گفتوگوي سياسي
طرفين به يك ميزان به لوازم و منطق گفتوگو در مورد فيزيك مسلط نيستند، بنابراين در اين حالت، جريان گفتوگو تبديل به آموزش ميشود.
ماهيت گفتوگوي سياسي نيز از نوع قدرت است. طرفين بايد در چارچوب قدرت گفتوگو كنند. فراموش نكنيم، هر قدرتي نميتواند طرف گفتوگوي سياسي قرار گيرد. براي نمونه يك قاضي فرد قدرتمندي است ولي اين قدرت از نوع قدرت سياسي نيست. اين قدرت اداري است.
اگر قاضي بپذيرد كه يك طرف گفتوگوي سياسي قرار گيرد، ماهيت قدرت حقوقي خود را قلب كرده است. از اين رو گفتوگو كردن با شوراي نگهبان بيمعناست. زيرا اين شورا يك نهاد رسمي غيرسياسي است، هرچند تصميمات آن اثرات سياسي مهمي دارد. اين نهاد يا نهاد قضايي نميتوانند طرف گفتوگوي سياسي باشند، بلكه بايد پاسخگو باشند.
چگونگي خارج كردن اين نهادها از سياست، يكي از موضوعات مهم براي گفتوگو در ايران است، بنابراين هنگامي كه پذيرفته شود تا با آنها گفتوگوي سياسي انجام شود، به صورت ضمني پذيرفته شده كه آنها ميتوانند سياسي باشند. مشكل اين نهادها از جمله شوراي نگهبان اين است كه قادر به دفاع مستدل و حقوقي از تصميمات خود نيستند و در اين مورد بايد پاسخگو باشند و نه طرف گفتوگوي سياسي. درباره دستگاه قضايي هم همين مساله صادق است.
هرگونه حضور اين دستگاه در سياست يا رسميت دادن به اين حضور نقض غرض هدف اصلي يك گفتوگوي سياسي است. ضمن اينكه با اين دو نهاد نميتوان گفتوگو كرد به اين دليل كه منطق آنان بايد حقوقي باشد، البته اگر از منطق حقوقي تبعيت كنند، طرف مقابل نيز بايد نهاد حقوقي يا حداقل از موضع حقوق وارد گفتوگو شود و بعيد است كه اين نهادها چنين گفتوگويي را بپذيرند، چرا كه نتيجه تقريبا پيشاپيش روشن است. يك نمونه آن قضيه سپنتا است كه هيچگونه پاسخ حقوقي قابل قبولي داده نشد.
با اين ملاحظات بهترين شيوه گفتوگوي سياسي ميان زيرگروههاي جناحهاي اصلي و نيز ميان آنان با گروههاي ديگر است. اين گفتوگوها لزوما نبايد حضوري باشند، ميتوان يك دستور كار براي آن طرح كرد و همين دستور كار نيز ميتواند مبناي گفتوگو باشد و پس از توافق درباره دستور كار نسبت به برنامه سياسي مورد توافق درباره اين دستور كار ميتوان گفتوگو كرد؛ هم به صورت خصوصي و هم در فضاي عمومي.