گردشگري توت و تاك
فاروق مظلومي
تهران شهر عجيبي است. به هر قيمتي ميخواهد زندگي را سرپا نگه دارد و شادابتر و لطيفتر كند. سرچهارراهها شعر و گل ميفروشند. همين فال خودمان را ميگويند و اتوبانهايش هم بساط ميوه به راه است. يعني عجيب نيست كه با سرعت نود كيلومتر بر ساعت جفت پا روي ترمز بروي و پياده شوي كه مثلا ميخواهي هندوانه قرمزتر و ارزانتر بخري. نگارنده به اين عمل معترف است و حاضر به پرداخت جريمه. فارغ از مدني نبودن اين اعمال اين توتهايي كه آخر بهار و اول تابستان در ظرفهاي متاسفانه يكبار مصرف ميفروشند، مرا به طرز دلخواهي با زندگي و كودكيام درگير ميكند. ياد سبدهاي توت اروميه ميافتم كه توتهاي سفيد را روي برگهاي سبزش چيده بودند. راستي آن سبدهاي زيبا با آن برگهاي زيباتر چه ايرادي داشتند كه جايشان را اين ظرفهاي يكبار مصرف مهاجم گرفت؟
درختهاي توت ميلرزيدند اما نه از زلزله. يك نفر ميرفت بالاي درخت و شاخههاي توت را با دستش يا با ضربههاي پا ميلرزاند و توت بود كه روي پارچه زير درخت ميباريد. هركسي كه دست و دلش بند نبود گوشهاي از پارچه را ميگرفت. هنوز صداي آن وسيله چوبي در گوشهاي كودكيام هست. اسم عجيبي داشت. «شارشاق قاتا» حتي اسمش هم شرق شرق ميكرد. مثل دو راكت چوبي پينگپنگ بود كه به هم ميكوبيدند و صدايي بلند در توتستان ميپيچيد تا انصاف كبوترها را برانگيزد و بعد از خوردن سهمشان از روي درختهاي توت بلند شوند. نگاه باغدار فوج عظيم كبوترها را بدرقه ميكرد. دلش هم نگران درختها بود و هم منتظر كبوترها تا فردا دوباره برگردند. باغ بدون مهمان بركت ندارد و بدون پرنده، رونق.
تاكستانها و توتستانها هنوز در اروميه برقرارند. اروميه كه فقط درياچه ندارد! دلم نميآيد بگويم نداشت. آخر براي ما درياچه نبود دريا بود شايد هم بزرگتر. اصلا دلم نميخواهد در مورد درياچه حرف بزنم چون دلم ميگيرد، بغضم ميگيرد و خوب ميدانم حتي باران مرهم زخمهاي اين دريا نيست. از دريا عبور ميكنم و به شهر ميرسم. باورتان بشود يا نه وسط شلوغي شهر هنوز باغهاي توت زندهاند و در اين فصل ميتواني مثلا در خيابان مافي از ماشين پياده شوي و آن سوي پيادهرو در توتستاني بزرگ روي صندلي و پشت ميز توت بخوري يا در خانهاي در نزديكي دانشگاه اروميه از در كه وارد شدي خودت را در تاكستاني بزرگ ببيني؛ تاكستاني كه درختهاي مُواش با اندوه صاحبخانهاي كه برگهاي مُو را دلمه ميكند، ميگريند. نگارنده سالها در اروميه زندگي كرده است و با علاقهاي كه به گردشگري دارد اين شهر توت و تاك را خوب ميشناسد. اما در اين شهر زيبا گردشگري را در حد حضور اهالي اروميه در باغهايشان ديدم. البته از بروشورها و آمار گردشگران داخلي در رسانهها نبايد غافل شويم كه به هيچوجه قدر اين شهر عزيز را مقدر نميكند. به عنوان مثال ارايه خدمات آموزش گردشگري در استان آذربايجان غربي با مجوز سازمان ميراث فرهنگي - منحصر به يك ارگان دولتي است در صورتيكه چندين موسسه مشابه خصوصي در هر استان ديگر فعال هستند. اما در روزهاي اخير تشكيل مجمع موسس انجمن گردشگري آذربايجان غربي در اتاق بازرگاني اروميه، ميتواند قدمي موثر براي رشد گردشگري آذربايجانغربي باشد و اميدواريم اين انجمن به دور از تعصبات و خواستههاي صنفي اعضا، رويكردي عامهخواه و شهردوست داشته باشد كه بهار در آذربايجان زيبا و تابستان زيباتر است. توتها و تاكها را فراموش نكنيم كه اندوه بزرگي هست زماني كه نباشند.
پاورقي:
درخت مو را هرس بايد و اين مراقبت موقوف به حال صاحبخانه است. عالمان علم درختان را نظر بر اين است كه مو از هرس نادرست ميگريد و اشكش درمان چندين درد است الا درد صاحبخانه كه يا دستش لرزيده و درست هرس نكرده يا دلش لرزيده و درخت مو گوشه حياط را از ياد برده است.