روايت يك گسيخت تاريخي
علي مسعودينيا
امروز مسلم است كه هوشنگ گلشيري تمام تلاش خود را صرف داستان كوتاه ميكرد و شايد به نوعي رماننويسي برايش كاري بود كنار حيطه مورد علاقه و محبوبش، يعني داستان كوتاه. اما در همين روند و روال هم از او آثار درخشاني ميبينيم كه يكيشان، يعني «شازده احتجاب» هنوز هم صدرنشين سياهههاي برترين رمانهاي تاريخ ادبيات داستاني ايران است. اينكه چرا اين اثر مختصر از منظر كميت و مفصل و عميق از منظر كيفيت به چنين مرتبهاي رسيده بارها مورد بحث قرار گرفته است. اگر بخواهيم بهطور مختصر اما همان دقايق و ظرايف را مورد بازبيني قرار دهيم به اجمال بايد بگوييم اهميت اين اثر گلشيري در همان صفتي است كه اكثر شاهكارهاي تاريخ ادبيات جهان از آن برخوردار هستند: به تصوير كشيدن يك موقعيت انساني. بگذريم از اينكه داستان در هر شيوه كيفيتي تلاش دارد تا موقعيتي انساني را به تصوير بكشد. اما نكته اصلي در اين است كه اين موقعيت چه رابطههاي معنايي و بينامتنياي با گستره تاريخي و اجتماعي و فرهنگي برقرار ميكند. شازده احتجاب گلشيري با آن استفاده هوشمندانه و درست از نظرگاه سيال ذهن در بزنگاه فروپاشي و انحطاط به گذشته و حال خود مينگرد. گلشيري توانسته به بهترين نحو ممكن چشماندازي برآمده از ناخودآگاه كاراكترش را جايگزين خودآگاه او كند و به اين ترتيب تمام درونيات او را در يك توفان روحي مخمصهوار براي خواننده برملا كند: از عقدهها، خاطرهها، كابوسها، هذيانها، آرزوها و شكستهاي اين شازده از تخت افتاده برايمان روايت ميكند تا نماينده نسل و تفكري باشد كه زماني قدرت در كف داشت و مهاري بر ارادهاش نبود. حالا اما شازده در خودكاوي خويشتن فاش ميسازد كه تا چه حد روابط فاسد و بيمارگونهاي بر زندگيش حاكم بوده است و بيگانه و آشنا چه اندازه از قدرت لجامگسيختهاش عذاب ديدهاند. او حالا در عمارت انزواي خود زنداني است و اميدي به رستگاري ندارد. تمامي كابوسهايش به شكلي تمثيلي جلوهاي حقيقي يافتهاند و او در اوج تنشهاي ناشي از يك گسيخت تاريخي در زمان و مكان معلق مانده است و انگار به نظاره سقوط خويش نشسته است. به اين ترتيب است كه از يك سو در اعماق معنايي متن نشانههايي از فلسفه تاريخ، فلسفه اخلاق و روانكاوي را ميتوان رصد كرد. به گمان من اما با وجود اين همه غناي معنايي مستتر در شازده احتجاب، هنوز هم بيش از هر چيز بايد به تكنيك هنرمندانه روايت آن نگاه كرد و از آن آموخت. اينكه فرم تا چه حد ميتواند درست و بجا انتخاب شود و ريختوپاشهاي فني بايد در درون متن توجيه و الزامي داشته باشد. وگرنه كه مشتي تزيين و صناعت بيكاركرد خواهد بود. سلام كنيم به گلشيري كه هميشه آثارش پر از آموزه است و هنوز كه هنوز است چند نسل نويسنده در آرزوي خلق اثري هستند نه برتر از شازده احتجاب او، كه همپا و هماورد آن.