بين رضايت و قناعت، آدمهايي كه روياهايشان را در يك عصر دلگير پاييزي به واقعيت ميبازند، پاييزي كه فصل آخر سال ميشود، يا هر فصل ديگري كه روياها در آن پايان بگيرد. اين رمان اگرچه قهرمان واحدي ندارد، اما نارضايتي از وضعيتي كه شخصيتهاي داستاني در آن قرار گرفتهاند، موضوع واحد آن است؛ هرچند آنها نميتوانند همه خواستههاي خود را يكجا داشته باشند. براي به دست آوردن هر خواستهاي بايد يكي و در مواردي چند دلبستگي خود را از دست بدهند و اين وسواس و دو راهيهاي به هم پيوسته در طول داستان مدام تكرار ميشود. رمان «پاييز فصل آخر است» كه برگزيده جايزه ادبي جلال آل احمد بوده است، را نشر «چشمه» در مجموعه كتابهاي قفسه آبي و در 189 صفحه، با قيمت 17000 تومان منتشر كرده است.