خويشاوندي با دنيا
سيد علي ميرفتاح
بعضي از خوانندگان به من ايراد ميگيرند كه چرا در نوشتههايت آنچنانكه شايسته و بايسته است فارسي را پاس نميداري و جلوي ورود بيرويه كلمات انگليسي و تعابير عربي را نميگيري. همين ديروز كه تيتر زديم «لوكيشنهاي اعتراض» خيليها به من اعتراض كردند «چرا لوكيشن؟ مگر در فارسي تعبير مناسب نداريم كه انگليسي مينويسي؟» اين اعتراضها البته مبتني بر رويكرد تنزيهي به زبان است. زمان رضاشاه هم كه فرهنگستان متولد شد، اصليترين ماموريتش همين تنزيه و پالايش بود. آنها خواستند تا فارسي را عربيزدايي كنند، كه نتوانستند، يا نشد، ايضا از آميختگياش با فرانسه و انگليسي مانع شوند كه اينجا هم ناكام ماندند. اعضاي فرهنگستان زحمت بسيار كشيدند و كلماتي به گنجينه فارسي اضافه كردند كه بايد تا ابد ممنونشان باشيم. سعيهم مشكور. آنها ماجورند و ما هربار كه كلماتي مثل هواپيما و يخچال و روزنامه را به جاي ايرپلين و فريجيدر و نيوزپيپر به كار ميبريم نور به قبر مبدع آنها ميبارد. اما آيا اگر آنها نتوانستند براي تلويزيون و راديو و تلفن و بودجه معادل مناسب بنشانند شايسته توبيخ و ملامتند؟ جاهل _نه به معناي نادان، كه در اصل به معني متعصب. در قرآن و شعر عرب هم معني اصلي جهالت عصبيت قومي و قبيلهاي است_ جاهل به اين معناي متعصب در هر كاري وارد شود با خودش افراط و تفريط ميآورد. عربيزدايي هم با تعصب درآميخت و باعث خنده حضار شد. لابد شنيدهايد كه به جاي «از نقطهاي خطي بر دايرهاي مماس كنيد» نوشتند «از بيهمهچيزي، سيخكي بر گردكي برسنرس كنيد». البته اين قضيه، احتمالا صحت ندارد و جوكي است كه رنود براي آن بندگان خدا ساختند اما تا نباشد چيزكي مردم نگويند چيزها. چيزهايي ديده و شنيده بودند كه چنين مضمونهايي كوك كردند. در زمان ما هم كار بعضي پانايرانيستهاي افراطي شبيه برسنرس قديمي است و به هزار زور و ضرب سعي دارند كلمات را فارسيزه كنند. اما آيا سلام و مبارك و امان و تهنيت و تسليت و امر و نهي كلماتي عربياند و هويتي عربي دارند و «ايراني نيستي اگر پالايششان نكني و درود و شادباش را جايشان ننشاني»؟ بحث تفصيلي در اين باره را احاله ميدهم به هفتهنامه كرگدن. به زودي پرونده پر و پيماني درميآوريم و راي صاحبنظران را منعكس ميكنيم. اما عجالتا به عرضتان برسانم كه كلمات هم مثل بنيآدم هجرت ميكنند و از اين طرف به آن طرف ميروند و هويتهاي جديد مييابند. ممكن است سلام ريشه عبري داشته باشد اما سلامي كه امروز ما به هم تقديم ميكنيم هويتي فارسي دارد و در مناسبات ايراني واجد معنا و مفهوم است. تلويزيون و راديو هم همينطور هستند. ريشه فرنگي اينها در محاورات روزمره ما موضوعيت ندارد و با توجه به تلفظ خاص فارسي، ميشود با قاطعيت گفت كه اين كلمات امروز شناسنامه ايراني گرفتهاند. اگر در گذشته به عيد و اتوبان و ماشين و فضا و فرش و بشقاب شناسنامه ايراني دادهايم و آنها را در دايره واژگان فارسي نشاندهايم چرا به لوكيشن و كامپيوتر و دموكراسي و سكولاريسم جا ندهيم؟ بزرگ شدن دايره لغات يك زبان، حتي اگر لغات را از بيگانه وام بگيريم نه تنها آسيبي به زبان نميزند بلكه غناي آن را باعث ميشود. پدران ما كه هوشمندانه زبان فارسي را حفظ و حراست كردند انرژي خود را براي ممانعت از ورود كلمات تركي و عربي و مغولي و فرنگي به هدر ندادند. آنها هيچ عيبي نميديدند كه بشقاب و قابلمه و قاشق را از تركها قرض بگيرند، سفره و غذا و طعام را از عربي. مهم اين بود كه سر سفره ايراني بنشينند و ايراني بخورند و ايراني فكر كنند. ما امروز يكديگر را خانم و آقا صدا ميزنيم. اين هر دو تركي/ مغولي است و حضرت و جناب هم عربي. اگر پدران ما اين كلمات را به زبان فارسي راه دادند ما چرا مستر و موسيو و سر و هر را راه ندهيم؟ همه فارسيزبانان ممنون و مديون شاعر بزرگي چون سعدي شيرازياند. سعدي نسبتش با زبان طوري است كه خودش معيار است. هرچه آن خسرو كند شيرين كند. او نه تنها از لغات غريبه كهير نميزده بلكه با ذوق و شوق آنها را در شعر و نثرش داخل ميكرده. كلماتي مثل يرغو، قاآن، آقچه و از اين قبيل در اشعار سعدي فراوانند. عربي هم كه اصلا استاد علاقه خاصي به آن داشته و هنرنمايي در آن را جزو فضيلتهاي خود برميشمرده. عربيداني و عربيگويي قرون ماضيه را به حساب اظهار فضل نگذاريد. زبان جهان اسلام عربي بوده و هركس كه ميتوانسته عربي حرف بزند، لاجرم با جهان اسلام ارتباط برقرار ميكرده. درست مثل انگليسي امروز. انگليسيداني امروز هم اولين خاصيتش اين است كه مرزها را از جلوي دست و پايتان برميدارد و شما را با غربيها و شرقيها پيوند ميزند. البته منكر سوءاستفادههاي سياسي نبايد شد و درجاي خودش جلوي تفوق فرهنگي غرب را بايد گرفت.
اما ايستادگي در برابر هژموني سياسي و فرهنگي غربي ايستادن در برابر لغات و تلاش براي معادلسازي نيست. اتفاقا ما هرچقدر دايره لغاتمان را بزرگتر كنيم خويشاونديمان با ديگر فرهنگها عميقتر ميشود. اين خيلي مهم است كه ما به همان دستگاهي كه آفريقايي ميگويد كامپيوتر، بگوييم كامپيوتر. به همان صفحهاي كه عرب ميگويد سيدي، بگوييم سيدي و به همان مكاني كه كاربران فضاي مجازي ميگويند لوكيشن، بگوييم لوكيشن. من البته فكر ميكنم توجه زيادي به معادليابي ما را از حفظ و حراست از «نحو» زبان بازداشته. ساختار جمله را بياعتنايي كردهايم و در عوض به بند نقش ايوان گرفتار آمدهايم. امروز چيزي كه زبان فارسي را تهديد ميكند كلمات بيگانه نيست بلكه ساختار جمله است... در اين زمينه يك سينه سخن دارم كه در جاي خودش سرتان را درد ميآورم.