تيرهبختان
اسدالله امرايي
«تيرهبختان جامعه» اثر جك لندن، نويسنده امريكايي به كوشش زندهياد اصغر مهديزادگان به فارسي ترجمه شده و انتشارات نگاه آن را منتشر كرده است. تيرهبختان جامعه شامل بيست و يك داستان از اين نويسنده است. جك لندن كه در اغلب آثارش زندگي تهيدستان و اقشار محروم اجتماع را به تصوير ميكشيد و از رنج و سختي زندگي آنان و زاغهنشينان مينوشت، در تيرهبختان جامعه شيوه اولشخص سخنگوي ستمديدگان جامعه سرمايهداري عصر خويش ميشود. مهديزادگان دو كتاب ديگر اين نويسنده را نيز ترجمه كرده و اعترافات جكلندن، درباره ادبيات و هنر، مجموعه مقالات گئورگ لوكاچ، آنتونيو گرامشي، كارل ماركس و ديگران و مجموعه شعر باغزمستان نرودا نيز از ترجمههاي اين مترجم فقيد است. نشر افق، در ادامه ميراث نويسندگان بزرگ امريكايي بعد از ارنست همينگوي به سراغ ويليام فاكنر رفته است و دو كتاب «جنگلبزرگ» و «گنجنامه» نوشته ويليام فاكنر را با ترجمه احمد اخوت منتشر كرده است. جنگل بزرگ شامل پنج داستان با عنوانهاي لاين، مُر قانون، شكار خرس، بزرگان طايفه و تازي است. مترجم قبل از هر داستان معرفي كوتاهي آورده است. مقدمهاي درباره نحوه انتخاب داستانها، زندگينامه مختصر فاكنر به زبان خودش آورده و در موخره سرزمين داستاني فاكنر يوكناپاتافا را معرفي كرده است. فاكنر «جنگل بزرگ» را در سال 1955 منتشر كرد كه حاوي چهار داستان با محور شكار و طبيعت است. احمد اخوت دو داستان مجموعه را كه قبلا ترجمه و منتشر شده بود كنار گذاشته و سه داستان ديگر با همان موضوع و فضا به آنها اضافه كرده است. «يك بابايي ميخواست با من شوخي كند و دستم بيندازد. او نه اين پيرمرد جلوي رويت، بلكه يك آدم پرقدرت بود كه معلوم نبود از كجا خط ميگيرد. شوخي يا جدي بالاخره مشتي بود كه تو صورت من فرود آمد.» اخوت مترجم گزيدهكاري است كه پيشتر هم داستانهاي فاكنر را ترجمه كرده بود «خدا لعنتم كند اگر دروغ بگويم، صبح زود بود كه سوار فوردم شدم زدم به چاك جاده. ببخشيد اين مربوط به كمي بعد است. چون آن وقت نصف شب بود و تازه داشتم به فكر ايناش پيرمرد ميافتادم. شك كرده بودم، او و به نظرم نقشش خيلي بيشتر از اينها بود كه به نظر ميآمد و به چشم غيرمسلح ميديدم. اما خب موقع خوبي نبود كه برگردم آشپزخانه و از او داستان را بپرسم. چرا؟ چون اين لوك لامصب آنجا بود. سرگرد يك نوشيدني هم به او داده بود...» مجموعه داستان «گنجنامه» با عنوان فرعي داستانهايي درباره گنج و گنجيابي به طمع و حرص مالاندوزي افراد طماع دارد كه به طمع گنج بادآورده زندگي خود را از دست ميدهند «لوكاس كه حسابي رفته بود تو نخ دستگاه، حواسش به حرف فروشنده نبود. بالاخره گفت: «ما بايد اون پولو حتما امشب پيدا كنيم. دستگا از تو، نشون دادن جايي كه بايد بگرديم با من. هر چي پيدا كرديم نصف نصف.»