كتابي درباره نگاه به داننده نه دانسته
فضايل يك ذهن تنها
حسين شيخرضايي
كتاب «فضايل ذهن»، نوشته ليندا زگزبسكي، كتابي كلاسيك در حوزه معرفتشناسي است و طرحي نو درميافكند. اين كتاب از زمان انتشار تاكنون الهامبخش بحثهاي بسياري در حوزه معرفتشناسي بوده است و بهنوعي ميتوان آن را گشاينده بابي جديد در معرفتشناسي معاصر دانست. ايده اصلي كتاب، يا دستكم يكي از ايدههاي اصلي آن، برقراري نوعي توازي ميان معرفتشناسي و اخلاق است. همانگونه كه در اخلاق فضيلتمحور براي تعريف و تحديد و ارزيابي كنشهاي اخلاقي بايد به فاعل كنش و متصف بودن/نبودن او به فضايل اخلاقي نگاه كرد، در تعريف و تحديد و ارزيابي كنشهاي معرفتي نيز بايد به فاعل كنش و متصف بودن/نبودن او به فضايل فكري نگريست. اين سخن يعني به جاي توجه به آنچه محتوا و متعلق معرفت است (آنچه معمولاً حكم يا گزاره در نظر گرفته ميشود) بايد به دارنده معرفت نگريست. به اين ترتيب، اگر در معرفتشناسي سنتي از «صادق» و «موجه» بودن فلان حكم سخن ميرود و صدق و توجيه شرايط سازنده معرفت دانسته ميشوند، در اينجا بايد به آن كس كه صاحب باور است نظر كرد و ديد آيا او آراسته به فضايل فكري و ذهني است يا خير. اگر باورنده آراسته به چنين فضايلي بود و در ساخت و نگهداشت باور خود از آنها بهره گرفته بود، آنگاه آنچه او به آن باور دارد در زمره معارف است و اگر نبود، نيست. آشكار است كه چنين تغييري در نقطه تمركز معرفتشناسي، گامي مهم در پيشبرد بحثهاي اين حوزه است. فارغ از نقدهاي احتمالي، پيشنهاد زگزبسكي زميني بكر است كه بذر بسياري بحثهاي ديگر در آن رشد ميكند. در ادامه ميكوشيم نگاهي انتقادي به پيشنهاد زگزبسكي بيندازيم و نشان دهيم براي تكميل آن احياناً در چه مسيرهايي ميتوان گام برداشت.
سطح خُرد و سطح كلان
ليندا زگز بسكي
از تجربه روزمره ميدانيم كه گاه از كنار هم گذاشتن اجزاء و عناصري كه هر كدام خصلتها و ويژگيهايي معين و شناختهشده دارند، كلها و نظامهايي بزرگتر شكل ميگيرد كه خصوصياتي «نوپديد» و «بديع» دارند؛ خصوصياتي كه در سطح اجزاء مابهازاء و نظيري براي آنها نيست. به عنوان نمونه، لحظهاي فرض كنيد آنچه متفكران طرفدار بازار آزاد ميگويند درست باشد و طبق آن، در تنظيم بازار هر كدام از فروشندگان و خريداران و توليدكنندگان تنها به فكر منافع شخصي و بيشينه كردن سود شخصي خود باشند و به مقولاتي مانند انصاف، عدالت، دگرخواهي و دگردوستي هيچ التفات نداشته باشند. طبق نظر اين متفكران، وقتي چنين تودهاي از كنشگرانِ خودخواه مالي در آرايشي شبيه به بازار آزاد گرد هم آيند و مشغول تراكنش و مبادله شوند، در سطح كلان (يعني سطح بازار) ويژگيهايي از سنخ انصاف و عدالت و اخلاق شكل خواهد گرفت. در اين بازار رقابت، به دليل وجود آنچه «دست پنهان» خوانده ميشود، ديگر هر فروشندهاي نميتواند قيمتها را تا هر مقدار كه خواست بالا ببرد. رقبا مانع اين كار خواهند بود و در نتيجه، حداقلي از انصاف و مشتريمداري حاصل خواهد شد. دقت كنيم كه نكته مورد نظر از اين قرار است: در بازار آزاد در سطح خُرد انصاف و دگردوستي ديده نميشود، اما در سطح كلان چنين اموري پديد ميآيند. مثالهايي گوناگون از اين ويژگيهاي نوپديد ميتوان زد كه بر خلاف دستهاي ديگر از ويژگيها (ويژگيهاي منتج و قابل تقليل) در سطح كلان حاضرند و در سطح خُرد غايب.
علم آزمايشگاه نظريههاي معرفتشناسي
اگر نظريهاي در حوزه معرفتشناسي بخواهد كارآمد و جامع باشد، حداقل انتظاري كه از آن ميرود اين است كه آنچه در باب شكلگيري، نگهداشت، انتشار و انتقال معرفت عرضه ميكند با آنچه روند عملي شكلگيري، نگهداشت، انتشار و انتقال معرفت علمي است مطابقت و سازگاري داشته باشد. به عبارت ديگر، از آنجا كه معرفت علمي يكي از نمونههاي موفق معارف بشري است، حداقل انتظار از نظريههاي معرفتشناسانه آن است كه توصيفي نسبتا دقيق از سازوكار تشكيل معرفت علمي عرضه كنند و توصيههايشان چندان با توصيهها و هنجارهاي رايج در حوزه علم متفاوت نباشد. اما كدام فضيلتهاي فكري در حوزه معرفت علمي از بقيه پررنگترند؟ براي سادگي بحث تنها به يكي از آنها در اينجا اشاره ميكنيم: شكاكيت نظاممند. هيچ ايده و انديشه و نظريهاي در جهان علم مصون از نگاه شكاكانه نيست. در جهان علم بديهيترين حقايق ممكن است روزي خرافه و شبهعلم تلقي شوند و دور از ذهنترين نظريهها و فرضيهها ممكن است روزي علمي به حساب آيند. چنين پويايياي ميسر نيست مگر با قبول اين نكته كه هيچ نگره و آموزهاي در علم مقدس نيست و ميتوان و بايد در همهچيز بهشكلي نظاممند شك كرد.
فضايل جهان علم، خُرد يا كلان
اكنون اگر فرض كنيم شكاكيت نظاممند يكي از فضايل فكري در جهان علم است، ميتوان پرسيد آيا اين فضيلت در سطح خُرد (تكتك دانشمندان) بروز و ظهور مييابد يا از سنخ ويژگيهاي نوپديد است كه تنها در سطح كلان (نهاد علم) خود را نشان ميدهد. نسل اول جامعهشناسان علم (خصوصاً رابرت مرتون) كوشيدند نشان دهند چنين فضيلتي از جمله هنجارهاي سطح فردي است؛ به اين معنا كه تكتك دانشمندان به هنجار شكاكيت نظاممند متعهدند و آن را جزو بايدهاي حرفهاي خود ميدانند و هرگاه خود يا ديگران از آن منحرف شوند، با توسل به نيروي هنجارين چنين فضيلتي، درصدد جبران انحراف برميآيند. اما جامعهشناسان نسلهاي بعدي (از جمله ميتروف در مطالعه مشهوري كه روي دانشمندان درگير در پروژه آپولوي ماه انجام داد) با مطالعات ميداني و پژوهشهاي تاريخي و تجربي، از جمله مصاحبه مستقيم با كنشگران جهان علم، نشان دادند چنين نيست كه مثلاً فضيلت فكري شكاكيت نظاممند در سطح خُرد نيز وجود داشته باشد و تمام دانشمندان خود را متعهد به آن بدانند. از قضا، دانشمندان بسياري اعلام كردند در كار علمي در بسياري موارد به نوعي دگماتيسم و جمود فكري نظاممند پايبندند و مثلاً هيچگاه در يافتههاي خود يا همكارانشان به ديده ترديد نمينگرند. اين پژوهشها نشان داد اگر هم فضيلتي به نام شكاكيت نظاممند در جهان علم در كار باشد، اين فضيلت نه در سطح خُرد كه در سطح نهادي و كلان علم بروز مييابد. دانشمندان نيز مانند كنشگران بازار آزاد ممكن است هر كدام سرسختانه در پي بيشينه كردن سود (معرفتي) خود باشند، اما آرايش جهان علم چنان است كه برآيند و سرجمع اين كنشگران صلبي منجر به بروز نهادي با خصلت شكاكيت نظاممند شده است.
فضايل ذهن، تنها يا در جمع؟
اكنون به كتاب زگزبسكي بازگرديم. آنچه او در اين كتاب پيشنهاد ميكند عمدتاً رويكردي «فردگرايانه» به فضايل فكري است. گويا پيشفرض او اين است كه اگر تمامي كنشگران معرفتي آراسته به فضايلي چند باشند، اين منجر به آن خواهد شد كه بهترين آرايش و تركيب ممكن در سطح كلان نيز شكل گيرد. مراجعه به نمونه جهان علم نشان ميدهد كه چنين نيست. ميتوان جمعيتي داشت كه در سطح خُرد افراد آن لزوماً همه متصف به فضايل فكري، مانند گشودگي ذهن و شكاكيت نظاممند و همهجانبهنگري و... نيستند، اما در سطح كلان به دليل نحوه آرايش اين افراد نهاد حاصلشده متصف به چنين فضايلي است. در يك كلام، ميتوان كنشگراني غير فضيلتمند داشت كه جامعهاي فضيلتمند ميسازند. اگر مراجعه به جهان علم و نحوه ساخته شدن معرفت در آن نمونهاي قابلقبول و موفق از توليد معرفت باشد و اگر تحليلهاي ميداني و تجربي جامعهشناسان معرفت درست باشد كه طبق آن لزوماً تكتك دانشمندان فضيلتمنداني فكري نيستند، آنگاه پيشنهاد فردگرايانه زگزبسكي تمام داستان نخواهد بود. لازم است در تكميل چنين معرفتشناسي فردگرايانهاي به معرفتشناسي اجتماعي فضيلتگرا نيز پرداخت. در اين حوزه جديد دستور كار آن خواهد بود كه چرا و چگونه ممكن است كنشگران و فاعلاني كه هر كدام به تنهايي از فضايل ذهني بيبهرهاند اجتماعي بسازند كه در سطح نهادي متصف به فضايل فكري است. اين همان راهي است كه معرفتشناسي سنتي نيز پيموده و علاوه بر جنبههاي فردگرايانه معرفت به جنبههاي جمعي و اجتماعي آن نيز توجه كرده است.