قاضي مرتضوي، آيينه عبرت
سيد عبدالجواد موسوي
پخش فايل صوتي يكي از شاهدان عيني دستگيري قاضي مرتضوي همه هيبت او را فرو ريخت. حتي چند تن از آنهايي كه سالها قبل صابون مهر و محبت سعيد مرتضوي به تنشان خورده بود نحوه دستگيري او را رقت بار خواندند. سعيد مرتضوي خيلي خوششانس است كه اغلب مخالفانش نجيبترين آدمهاي اين سرزمينند. عباس عبدي در مصاحبه تصويرياي كه با او داشتم و در آپارات قابل ديدن است ميگويد: هيچ كينهاي از مرتضوي به دل ندارم، او بيش از آنكه به من بد كند به خودش بد كرد و به مردمش و به ميهنش! احمد زيدآبادي هم گفته است با همه بلاهايي كه بر سرم آورده از او متنفر نيستم. با اين حال آن يگانه بيچند و چون گاهي براي گوشمالي دادن قاضي مرتضويها خيلي هم دربند آه و ناله اين ستمديده و نفرين و لعن آن بيگناه نميماند. نقل است كه صاحبدلي را لات بيسر و پايي در حالي كه مست بود پس گردني زد. آن هم در ميان بازار. عصر همان روز آن مرد را به جرم سرقت گرفتند و در همان بازار دست او را قطع كردند. دوستان مرد صاحبدل او را سرزنش كردند كه: چرا او را نفرين كردي تا به چنين روزي بيفتد؟ آيا با اين همه دعوي بزرگي و كرامت نتوانستي از آن پس گردني بگذري؟ صاحبدل گفت: سوگند ميخورم كه من به درگاه آن يگانه بيچند و چون گلايهاي نكردم اما آنكه صاحب من است غيور است و گاه بيتوجه به شكر و شكايت من ظالمان را تنبيه ميكند. سرنوشت مرتضوي سراسر عبرت است و پند. همه آنها كه در اين مملكت كارهاي هستند و چرخ روزگار تيغ تيزي در كف آنها نهاده است تا دادي بستانند و حقي را محقق كنند بايد در احوال اين روزهاي مرتضوي با دل عبرتبين بنگرند كه اگر چنين كنند در اين آيينه عبرت آن چه ناديدني است آن بينند.