مينا شهني
رييسجمهوران كشورهاي بزرگ هم اين روزها در توييتر براي هم خط و نشان ميكشند و پيش از آنكه بيانيههاي رسمي از كاخهايشان مواضعشان را منتشر كند در همان 240 حرف (كاراكتر) توييتر براي هم كري ميخوانند، ساعاتي بعد كه بيانيهها منتشر شوند بر اساس يكي- دو جملهاي ترامپ و پوتين و فلان مشاور مكرون و مركل و حتي اكانت منتسب به مدافعان اسد و داعش مينويسد دنيا مواضعش را نسبت به سوريه و يمن و اعزام نيرو به خليج فارس و... مشخص ميكند. قدرت دنياي ارتباطات حالا سياست را و حتي جنگ را هم تحت سيطره خود گرفته اما در كشور ما –ايران- بسياري از روزنامهنگاران، خبرنگاران و حتي سردبيران روزنامهها و خبرگزاريها هنوز به عضويت شبكههاي اجتماعي در نيامدهاند و در اين شبكهها اكانت ندارند و جالبتر اينكه نداشتن اكانت را به عنوان يك افتخار بيبديل به حساب آورده و به آن ميبالند. همين موضوع در ميان اساتيد علوم ارتباطات هم شايع و رايج است و اين رشته سر درازي تا ميان اساتيد و وزرا هم دارد و عجيبتر اينكه بسياري از مسوولان در شبكههاي اجتماعي اكانت دارند اما اكانتهايشان فعال نيست. مقابله روزنامهنگاري سنتي با فضاي مجازي كه شايد نخست از مقابله و واهمه تكتك همين روزنامهنگاران مخالف با فضاي جديد آغاز شده بيش از آنكه به محدوديت فضاي مجازي بينجامد سبب شد تا رسانههاي سنتي بيش از پيش مهجور و گوشهگير شده و قدرت نفوذشان را رفته رفته از دست بدهند تا آنجا كه اين روزها گرايش مردم به كانالهاي تلگرامي عملا منجر به كنار گذاشته شدن روزنامهها از سوي افكار عمومي شده و اگر چه روزنامهها منبع تغذيه برخي از كانالهاي تلگرامي هستند اما مردم به جاي اينكه منبع اصلي را ورق بزنند ترجيح ميدهند كانالهاي تلگرام را در گوشيهايشان بالا و پايين كنند. دكتر «صديقه ببران» استاد ارتباطات دانشگاه آزاد معتقد است: «روزنامهنگاري در كشور ما نتوانسته سازگار با ابزارهاي نوين گام بردارد.» و به همين دليل «مخاطبشناسي خوبي ندارد.» در نتيجه «چيزهايي كه به درد مخاطب ميخورد را عرصه نميكند.» البته او بر اين نكته هم تاكيد دارد كه سرفصل دروس دانشگاهي در رشته ارتباطات متعلق به دهه هفتاد است و در اين سرفصلها هيچ نشانهاي از فضاي سايبر و رسانههاي نوين وجود ندارد كه به خودي خود سبب شده است. اين استاد دانشگاه معتقد است كه نبايد دليل تيراژ محدود يك ميليوني روزنامههاي سراسر كشور را به گردن رسانههاي نوين انداخت چرا كه مردم ما هرگز مردمان اهل مطالعهاي نبودهاند و هيچوقت براي افزايش سرانه مطالعه در كشور و تقويت فرهنگ روزنامهخواني كاري انجام نشده بنابراين ميتوان گفت يكي از دلايل پايين بودن تيراژ روزنامهها هم ممكن است همين موضوع باشد. گفتوگوي روزنامه «اعتماد» با اين استاد دانشگاه را بخوانيد:
بحث بر سر اينكه رسانههاي سنتي مانند روزنامهها و مجلهها در برابر رسانههاي نوين مثل تلگرام قافيه را باختهاند اين روزها خيلي بالا گرفته و عملا باعث سرخوردگي تعداد زيادي از فعالان رسانهاي شده، شما فكر ميكنيد رسانههاي سنتي بازنده اين بازي هستند؟
رسانههاي نوين به ويژه اينكه مجموعه رسانههاي اجتماعي را هم دربرميگيرد به علت تسلط ويژهاي كه بر بخشهاي مختلف زندگي دارد با ظهور فيسبوك و توييتر و ساير شبكههاي اجتماعي پا به عرصه گذاشت. در كشور ما اين شبكههاي اجتماعي مخاطباني داشت اما تعداد اين مخاطبان چندان زياد نبود. ولي با ظهور رسانههايي كه متكي به اپليكيشينهاي موبايل بودند مخاطبان اين نوع رسانهها به سرعت گسترش پيدا كردند و شايد حتي بشود گفت كه اين نوع رسانهها رشد قارچگونهاي را در كشور ما آغاز كردندكه اين رشد با راه يافتن موبايلهاي نسل جديد به بازارهاي كشور به سرعت طي شد و ديديم كه مردم نه تنها از پيامرسانهاي ابتدايي كه از اپليكيشنهاي پيشرفتهتر كه انتقال صدا و تصوير را هم انجام ميداد به سرعت استقبال كردند و اصلا يكي از دلايل تمايل مردم به خريد موبايلهاي مدل جديد اشتياق به استفاده از همين اپهاي جديد بوده و هست يعني مردم براي اينكه از اپهاي جديدتر كه كارآمدي بيشتري دارند استفاده كنند مدام گوشيهاي مدل جديد ميخرند.
همين اشتياق مردم براي استفاده از اپليكيشنهاي موبايل نشان ميدهد كه رسانههاي چاپي بازندهاند و الان كه ما داريم با هم صحبت ميكنيم روزنامهها به پايان خط رسيدهاند؟
در بحث جايگاه رسانههاي سنتي (چاپي) من اساسا معتقد نيستم كه رسانههاي سنتي ما در برابر اين رسانههاي نوظهور از بين ميرود يا حياتش را از دست خواهد داد، ولي نكته بسيار مهم اين است كه رسانههاي سنتي ما كه انتظار ميرفت از ظرفيتهاي جديد رسانههاي نوين كه ما استفاده كننده آن هستيم عملا خود را كنار كشيدند و فقط نظارهگر ماجرا بودند شايد حتي نظارهگر هم نبودند و سعي كردند رسانههاي نوين را ناديده بگيرند و برعكس انتظار ما به نوعي از اين رسانهها عقب ماندند و آثار اين عقبماندگي همچنان كه ميبينيم و ميبينيد همچنان مشهود و غيرقابل انكار است. واضحتر بگويم اين بحث بارها مطرح شده كه «آيا قرار است كه رسانههاي سنتي در برابر رسانههاي مدرن حياتشان را از دست بدهند؟» پاسخ اين اينكه ما ميبينيم در دنيا اين اتفاق رخ نداده و عملا در دنياي پيشرفته كه زودتر از ما وارد دنياي رسانه شده و حتي زودتر از ما هم رسانههاي نوين را تجربه كرده با مشكل تهديد جايگاه رسانههاي سنتي روبرو نشده و روزنامههاي نيويورك تايمز و نيوزويك و... همچنان به فعاليتشان ادامه ميدهند و البته شبكههاي راديويي و تلويزيوني هم همچنان در حال ادامه كارشان هستند. اما براي اين ماندگاري كارهايي انجام دادهاند از جمله اينكه خودشان را با شرايط جديد و ويژگيهاي حضور در عرصه «جهاني شدن» هماهنگ كردهاند؛ در حال حاضر ما هم با شرايط جهاني شدن مواجه هستيم راه چاره اين است كه رسانههاي ما هم در اين عرصه جهاني شدن كاملا بازيگري كنند و بازيگر اصلي باشند، اين دقيقا همان نكتهاي است كه در جهان توسعهيافته اتفاق افتاد و ما ديديم كه رسانههاي كشورهاي توسعه يافته تا حد ممكن با شرايط جديد سازگاري پيدا كردند و بخش رسانههاي مدرن را در درون خودشان جا انداختند، به نوعي شما ميبينيد كه اين روزها يكي از بخشهاي اصلي در هر رسانهاي (شبكه تلويزيوني راديويي گرفته تا روزنامه و مجله و...) برقراري ارتباط با مخاطب از طريق شبكههاي اجتماعي است. اين يكي از راههاي بسيار خوبي است كه آنها براي مخاطبسنجي، سوژهيابي و از همه مهمتر براي برقراري ارتباط دوسويه و چند سويه با مخاطب بهره ميبرند.
در دنياي جديد وقتي ما ميگوييم كه روزنامهنگاريمان هم وارد فضاي سايبر شده حتما اين نكته بسيار مهمي است روزنامه امروزه حوزه سايبر را بايد در كنار خودش داشته باشد ديگر زمان و مكان را براي آن قائل نيستيم و نوع توليدكنندگان تغيير كردهاند و ما توليدكنندگان حرفهاي قبل را نداريم ما دستهاي از توليدكنندگان جديد را به نام «شهروند- خبرنگار» در اين حوزه داريم كه عرصه روزنامهنگاري شهروندي را گشودهاند و به اعتقاد من اين گروه توانستهاند به عرصه روزنامهنگاري رسمي كمك كنند. ديدهايم كه در كشورهاي مختلف عرصه روزنامهنگاري شهروندي را به عنوان يك فرصت در نظر گرفته و با ارزشگذاري بر اين فرصت توانستهاند بهره فراواني در جهت افزايش ارزش رسانههاي رسمي از آن استفاده كنند اما در ايران رسانههاي ما در اين بخش هم موفقيت چنداني كسب نكردهاند و اگر چه به نظر ميرسد كه فعاليتهاي در اين زمينه انجام شده اما حاصل اين فعاليتها در رسانهها آنقدر نبوده كه بتوان از آن به عنوان يكي از شاخصهاي موفقيت يك رسانه رسمي نام برد. خب اين را هم ميتوان به عنوان يكي از غفلتهاي رسانههاي رسمي كشور عنوان كرد و در فهرست فرصتهاي از دست رفته جاي داد.
فكر ميكنيد رسانههاي سنتي ما به جاي اينكه تلاش كنند تا رسانههاي نوين را به خدمت بگيرند عملا با واپسگرايي و تفكر سنتي يك فرصت طلايي را از دست دادهاند؟
من معتقدم كه رسانههاي ما اصلا اين فرصت را نديدند و به راحتي از كنار آن گذشتند، در حالي كه انتظار ميرفت كه با هوشمندي و دقت نظر اين بخش را در خود جاي دهند و با نگاهي به تجربهاي كه در ساير كشورها وجود داشت براي رسانههاي جديد جا باز كنند و فرصت را به غفلت نگذرانند.
دانشگاههاي ما هم البته همچنان روزنامهنگاري سنتي آموزش ميدهند و دانشجوهايي كه سال 97 فارغالتحصيل ميشوند سطح دانش و سوادشان با دانشجويان فارغالتحصيل دهه و 80 -70 تفاوتي ندارد؟
ما در دانشگاههايمان همچنان روزنامهنگار سنتي پرورش ميدهيم و تاكنون هرگز روزنامهنگار سايبر آموزش ندادهايم. به همان اندازه كه مديران رسانهاي و بخش رسانههاي جريان اصليما اين فرصت را به خوبي درنيافتهاند به همان اندازه هم نظام آموزشي ما در حوزه روزنامهنگاري در دانشگاهها در اين بخش كاري انجام نداده است. اگر هم احيانا در كلاسي در دانشگاه آموزشي انجام شده به ابتكار شخصي اساتيد مربوط ميشود و ابدا در كل كشور تسري پيدا نكرده بلكه يك استاد به دليل علاقه و ميل شخصي و احيانا احساس مسووليت نسبت به اين حرفه تلاش كرده تا به دانشجويانش آموزشهايي را ارايه بدهد.
پس دانشگاههاي ما با اين حوزه كاملا بيگانهاند و روزنامهنگاري سايبري در سرفصلهاي درسهايشان جايي ندارد؟
كماكان سرفصلهاي دروس ما متعلق به دهه هفتاد است اين سرفصلها هرگز بازنگري نشدهاند. خب دهه هفتاد هم روزنامهنگاري سايبر نبوده پس در درسها همچنين مبحثي وجود ندارد. به نظر ميرسد در اين بخش كمكاري از وزارت علوم است البته وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي هم ميتوانست پيشنهادهايي بدهد كه با همكاري دو وزارتخانه سرفصلهاي جديدي تعريف شود و اين سرفصلها در دروس مرتبط با رشتههاي روزنامهنگاري وارد شود تا همزمان با تحولاتي كه در اين حوزه در سراسر جهان رخ داده دانش مورد نياز در اختيار دانشجويان قراردادهشود و به اين صورت دانش رسانههاي سايبري از سوي دانشگاهها به سمت رسانهها سرازير شده و گسترش پيدا كند تا نگرش جديدي در اين حوزه شكل بگيرد. اين در حالياست كه كماكان سرفصلهاي دروس كهنه در دانشگاههاي ما تدريس ميشود مگر اينكه ابتكار عملي از سوي استادي شكل بگيرد و دانشي در محيط آكادميك منتقل شود. من معتقدم اگر قرار باشد روزنامهنگاري سايبر با روزنامهنگاري سنتي توامان همراه و همگام بشود بايد آموزشهاي لازم هم در عرصه آموزش ما اتفاق بيفتند و گامهاي زيربنايي بايد از دانشگاهها برداشته شود هر چند كه اين فرصت حالا كاملا از دست رفته است اما به هر حال نميتوان براي هميشه از ارايه و عرضه اين نوع اطلاعات و دانش روز به دانشجويان روزنامهنگاري چشمپوشي كرد و وزارتخانههاي مسوول بايد نسبت به تعيين سرفصل و برنامهريزي براي اين دروس مسوولانه عمل كنند.
شايد خود اساتيد هم در اين باره مقاومت كرده باشند؟
من فقط ميتوانم بگويم كه متاسفانه برخي اساتيد ما اين عرصه را به خوبي نميشناسند و به آن وارد هم نشدهاند، نظام آموزشي و مديريت رسانهاي مااز فرصت ورود رسانههاي نوين به خوبي استفاده نكرد و ما به نوعي ميشود گفت كه مغلوب جريان رسانهاي نويني شديم كه به علت فرآيند جهاني شدن ما را هم در بر گرفته و تحت تسلط خود درآورد.
ما به صورت حرفهاي هم نتوانستهايم از رسانههاي سايبري بهرهببريم يعني روزنامهنگاري حرفهاي ما در اين زمينه حرف چنداني براي گفتن ندارد، دليل اصلي ما غافلگير شدن روزنامهنگاران حرفهاي بوده؟
واقعيت اين است به علت عدم سازگاري با تحولات جديد عملا توانايي كار در اين عرصه از ما گرفته شده، ببينيد وقتي شما ميخواهيد در يك عرصه بازيگري كنيد بايد توانايي و مهارت كافي و البته تسلط كافي بر ابزار را داشته باشيد، خب در غير اينصورت نخواهيد توانست بازيگر مسلطي باشيد و عملا در صورتي كه وارد بازي شويد احتمال باخت شما بسيار بيشتر از برنده بودنتان خواهد بود. يك مثال ساده اينكه نيروهاي تروريستي داعش با مهارت كامل از ابزارهاي نوين رسانهاي بهرهميبرند و نهتنها ما بلكه تمام جهان شاهد مهارت اين گروه در بازي در اين عرصه هستند. چون اين گروه فهميده كه اين، ابزار قدرتمندي است كه ميتوان از آن بهره برد. به همان علت مهارتهاي ما همگام با حوزههاي تئوريك و مفهومي ما پيش نرفته و به همان نسبت ما ابتكار عمل ويژهاي را در عرصه روزنامهنگاري نداريم.
تلگرام رقيب اصلي روزنامههاي چاپي ما است و يكي از دلايل افت تيراژ روزنامهها و حتي تعطيلي بسياري از روزنامهها طي سالهاي اخير هم گسترش تلگرام بوده شما با اين نظر موافقيد؟
ابزارهاي نوين فرصتهاي بسيار خوبي براي ارتباط با مخاطبان در اختيار رسانهها قرار ميدهند اما روزنامهنگاري در كشور ما نتوانسته سازگار با ابزارهاي نوين گام بردارد به اين ترتيب يك فرصت مناسب براي ارتباط با مخاطب و به تبع آن مخاطبشناسي را از دست داده وقتي يك رسانه اين فرصت را از دست ميدهد در نتيجه چيزهايي كه به درد مخاطب ميخورد را عرضه نميكند يعني نميتواند سوژهيابي درست و دقيقي مطابق با نيازها و خواستههاي مخاطبانش انجام دهد پس محتواي توليدي دقيق، جذاب و خواستني براي مخاطب توليد نميكند. پس ارتباط بين مخاطب و روزنامه پايدار نخواهدماند و البته يك دليل بسيار مهم هم اين است كه فرهنگ خواندن و مطالعه در ميان مردم ما ضعيف است و ما هيچوقت روي اين بخش نتوانستهايم كار كنيم و برنامهاي براي تقويت و افزايش زمان مطالعه در كشور نداشتهايم.
پس بين آنچه در روزنامههاي چاپي منتشر ميشود با آنچه مخاطب انتظار دارد و در جستوجوي آن است يك فاصله عميقي وجود دارد و همين فاصله سبب رويگرداني مخاطب از روزنامه خواهد شد؟
بله، اين فاصله خيلي عميق است البته يك تالي فاسدي هم در اين بين وجود دارد درست است كه در رسانههاي نوين سرعت بالاست و توليدات اين نوع رسانهها معمولا بيواسطه و به سرعت به دست مردم ميرسد اما نبايد اين نكته را از قلم انداخت كه ناخودآگاه ميبينيد كه اين رسانه درگير مشكلات اخلاق هم هستند و متاسفانه به خبرهايشان هم نميشود تكيه كرد ولي اتفاقي كه افتاده چونكه ما نتوانستهايم مديريت خوبي همزمان داشته باشيم اين نوع رسانهها ميدان را به دست گرفتهاند و ناخودآگاه مخاطبان رسانههاي رسمي به راههاي ديگر هم ميكشانند ولي ماجرا اين است كه رسانههاي رسمي مخاطبشناسي درستي ندارند و مخاطب هم ميداند كه اگر برود روزنامه بخرد آنچه انتظار دارد و ميخواهد مسلما در صفحههاي روزنامه پيدا نخواهد كرد پس احتمالا ترجيح ميدهد كه مطالبش را از رسانههاي سايبر جستوجو كندو از همان فضا استفاده ميكند.
يكي از مهمترين دلايل اقبال رسانههاي جديد اين است كه توانستهاند به خواستههاي واقعي مخاطبان پاسخهاي بهتري بدهند؟
بله، به نيازهاي مخاطب نزديكترند سرعت عملشان بسيار بالاتر است علايق مختلف مخاطب را در نظر ميگيرند و حوزه روزنامهنگاري زرد هم در آنها بسيار بالاست ولي عملا به دليل مخاطبشناسي دقيقي كه دارند با اقبال گستردهاي از سوي مخاطب روبهرو ميشوند و البته غفلت روزنامههاي چاپي از روزنامهنگاري سايبر هم سبب شده تا اين نوع رسانهها توانمندتر به نظر برسند.
رسانههاي سنتي ما كه انتظار ميرفت از ظرفيتهاي جديد رسانههاي نوين كه ما استفاده كننده آن هستيم عملا خود را كنار كشيدند و فقط نظارهگر ماجرا بودند.