مرگ در اينجا چون گردِ در هواست
الياس علوي، شاعري است كه نقاشي ميكند، شايد هم نقاشي است كه شعر ميگويد. اما هرچه هست او رابطه عجيبي با اطرافش و طبيعت دارد، اين موارد در شعرهاي او به خوبي بيان شده است. 3 كتاب از او در ايران منتشر شده است و با استقبال مخاطبان و البته هنرمندان مواجه شده است. نقاش- شاعر اين روزها در استراليا به سر ميبرد و به كار تدريس هنر به كودكان و نوجوانان در استرالياي جنوبي مشغول است. شعرهاي الياس علوي ساده است كه با زبان ساده تصاويري بكر ميآفريند كه از رنج انسان معاصر ميگويد. به هرحال او شاعري است كه با رنج بزرگ شده است؛ جنگ، مرگ و مهاجرت را به خوبي احساس كرده است و در اشعار خود به زبان ميآورد. شعرهاي او تلخ است، از مرگ ميگويد، او شاعري است كه در رنج بزرگ شده است. حال او 3تا از اشعار چاپ نشده خود را به «اعتماد» داده تا مخاطبان با انديشههاي او كه در قالب شعر بيان شده است به خوبي آشنا شوند.
محبوبم
اگر مرگ به سراغت ميآيد
كاش به هيات سِل بيايد
به هيات سرما
نه «حمله انتحاري».
بايد وقت داشته باشي
مرور كني خاطراتت را
تنت را
رفتنت را
نه اينكه با پاهاي خودت از خانه برآيي
و تنها كفشهايت را بيابيم در بازار
و دستهايت را پيدا نتوانيم
لبخندت را
نگاهانت را پيدا نتوانيم.
با چشمهاي خودم بايد
ببينم مرگت را
نفس ِ تمامت را
انگشتانم بايد پلكهايت را بسته كنند
وگرنه باور نميكنند تا ابد
باور نميكنم.
گل زعفران، گل زعفران
تنها تو حال مرا ميفهمي و زنبورهاي عسل،
هيچ كس ما را براي خودمان نميخواهد.
من طاقت ميآورم
اما گاهي پاهايم لج ميكنند
اسبهاي غمگين در سرم، آرام نميگيرند
و دستهايم مدام ميپرسند
پس كي؟ كي؟ كجا؟
گل زعفران
با تو حرف ميزنم
كه سوال نميكني.
من طاقت ميآورم
اما گاهي از خودم ميپرسم
اگر نقابم را بردارم
چند نفر در قاب عكسهايم باقي ميمانند؟
گل زعفران، گل زعفران
مگر چند بار زنده گي ميكنيم؟
كه اينقدر مردهگي ميكشيم.
به خواهرم گفتم
از ميدانهاي شهر
محلههاي بزرگان
و بازارهاي شلوغ «كابُل» دوري كن
گفت:
اما مرگ در اينجا چون گردِ در هواست
همه دريچهها را ببندي نيز
سرانجام به اتاقت ميآيد.
سه شعر چاپ نشده الياس علوي