تفكر فوتبالي
محمد زينالياُناري
ما درون يك سيستم گسترده از روابط قدرت به دنيا ميآييم. قدرت مانند آفتاب اشعههايي دارد كه بر ما فرود ميآورد. آنگاه زندگي ما شكل ميگيرد و روزبهروز درون اين روابط قدرت فرود ميآييم و زندگي را آغاز ميكنيم. آنها ما را با تفكر متعارف و تجربه بر ساخته خودشان بار ميآورند. هر «چيزي» يك زنجيره نظم نمادين از نشانههايي برگرد ما فرود ميآورد كه كنه معناي خود را از آن چيز بر ميگيرد. فوتبال هم يك «اتفاق» اينچنيني است كه با معناهاي خود ما را در نظم نمادين خود محاصره كرده و بر شكلگيري روندهاي زندگي ما موثر است.
در اغلب موسسات، بازي فوتبال يك سهم رفاهي است. آنها از تمام ورزشها، اين ورزش مهيج، سخت و خشن را به عنوان امتياز رفاه براي سلامتي كاركنان انتخاب ميكنند، چيزي كه به نظر ميرسد ويژگيهاي آن بر سر راه سلامتي يك مخاطره هم باشد. يكي از عناصر ديگر، توليد آدمهاي مهم و سرشناس در فوتبال است، آنها گاه از روشنفكر و «معلم» هم مهمتر ميشوند. «فوتبال» يك موضوع اساسي براي تفكر در جامعه ما است، چرا كه اغلب كودكان با آن بزرگ ميشوند و آداب ياد ميگيرند؛ چيزي كه نويسندگان كتاب قهوه پسامدرن و تفكر كافيشاپي آن را در كافيشاپ ميدانند، ميتوان به تفكر فوتبالي هم نسبت داد. مكان آن هم در كوچه است، درمدرسه، تلويزيونهاي همه جا، بحثهاي داغ همه جور آدمي كه با كلام و نمادهاي عينياش ما را احاطه كرده است.
وقتي فوتبال فضاي پيرامون ما را پر كرده باشد، تفكر فوتبالي هم سنخيت دارد، ميبينيم كه مجلس هم سرش به كار كارت قرمز، كارت زرد گرم است. گاهي نقدهاي سياسي را مانند هجوم و حمله برميشمرند، يقينا منظورشان حمله مسلحانه نيست، بلكه يك هجوم استراتژيك به بازي سياسي است كه به جاي اصطلاحات سياسي، از اصطلاح رايج در فوتبال استفاده كرده است؛ هجوم و حمله در فوتبال، يك ويژگي بازيگرانه و نرم دارد. «گل» در فوتبال با هجوم يا حمله مهاجمان شروع ميشود و عامل بقاي فوتبال است. در حالي كه سياست، عامل بقاي زندگي است و نه خود. شكلگيري تضاد در روابط اجتماعي و سياسي، ميتواند ناشي از سيطره تفكر فوتبالي به عناصر جوهري و اغلب سست روابط اجتماعي باشد.