• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3927 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۲۰ مهر

فضيلت همصدايي

سيد علي ميرفتاح

رفيقي دارم كه «ضدانقلاب» است. مسامحتا مي‌گويم ضدانقلاب. بنده خدا نه كاري مي‌كند، نه عليه منافع ملي قدمي برمي‌دارد و نه چيزي مي‌نويسد. حد و نهايت ضدانقلابي‌اش مال دورهمي‌هاي دوستانه است. احتمالا شما هم از اين رفقا داريد. منتقدند، غر مي‌زنند، حتي يك جاهايي يواشكي ليچار مي‌گويند، اما آزارشان به مورچه هم نمي‌رسد. البته اين رفيق من بفهمي نفهمي دل در گروي «زمان سابق» هم دارد. لباس پوشيدنش، سبك زندگي‌اش و مواجهه‌اش با دنيا با زمان سابق جورتر است تا به زمان لاحق. بستگانش اكثرا در امريكا هستند، خودش در ايران. خيلي سال پيش، اواخر دهه شصت براي  ويزاي امريكا اقدام كرده بود كه برود و سري به فاميلش بزند. به زحمت و دردسر افتاده بود كه برود سوريه و از سفارت امريكا در دمشق ويزا بگيرد. موقع مصاحبه، ظاهرا كارمند امريكايي سفارت به مناسبتي، اسم امام خميني را به زشتي مي‌برد. اين رفيق ضدانقلاب ما اما بلند مي‌شود و با پشت دست محكم مي‌كوبد توي دهان كارمند سفارت آمريكا. آلارم به صدا درمي‌آيد و شلوغ مي‌شود و حراستي‌ها سر مي‌رسند و كت رفيق ما را مي‌بندند. بعد اسم ايشان را در ليستي مي‌نويسند كه تا آخر عمر نتواند پا به خاك ايالات متحده بگذارد. رفيق ما هم جواب مي‌دهد من يك موي گنديده خميني را با امريكا كه سهل است با كل دنيا عوض نمي‌كنم... او وقتي برگشت ايران كماكان طبق روال سابق بود و تغييري در مواضعش ايجاد نشده بود. يك بار پرسيدم تو واقعا سر امام خميني با كارمند سفارت امريكا دست به يقه شدي؟ گفت صد بار ديگر هم پيش بيايد همين كار را مي‌كنم. اينكه بين من و امام خميني چه مي‌گذرد مساله‌اي است بين خودمان اما يك غريبه، يك امريكايي، يك كارمند سفارت بيجا مي‌كند كه در كار و بار ما دخالت مي‌كند. يك خاطره ديگر هم از رفيقي ديگر دارم كه بي‌مناسبت نيست آن را تعريف كنم. اين رفيقم 20-10 سال پيش با خانواده‌اش تصميم به ترك ايران مي‌گيرند. اين خانواده هم با تعريفي كه جلوتر ارايه دادم ضد انقلاب محسوب مي‌شوند. در واقع رفيق من عضو پانزده، شانزده ساله اين خانواده بوده. مي‌گفت رفته بوديم تركيه و منتظر بوديم كه از آنجا برويم اروپا و... مي‌گفت يك روز، توي يك مغازه ترك، خواستم چيزي بخرم، دست توي جيبم كردم به همراه پول تركيه چند اسكناس ايراني هم بيرون آمد. مغازه‌دار ترك همين كه عكس امام را روي اسكناس ايراني ديد حرف زشتي زد. او به تركي چيزي گفت غافل از اينكه مشتري‌هاي ايراني‌اش در اين حد تركي بلدند كه فحش را از غيرفحش تمييز دهند. اين رفيق من كه آن موقع جواني تازه بالغ شده بود، يك شيء سنگيني از همان جا برمي‌دارد و شيشه قدي مغازه را پايين مي‌آورد و تركي و فارسي و انگليسي جواب بي‌احترامي مغازه‌دار را مي‌دهد. زنگ مي‌زنند و پليس مي‌آيد و گرفتار مي‌شوند و بعد از دو، سه روز به چه دردسري قضيه جمع و جور مي‌شود. رفتن اين خانواده هم منتفي مي‌شود و برمي‌گردند به آغوش مام وطن... اگر تا اينجاي نوشته‌ام را خوانده باشيد احتمالا شما هم خاطراتي شبيه به اين براي‌تان تداعي شده است. اين خصوصيت جالب و ارزشمند ما ايراني‌هاست. پروا ندارم كه آن را «فضيلت» بنامم و بگويم براي همه كساني كه صاحب اين فضيلتند- فارغ از عقيده و سليقه‌شان- احترام قايلم. ما هر مناسبتي با هم داريم، بيگانه حق مداخله در آن را ندارد و اگر گستاخي كند حتما- به قدر وسع- تودهني مي‌خورد. بعيد است كسي از آرايش سياسي ايران امروز خبر نداشته باشد. سليقه سياسي دولت معلوم است، منتقدانش هم در كاروبار خود جدي و مصممند. گاهي نقدهاي سياسي در سطوح بالا تبديل به مشاجره مي‌شود و امريكايي‌ها و اروپايي‌ها را وسوسه مي‌كند تا از آب گل‌آلود ماهي بگيرند. برادران جنگ كنند، ابلهان باور. نكته مهم اين است كه دعواي سياسي در ايران به هيچ وجه زرگري نيست. هم واقعي است، هم انضمامي. في‌المثل، مگر مي‌شود اين فساد افسارگسيخته‌اي كه پدر صاحب بچه ملت را درآورده انتزاعي باشد. مبارزه با آن هم انتزاعي نيست. براي همين هم ما بايد جدي و منطقي و مستدل درهاي نقد و گفت‌وگو را باز كنيم و پيگير مطالبات عمومي از مقامات- بلكه از نظام- باشيم. اما در برابر هرگونه مداخله و تهديد، جز صداي واحد و مقتدرانه نبايد از داخل به گوش برسد. بحث داخل هرچه هست بايد در مسير صحيح و اخلاقي‌اش تداوم يابد، اما از آن سو در برابر ترامپ يا هر غول بي‌شاخ و دم ديگري چپ و راست ندارد و همه جز يك حرف نمي‌زنند. ما با هميم.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون