دوشنبه و روز اول پس از وقوع زلزله كرمانشاه، وزارت بهداشت 40 روانشناس در قالب تيمهاي سلامت روان به منطقه زلزله زده اعزام كرد. همان روز، رييس سازمان بهزيستي كشور هم دستور به تشكيل ستاد بحران بازتواني رواني زلزلهزدگان داد تا با كمك كارشناسان سلامت روان دو استان معين؛ ايلام و كردستان، ارايه خدمات اجتماعي به ايتام زلزله، سالمندان، معلولان و مجروحاني كه دچار ضايعات منجر به معلوليت شدهاند در اولويت قرار بگيرد. سابقه اين اقدام را بايد در مداخلات روانشناختي پس از زلزله بم جستوجو كرد. دي ماه 1382 و چند روز پس از زلزله، فريد براتي سده كه در آن زمان مسوول ستاد ساماندهي بيماران رواني مزمن بود، ساختاري براي ارايه خدمات حمايتي به بازماندگان زلزله و به طور خاص، كودكان بيسرپرست و خانوادههايي كه نانآور خود را از دست داده بودند، تشكيل داد كه اين ساختار، در سالهاي بعد هم در فهرست يكي از فعاليتهاي شاخص بزرگترين نهاد حمايتي كشور پس از وقوع حوادث و بلاياي طبيعي قرار گرفت. براتيسده، روز نخست پس از زلزله كرمانشاه هم به سرپلذهاب و منطقه اي كه بيشترين خسارت مالي و جاني را از زمينلرزه متحمل شده بود، رفت تا با سازماندهي و تعريف مسووليت براي همكاران استاني خود، جمعيت هدف اين ساختار را شناسايي كرده و تحت پوشش حمايتهايي قرار دهد كه حتما در مقابل ضايعه از دست دادن اعضاي خانواده و بيخانماني ناشي از قهر طبيعت، به هيچ شبيه است، اما براتي سده كه اين بار با سمت رييس مركز توسعه پيشگيري و درمان اعتياد سازمان بهزيستي كشور به منطقه زلزله زده رفته باز هم با نگاه يك روانشناس، درد زلزلهزدگان را زير ذرهبين برده، در گفتوگو با «اعتماد» ابراز اميدواري ميكند كه شايد، شايد اين حمايتها، حمايتهايي كه به زعم او تعبير به «همدردي» ميشود، بتواند از آسيبهاي ويرانكنندهتر پيشگيري كند؛ آسيبهايي ماندگارتر از مرگهاي خودخواسته كه سالهاست غم پر آمار نوار غربي كشور شده است... تاسف اينكه مشاهدات اين روانشناس كه در جامه يك مسوول دولتي به جمع زلزلهزدگان رفته، گواهي است انباشته از نااميدي براي فرداي بازماندگان؛ بازماندگاني كه با گذشت دو روز از زلزله، تمايل به تمييز سرماي هوا از سردي سوءمديريت را از دست دادهاند.
مشاهدات شما در سرپلذهاب چه بود؟
حجم تخريب در سرپلذهاب بالاست به اين معنا كه علاوه بر خسارات جاني، تخريب ساختمان و بناهاي عمومي هم زياد است، علاوه بر اينكه بيمارستان شهر تخريب شده و سيستم آبرساني دچار مشكل شده و آب قطع شده، شنيديم كه باقي شهرستانها هم تخريب داشته و بهخصوص، روستاها تخريب شده اما متاسفانه هنوز ورود به روستاها كم است. در سرپلذهاب هم كه 100 هزار نفر جمعيت دارد، خدمات چندان هماهنگ نيست و ديديم كه شهر، برق ندارد و اينكه اخبار اعلام ميكرد 80 درصد برق شهر وصل شده ولي واقعا اينطور نبود. تخريب هم زياد بود و مردم، كنار فرمانداري ازدحام كرده بودند و امكانات و چادر ميخواستند كه نبود. آب آشاميدني هم كم بود و مسوولان هم در دسترس نبودند. چنانكه ما هم ميخواستيم وارد فرمانداري شويم اما اعلام شد كه داخل فرمانداري كسي نيست و فرماندار رفته كرمانشاه. ناهماهنگيهايي كه همه جا هست، اينجا هم همچنان هست و بحران، مسوولان را دچار مشكل كرده و نبود سازماندهي، دردسرساز شده كه مشابه اين شرايط را در ساير مناطق بحرانزده هم ديده بوديم.
شما در طول 30 سال گذشته در كدام مناطق زلزلهزده حضور داشتيد؟
نخستين حضور من مربوط به زلزله رودبار و منجيل بود كه البته حدود يك هفته پس از وقوع زلزله به منطقه رفتم. پس از آن هم، در مناطق زلزلهزده بم، زرند، دورود، بروجرد و سيلاخور هم حضور داشتم.
شرايط و روحيات زلزلهزدگان سرپلذهاب، به كدام يك از مناطقي كه حضور داشتيد، شبيهتر است؟
مردم سرپلذهاب، هنوز در شوك هستند. يكشنبهشب، زلزله با شدت خيلي بالا رخ داده و مردم هنوز از شوك خارج نشدهاند. امكانات هم آنطور كه بايد، به دستشان نرسيده و احتمال اينكه در مرحله بعد، دچار خشم و پرخاشگري بشوند هم وجود دارد. مشابه اين شرايط را در زرند ديدم. زلزله زرند، سال 1383 و يك سال بعد از زلزله بم اتفاق افتاد. البته عمده خسارت، خارج از شهر بود اما مردم دنبال چادر بودند و چادر توزيع نميشد. زلزلهزدگان هم بهشدت از اين بابت عصبي بودند و من در جلسهاي در فرمانداري زرند، توصيه كردم كه اگر چادر به مردم بدهند، آنها آرام خواهند شد. در سرپلذهاب هم با همين شرايط مواجهيم. مردم پشت درهاي فرمانداري و در خيابانهاي شهر تجمع كرده بودند بدون اينكه حتي يك چادر به مردم داده باشند.
بعد از زلزله بم، براي نخستين بار در كشور، ستاد براي بازتواني رواني حادثه ديدگان مخاطرات طبيعي راهاندازي شد. در آن زمان، چه ضرورتي براي ايجاد اين ستاد وجود داشت و با گذشت 14 سال از زلزله بم، فكر ميكنيد همچنان نيازمند چنين ستادي هستيم؟
ضرورت فعاليت چنين ستادي، دايمي است اما در آن زمان، دستگاهها كمتر از امروز به ضرورت ارايه خدمات رواني- اجتماعي پس از وقوع حوادث و بلايا التفات داشتند و اصلا درپي چنين خدماتي نبودند و حتي ممكن بود در پاسخ به درخواست ما فكر كنند چه كار زائد و دست و پاگيري است. امروز همه به اين رسيدهاند كه چنين خدماتي بايد باشد و از همان لحظه و روز اول هم بايد باشد اما متاسفانه، انسجام و ساختاري براي ارايه خدمات سلامت رواني- اجتماعي وجود ندارد. البته حتي براي مديريت بحران هم هنوز ساختار منسجمي نداريم. روز دوشنبه كه ما به سرپلذهاب رسيديم، با ساختمان تخريب شده و غيرقابل استفاده بهزيستي مواجه شديم و با همكاراني كه كف حياط، فرشي انداخته و نشسته بودند. ما هم كنارشان نشستيم و با سازمانبندي گروههاي اعزامي از استانهاي ايلام و كردستان، كميتههايي براي نحوه ارايه خدمات روانشناختي و حمايتي تشكيل داديم كه از روز گذشته، كارشان را شروع كردند اما جاي تعجب دارد كه چرا هنوز و با وجود شرايطي كه هر روز شاهد آن هستيم، اين خدمات ساختار منسجمي ندارد آن هم با وجود آنكه همه به ضرورت ارايه خدمات حمايتي و روانشناختي پي بردهاند.
بعد از ظهر روز گذشته، يك زمينلرزه 4 ريشتري در لرستان ثبت شد. ما در كشوري زندگي ميكنيم كه هر روز شاهد حوادث طبيعي است.
من هم ديشب خبر اين زمينلرزه را شنيدم. البته ما هم فقط با زلزله مواجه نيستيم. سيل و تصادفات جادهاي و سقوط هواپيما هم بلا و مصيبت و سانحه است و بايد براي تمام قربانيان اين حوادث، خدمات حمايتي و روانشناختي در دسترس باشد كه نيست.
شما به عنوان يك مسوول دولتي به منطقه زلزلهزده رفتيد و از نزديك با درد و سوگ مردم مواجه شديد. مردمي كه هم عزادار مرگ عزيزانشان هستند و هم سرمايه و خانه و اسباب زندگيشان را از دست دادهاند و دولت هم در پاسخ به نياز و درخواست اين مردم موفق نبوده است. تجميع اين دردها تا چه حد ميتواند در به تاخير افتادن بازتواني رواني مردم موثر باشد؟
در متون و منابع علمي گفته شده كه هر چه حمايتهاي اجتماعي از مصيبتديدگان بلايا و سوانح، بهتر و بيشتر و به موقع باشد و هر چه بتوان به مصيبتزدگان اين را القا كرد كه درد و رنجشان توسط مسوولان درك شده، هم فرآيند بهبودي را تسريع ميكند و هم تعميق و ژرفا ميبخشد. البته به نظر ميرسد با پايان مراحل ترياژ و امداد و نجات اوليه، هنوز فرصت براي چنين القائاتي هست اما حتي خدمات ارايه شده هم انسجام ندارد. به عنوان مثال، دوشنبهشب كه ما در سطح شهر راه ميرفتيم، زلزلهزدگان پراكنده بودند در حالي كه مردم نبايد پراكنده باشند بلكه بايد مكاني براي اسكان مردم ايجاد شود و مسوولان و اعضاي هلال احمر و ساير نهادها در دسترس باشند و مردم آنها را ببينند در حالي كه ما فقط نيروهاي ارتش و ناجا را ميديديم كه آنها هم براي تامين امنيت در منطقه حضور داشتند.
با وجود آنكه سرپلذهاب بيشترين تخريب و تلفات را هم داشته.
بله، سرپلذهاب بيشترين خسارت مالي و جاني را داشته. آمدن مسوولان به منطقه، اين پيام را به مردم ميدهد كه مشكلتان درك شده، اما اين پيام كافي نيست. مسوولان دستگاهها بايد سريعتر وارد منطقه شوند و خدمات رساني هم هر چه سريعتر شروع شود چون تاخير در ارايه خدمات، احتمال بروز خشم و ناراحتي مردم را افزايش خواهد داد.
در خبرها ميشنيديم كه يكي از نمايندگان استان كرمانشاه، 15 نفر از اعضاي خانوادهاش را در اين زلزله از دست داده است. ضروريترين و نخستين اقدام براي بازتواني رواني زلزلهزدگان كرمانشاه از چه زماني بايد شروع شود؟ فرصت طلايي بهبود رواني زلزلهزدگان چقدر است؟
در منابع ميگويند كه سه روز اول بعد از وقوع حادثه و تا 72 ساعت اوليه، مرحله شوك است. بنابراين تا روز چهارشنبه هم ممكن است مردم در شوك باشند و پس از آن، مردم به تدريج از شوك خارج ميشوند ولي در همين مرحله شوك هم بايد خدماتي به عنوان كمكهاي اوليه روانشناختي به مردم ارايه كنيم و آنها به سرپناههاي اضطراري موقت هدايت شوند و با زلزلهزدگان، ابراز همدردي كنيم و حتما، آنهايي كه در معرض خطر بروز آسيبهاي رواني هستند در همين مدت شناسايي شوند. پس از 72 ساعت، ارايه خدمات اوليه روانشناختي شروع ميشود و تا 40 روز اول، فرصت مناسبي است كه با كمك تكنيكهاي روانشناختي، زلزلهزدگان را به سمتي ببريم كه تجربهشان را از حادثه و از ضربه رواني بگويند و براي بازيابي و بهبود رواني زلزلهزدگان متمركز شويم. بعد از 40 روز اول، براي آن تعداد كه شناسايي شده و نيازمند خدمات بيشتر در سطح بالاتر هستند، خدمات تخصصي ارايه ميشود ولي فرصت طلايي ما 40 روز اول بعد از حادثه است.
كرمانشاه يكي از استانهاي با آمار بالاي خودكشي است. زمينلرزه كه يك آسيب طبيعي است و نه انسان ساخت، تا چه حد ميتواند اين افراد سوگوار را كه زندگي و كاشانه شان هم از دست رفته، در معرض خودكشي قرار دهد؟
اگر مداخلات موثري نداشته باشيم، زمينلرزه، نه تنها ميتواند آمار خودكشي را در اين استان متاثر كند بلكه بر طيفي از آسيبهاي اجتماعي در اين استان تاثيرگذار خواهد بود چرا كه استان كرمانشاه از نظر شيوع مصرف موادمخدر و اچآيوي هم يكي از استانهاي پر خطر كشور بوده است.
و آمار بيكاري بالاتر از ميانگين كشوري دارد.
بله و ميتواند بر اين شرايط تاثيرگذار باشد اما اين نكته هم مهم است كه در زمان وقوع آسيبهايي همچون جنگ، اگر به دنبال ارايه خدمات روانشناختي، يك بافت حمايتي بين مردم ايجاد شود، اين بافت حمايتي ميتواند به عنوان يك سپر دفاعي عمل كند و به خصوص در كرمانشاه، پتانسيل ايجاد چنين بافتي در مردم هست و ميتواند مانند يك ضربهگير عمل كند. اميدوارم اين بافت حمايتي امكان فعال شدن پيدا كند هر چند كه با توجه به شرايط امروز در كشور و در منطقه زلزلهزده، ايجاد اين بافت حمايتي بسيار سخت است ضمن آنكه گسترش آسيبهاي اجتماعي و تشديدمشكلات مردم ناشي ازضربه رواني پس از زلزله، نگرانكننده است.