سال 2017، اتفاقهاي بسيار خوبي براي اكران مستند در جهان افتاد. مستند «من كاكاسياي تو نيستم» حدود 7 ميليون دلار در امريكا ميفروشد و در جشنواره ساندنس غولهاي رسانهاي جهان بيش از 30 ميليون دلار هزينه خريد فيلمهاي غيرداستاني ميكنند اما ما كجاي اين بازار ايستادهايم؟ جواب ساده است: ما بهجاي اينكه فكر پيدا كردن سهمي از اين بازار باشيم، تمام فكر و ذكرمان جلوگيري از حذف سيمرغ سينماي مستند از جشنواره فجر بود... حقيقتا چقدر جذاب! البته اتفاق عجيبي نيست و ظاهرا دولتمردان ما در جشنواره فجر در برابر اين كنايهها واكسينه شدهاند و هدف اين نوشته هم چيز ديگري است. همهكساني كه به نحوي با سينماي ايران آشنا هستند قطعا نامهاي «رخشان بنياعتماد» و «مجتبي ميرتهماسب» را شنيدهاند. آنها همراه با گروهي خوب و منسجم در طول چند سال گذشته مجموعهاي مستند به نام «كارستان» را آماده اكران و نمايش كردند كه اين مجموعه باعث ايجاد بستري براي استفاده از ظرفيتهاي روز عرضه فيلم مستند در ايران شد كه البته سينماي دنيا سالهاست به مدد شبكههاي كابلي و پلتفرمهاي مجازي به اين واقعيت دستيافته است. اين روزها قسمت ديگري از اين مجموعه به نام «توران خانم» قرار است بهصورت آنلاين اكران يا بهتر است بگويم به مدت محدودي پخش شود. چه خوب.
خيلي دوست داشتم به عنوان يك فيلمساز در مورد شخصيت «توران ميرهادي» و زحمات اين دو نفر كارگردان و گروهشان صحبت كنم اما همانطور كه گفتم قصد اين نوشته مبحث ديگري است و قصد دارم به بهانه پخش اين فيلم در مورد استفاده از بسترهاي غيركلاسيك اكران مستند در دنيا حرف بزنم (البته فكر كنم كمكم اين شيوه از اكران مستند هم دارد كلاسيك ميشود و ما چون از جريان عقب هستيم به نظرمان غيركلاسيك ميآيد.)
ميخواهم در چند مطلب كوتاه درباره بازاري صحبت كنم كه شايد هنوز براي بعضي از تهيهكنندگان و مستندسازان ايران ناشناخته است. هدف من اين است كه افراد علاقهمند غيرحرفهاي هم از اين نوشته بتوانند استفاده كنند و به همين دليل هم ميخواهم از عنواني استفاده كنم كه شايد كمي اغراق باشد اما طنين ژورناليستي خوبي دارد: «خداحافظ تلويزيون».
چند وقت پيش با تعدادي از تهيهكنندگان و مستندسازان معتبر در خانه سينما نشسته بوديم. همه آنها از شرايط موجود معيشتي گلههاي اساسي داشتند و بحث بر سر اين بود كه از كجا بايد چرخ زندگي را چرخاند. در اين شرايط يك تهيهكننده مستند چگونه بايد علاوه بر خانواده خود، نان يك گروه توليد را هم جور كند يا يك مستندساز، چگونه ميتواند روزش را، با خيال نيمهراحت- و نه حتي راحت- به شب برساند؟
كسي جوابي نداشت و در انتها به جملهاي تكراري رسيديم:
«مستندسازان نميتوانند از راه حرفهشان يك زندگي ساده را بچرخانند.»
متاسفانه سخني درست اما دردآور... اجازه دهيد از اينجا كمي خودمانيتر باشيم و مثل هميشه خودمان آستين بالا بزنيم... اما چگونه؟... چند سالي است كه اتفاقات جديدي در حوزه اكران و پخش فيلمها به راه افتاده و جايي هست كه بهشدت به محتوا نياز دارد يا شايد بهتر است بگويم كارش بلعيدن مطالب جذاب تصويري است: بله درست است... فضا و پلتفرمهاي مجازي.
براي كسب درآمد در فضاي مجازي به يك خط اينترنت و يك دستگاه مناسب مثل كامپيوتر يا گوشي موبايل احتياج داريد. اگر همينالان اين مقاله را از روي گوشي يا كامپيوتر خود ميخوانيد يعني اين امكانات اوليه را داريد و عملا چيز ديگري نياز نيست.
حالا كه شما وارد اين دنياي جديد شدهايد، ميخواهم شما را با سه اسم مهم آشنا كنم:
Netflix-Hulu-Amazon
اگر با ساختار و فعاليتهايي كه منجر به پولسازي اين سه شركت شده آشنا هستيد، همينجا خواندن اين نوشته را متوقف كنيد وگرنه بياييد كمي با اين اسامي بيشتر آشنا شويم:
اگر علاقهمند به سريالهاي روز دنيا باشيد، حتما اسم مجموعه «هاوس اف كاردز» را شنيدهايد... اگر هم اينطور نيست حتما همين امروز اقدام كنيد.
اين مجموعه را شبكه اينترنتي «نت فليكس» تهيهكرده و تا قبل از رسوايي اخلاقي يكي از بازيگرانش داشت تمام معادلات سودآوري آنلاين در اين حوزه را به هم ميريخت. زماني كه طراحان، بستر اينترنت را براي پخش مجموعهشان انتخاب كردند به نظر خيلي از افراد اين حركت ديوانگي و حتي يكجور خودكشي دستهجمعي محسوب ميشد.
چيزي كه محال به نظر ميرسيد، اتفاق افتاد و اين مجموعه تا چند فصلي هم جلو رفت و به نظر هم نميرسد تا به امروز كسي از گروه سازنده و سرمايهگذاران خودكشي كرده باشد، درواقع نهتنها سرمايهگذاران خودكشي نكردند بلكه چند صفر جلوي اعداد حسابهاي بانكيشان اضافه هم شد.
ادامه در صفحه 15