هزار نكته باريكتر ز مو اينجاست/ نه هر كه سر بتراشد قلندري داند
برهان قاطعِ مظلوميت
سيد محمد بهشتي
در بازار وكيل شيراز پيرمردي رنجور و خوشنام دكان محقر خياطي داشت، به نان و ماستش قانع بود و در آرامش روزگار ميگذراند. در همان بازار بودند دكانداراني كه كاروكاسبي پررونقتري داشتند و بنا به جواني ادعاي زوربازويشان هم ميشد. از بدعهدي دوران، روزي سروكله گردنكلفتي با نوچههايش در بازار پيدا شد كه درِ هر دكاني ميرفت و از دكاندار باج سبيل طلب ميكرد و اگر گردنكشي ميكرد حالش را جا ميآورد. همه كاسبها حتي آنان كه زوري در بازو داشتند، به دادن باج رضايت داده بودند تا خود را از شرش برهانند. تا اينكه نوبت به پيرمرد رسيد؛ اما او زيربار زور نرفت. همانجا كتك مفصلي خورد و تازه ضاربين بقيه ضرب و شتم را در صورت تمكين نكردن پيرمرد، به فردا حواله كردند. پيرمرد با لباس پاره و سر و صورت خونآلود و با همان آرامش هميشگي، جلوي مغازهاش در وسط بازار ايستاد. اين وضعيت بسيار جلبتوجه ميكرد. غالب رهگذران چون او را به نجابت و شرافت ميشناختند، علت اين وضع و حال را جويا ميشدند و او هم در كمال آرامش و ظرافت ماجرا را تعريف ميكرد. همين. جالب آنكه فردا گردنكلفت جرات نكرد پايش را به بازار بگذارد! كافي بود پيرمرد هم زير بار زور رود؛ آن وقت با بازاري مواجه بوديم كه ظاهرا امن ولي در واقع ناامن بود و همه صبحها با ترس و لرز درِ دكانهايشان را باز ميكردند. آنچه كارساز شد نه زور بازو بلكه برملا شدن عمق مظلوميت پيرمرد خياط بود. پيرمرد رندانهترين كاري كه ميتوانست كرد، او چراغي در بازار روشن كرد و به مدد امنيت ناشي از اين روشنايي، هم خود و هم بازاري را از شر زورگويي خلاص كرد.
اين داستان مرا ياد رفتار رييسجمهور امريكا مياندازد. همه كساني كه در طول تاريخ به مقام رياستجمهوري امريكا نائل شدند، لباس خود را درآورده و لباس رياستجمهوري امريكا را به تن كردند. ايبسا كسي كه هنرپيشه درجه دوم سينماي هاليوود بود و وقتي به رياستجمهوري رسيد تلاش كرد خود را چنان برازنده اين لباس كند كه همه پيشينه او را فراموش كنند. اما ترامپ در مدتي كه از عمر رياستجمهورياش گذشته گردنكشانه قصد كرده حفظ ظاهر را كنار بگذارد و لباس خود را بر تن رياستجمهوري امريكا بپوشاند. اينكه او به جاي همراهي با قانون منع حمل اسلحه در مدارس، مربيان را دعوت به مسلح شدن كرده، خروجش از معاهده زيستمحيطي پاريس، فروختن سلاح به كشورهاي عربي با صورتحسابهاي علني، انتقال سفارت امريكا به قدس كه باعث كشتار مردم مخالف در غزه توسط اسراييل شد ولي علنا همپيمانان عرب امريكا در منطقه سكوت كردند، از جمله اين قلدرمآبيهاست.
اما ماهيت پيچيده و قابلدفاعِ برجام چنان بود كه خروج امريكا از برجام دقيقا موقعيتي مشابه آن پيرمرد بازار شيراز ايجاد كرد. ايران با صورت زخمي و خونآلود در ميانه بازار ايستاد و جهان را واداشت كه مظلوميت او را تماشا كند. اين وضعيت براي همپيمانان امريكا يعني كشورهاي غربي كه تا پيش از اين ادعاي استقلال رأي داشتند نيز بسيار توهينآميز و تحقيركننده بود چراكه نشان داد آنان نيز از روي رضايت خاطر نيست كه همپيمان امريكايند، واقعيت اين است كه در خفا باجسبيلهايشان را ميدهند. واكنش آنان در اين مورد استثنايي همچون كسبه بازار وكيل بود كه پشت ايران درآمدند و تصميم گرفتند مقررات تحريم امريكا عليه ايران را ناديده بگيرند و به اين ترتيب از خود نيز اعاده حيثيتي كرده باشند.
«ظلم» بر پاشنه «ظلمت» ميچرخد يعني هنر ظالم استفاده از تاريكي فضا و سوءتفاهمهاست. آنها كه شريك ظالمند يا راضي به ظلم در هر دو صورت به غلظت اين تاريكي افزودهاند. اما مظلوم كسي است كه وجودش پذيراي ظلم نيست و چون چراغي روشنكننده است و به ميزاني كه ظلم را برنميتابد تلألو دارد. مظلوميت به معني سكوت نيست اما معنياش گلاويز شدن با گردنكش نيز نيست. همان طور كه از پيرمرد رنجور بازار وكيل كسي انتظار مچاندازي نداشت. مسلما بهترين كسي كه به زبان زور حرف ميزند خودِ زورگوست و در رقابت زورگويي بقيه از او بازندهاند. بهترين روش اعاده موجوديت تكيه بر ظرفيتهاي فرهنگي خودمان است و بهترين شاهد آن همين برجام است. برجام ثمره تدبير رندانه ايرانيان است وقتي كه موفق ميشوند در شرايط همترازي جهان را به مصالحه وادارند. وجاهت برجام بود كه خروج امريكا را از حالت عهدشكني معمولي درآورد و آن را به مسالهاي حيثيتي تبديل كرد كه عملا كسي نتوانست در برابرش سكوت اختيار كند. حرمت برجام به نوعي تبديل به حرمتِ اعضاي آن شد به طوري كه هتك حرمتِ آن در همه احساس هتك حرمت ايجاد كرد و اين بخشودني نبود. لذا به نظر ميآيد كساني كه ماموريت ايران را در جهان برجاي خود نشاندن ظالم ميدانند بهترين راهش تداوم الگوي برجام با وجود بدعهديهاست. البته پيششرط آن عمري زندگي كردن با خوشنامي و صلحطلبي است.