گفتوگو را فراموش كردهايم
عباس محمدي اصل
وقتي حرف از گفتوگوي ملي بر سر آب به ميان ميآيد يكسري نكات مفروض گرفته ميشوند، اينكه ما اساسا گفتوگو و اصول آن را بلديم و شيوههاي به چالش كشيدن در گفتوگو را رعايت ميكنيم. در صورتي كه اين مفروضات وجود ندارند و بنابراين ساير نتايجي هم كه ميگيريم چه در سطح داخلي و چه جهاني متناقض از آب درميآيد از جمله در مورد مساله آب. براي توضيح اين مورد بايد اشاره كنم كه شما براي انجام هر كاري كه زندگيتان را تامين ميكند و نقش اصلي در تامين معاش دارد قاعدتا يكتنه عمل نميكنيد. آنچه جامعهشناسان ميگويند اين است كه براي تامين معاش حداقل دو يا چند نفر مشغول همكاري با هم هستند. اين كار روي ابژهاي انجام ميگيرد كه به آن طبيعت و زمين و منابع طبيعي ميگوييم، براي به ثمر رسيدن اين كار كساني كه مشغول همكاري هستند نياز به يك زبان مشترك دارند تا بتوانند در مورد برنامهها و ...
اهدافشان با هم حرف بزنند و تصميم بگيرند و در نتيجه به يك وحدت رويه در عمل برسند. بنابراين كار و زبان دو بخش لاينفك هرگونه تعامل در زندگي اجتماعي تلقي ميشود با اين تفاوت كه برعكس نوع تعامل ما با طبيعت (كه آن را ابژه فرض ميكنيم) در تعاملات زباني نميتوانيم طرف گفتوگو را ابژه تلقي كنيم. انسانها بايد به عنوان دو سوژه با هم به گفتوگو بنشينند و افكارشان را با هم درميان بگذارند و نهايتا تصميمات مشترك بگيرند.
با اين مقدمات بايد به اين نكته توجه كنيم كه ما در طول تاريخ سه هزار ساله پادشاهي يك نوع آمريت از بالا به پايين داشتهايم. افراد اجتماع ناگزير بودهاند كه چشم به دهان سلطان بدوزند و از او كسب رهنمود كنند و در اين ميان ما كمكم فراموش كرديم كه چطور بايد با هم گفتوگو كنيم. گفتوگو در حوزه عمومي تاكنون در اجتماع ما تحقق پيدا نكرده است و بيشتر منتظريم تا تصميمات به شكل سلسلهمراتبي ابلاغ و پياده شوند. نكته ديگر زندگي مبتني بر رانت نفتي در صد ساله اخير كشور ما است كه باعث شد ديگر به كار توليدي هم نيازي نداشته باشيم كه اقتضايش زبان گفتوگويي است. در اين نوع زندگي ما از طريق رانت منابع را صادر ميكنيم، بهازايش چيزي ميگيريم، بين خودمان تقسيم و بعد مصرف ميكنيم. اينگونه است كه كار و زبان در اجتماع به دو امر پارادوكسيكال تبديل شده است كه در قرون متمادي ادامه يافته و امروز با تبعات آن زندگي ميكنيم. به اين ترتيب ميتوان گفت ما، ملت ايران تجربه گفتوگو با قدرت را نداشتهايم و نه آموختهايم كه با بغل دستيمان وارد مناظره و مكالمه شويم. ناكارآمدي برنامهريزيهاي كلان داخلي در حوزهاي مانند آب منجر به بياعتمادي خواهد شد از سوي ديگر نسبت به نيازهاي اساسي و اصلي كشور هم آگاهي كامل وجود ندارد و در چنين شرايطي خطر پيامهايي كه از سوي بيگانگان ميرسد اين است كه مجموعه عوامل داخلي آماج تبليغات بيروني واقع شود و از طريق رفتارهاي پوپوليستي براي كشور هزينه به بار بياورند و مشكلات ما را افزايش دهند. به نظر نميرسد كه طرح مساله آب توسط دولت بيگانه قرار است ما را متوجه منفعتي جدي كند آنها بيشتر در پي اين هستند كه اختلالاتي كه در داخل كشور بروز پيدا كرده را هدف قرار دهند و با دست گذاشتن روي تشنجات حاصل از تحريمهاي تحميلي به اين موضوع دامن بزنند، مطمئنا هدف اين پيامها برانگيختن جريان تامل در مورد منابع آب را برانگيزد.