سودازدگان اتريشي
زباني زمخت و شاعرانه
كاوه رهنما
كسي/ به سنگها گفت: / انسان شويد!// سنگها گفتند: / ما هنوز به اندازه كافي/ سخت نيستيم! (اريش فريد، 1945-1921)
زبان آلماني ميان آشنايان به زبانهاي اروپايي به سختي و زمختي و دشواري و پيچيدگي مشهور است. اهالي فرهنگ و كتابخوانها معمولا اين زبان هندو- اروپايي را با فلسفه ميشناسند، با نام فيلسوفان بزرگي چون ايمانوئل كانت، فردريش هگل، آرتور شوپنهاور، كارل ماركس، فردريش نيچه، مارتين هايدگر و لودويگ ويتگنشتاين. طبيعي است كه آن شهرت زبان آلماني به زمختي كه در آهنگ گفتاري آن نيز به گوش ميرسد، در كنار نام اين انديشمندان بزرگ و دشوارنويس، مخاطب را بر آن ميدارد كه از اين زبان انتظار شعر و شاعرانگي، لااقل در مقايسه با زباني خوشآهنگ و عاشقانه چون فرانسوي نداشته باشد. البته همگان به بزرگي ادباي آلمانيزبان چون گوته و شيللر و توماس مان، اذعان دارند، اما انتظار عمومي از شعر، بياني آهنگين و گوشنواز است.
واقعيت اما چيز ديگري است. زبان آلماني از قضا پرورشگاه شاعراني سترگ و صد البته عميق و ژرفانديش است. سخن بر سر شاعران بزرگي چون نوواليس (1801-1772)، فردريش هولدرلين (1801-1770) و هاينريش هاينه (1856-1797) نيست كه در نيمه دوم قرن هجدهم و نيمه نخست قرن نوزدهم سردمدار جنبش فكري-فرهنگي رمانتيسيسم شدند. سرزمينهاي آلمانيزبان در روزگار معاصر نيز شاهد پا به عرصه گذاشتن شاعران بزرگي بوده است. زبانآوران سترگي كه راوي تجربيات پر فراز و نشيب تاريخي مردمان (Volk) بر اروپا بودند. تورج رهنما، مترجم، شاعر و پژوهشگر سرشناس زبان و ادبيات آلماني در كتاب سودازدگان سرزمين موسيقي و شعر، از ميان نواحي آلمانيزبان، اتريش را انتخاب كرده است. كشوري در اروپاي مركزي كه معمولا نزد ايرانيان به نام آهنگسازان و موسيقيدانان بزرگش شناخته شده است: يوهان اشتراوس، يوزف هايدن، فرانتس شوبرت، آرنولد شونبرگ، گوستاو مالر و ولفگانگ آمادئوس موتسارت. صد البته نبايد نام انديشمندان بزرگ اتريشي چون زيگموند فرويد و كارل پوپر را نيز خاطرنشان كرد.
اما رهنما در طول اقامتش از پاييز 1347 تا تابستان 1351 بيش از همه جذب شاعران و نويسندگان اتريش شده است و كتاب حاضر نيز اداي دين اوست به ادبيات معاصر اتريش. او در اين كتاب شماري از نامآورترين شاعران و نويسندگان اتريشي را برگزيده و درباره هر يك از آنها جستاري نوشته است، به انضمام گزيدهاي از آثار. اين چهرهها عبارتند از: راينر ماريا ريلكه، ربرت موزيل، اشتفان سوايگ، فرانتس كافكا، هرمان برخ، گئورگ تراكل، فرانتس ورفل، يوزف رت، الياس كانهتي، كريستينه لاوانت، پائل سلان، ايلزه آيشينگر، اريش فريد، اينگه بورگ باخمان، توماس برنهارد و پتر هندكه البته كتابخوانهاي ايراني با برخي از اين نويسندگان و آثارشان، همچون كافكا و اشتفان سوايل بيشتر آشنا هستند. اما آنچه كتاب را جذاب ميكند، پرداختن به جنبه شاعرانه و ادبي آنها از سويي و از سوي ديگر همجواري آنها با يكديگر در يك مجموعه است كه در كل ميتواند به مخاطب تصويري روشن و زنده از حيات پويا و سرزنده ادبي اتريش ارايه كند.
شعر و ادبيات اتريشي با وجود تنوع و چندصدايي چشمگيرش هم به لحاظ موضوع و محتوا و هم از حيث «فرم» صورت، در يك ويژگي و مشخصه اساسي مشترك است و آن غناي مفهومي و عمق فلسفي آن است. شكي نيست كه اين ژرفاي نظري بدون شك متاثر از تفكر فلسفي غني زبان آلماني و پيوند ناگسستني ميان متفكران و شاعران و اديبان اين زبان است. نثر و شعر ادبي آلماني نويسندگان اتريشي، بازتابدهنده مفاهيمي فلسفي و چندوجهي است، خواه اين شعر و نثر مضموني عاشقانه داشته باشد يا به بيان احساسات و عواطف انساني بپردازد يا پژواكي از شرايط دشوار تاريخي مملو از فراز و نشيبهاي سياسي و اجتماعي باشد. مضاميني چون تنهايي، ترس، مرگ، اندوه، جنگ، خانه، زمان و... در شعر و نثر نويسندگان آلمانيزبان طنيني فلسفي مييابد و در بنياد خود يادآور فيلسوفان بزرگي چون هگل و هايدگر است. قرابت انديشه و دوستي شخصي پائل سلان (1970-1920) با مارتين هايدگر، با وجود اختلاف نظر اساسي سياسي اين دو، در اين شعر از ديد آشنايان با فيلسوف نازيها ناديده نميماند: ما كنار پنجره ميايستيم، رهگذران به ما نگاه ميكنند: / زمان آن رسيده است كه واقعيت را دريابيم، /زمان آن رسيده است كه سنگ براي روييدن بيارامد/ و بيقراري، قلب را به تپش وادارد. / زمان آن رسيده است كه زمان فرارسد. / زمان فرارسيده است.