سرمربي اسپانيا اخراج شد
مثلث عشقي با تم خيانت
بهرام سرگوسرايي
داستان لوپتگي و رئالمادريد و تيم ملي اسپانيا مثل داستانهاي مثلث عشقي است. همهچيز عالي است. همهچيز خوب پيش ميرود. ماتادورها با سرمربي جوانشان يكي از بختهاي اول قهرماني به حساب ميآيند. همه درباره قدرت اين تيم و مجموعه جذابي كه بازيكنان و مربي در كنار هم به وجود آوردهاند حرف ميزنند. ما خودمان مدام به اين فكر ميكنيم كه در مقابل اسپانياي آماده لوپتگي چهكار كنيم. اما جو تيم ملي اسپانيا حسابي تحت تاثير آرامش قبل از توفان قرار دارد. لبخندها، بگوبخندها، سرزندگيها؛ كسي نميداند قرار است چه اتفاق مهمي درست دو روز قبل از بازي اول اسپانيا مقابل سختترين رقيبش در گروه، يعني پرتغال رقم بخورد. خبر كوتاه بود و شايد نه چندان عجيب. چون بارها نمونهاش را ديده بوديم. «لوپتگي بعد از جامجهاني هدايت رئال را برعهده خواهد گرفت». اينكه مربيان بزرگ بعد از مسابقات سر از يك باشگاه بزرگ دربياورند اتفاقي معمول در فوتبال روز دنياست. حالا همه در مورد خوب يا بد بودن انتخاب پرز حرف ميزنند. در مورد موفقيت يا عدم موفقيت لوپتگي در برنابئو. تا اينكه سروكله ضلع سوم مثلث عشقي لوپتگي- رئال- فدراسيون فوتبال اسپانيا پيدا ميشود. روبيالس، رييس فدراسيون فوتبال اسپانيا به فاصله چند ساعت پس از اعلام خبر آغاز رابطه لوپتگي- رئال موضعگيري خودش را اعلام ميكند: «ما مربي پيمانشكن نميخواهيم!» حالا توفان آغاز شده. اوضاع حسابي بههم ريخته. مدعي كسب عنوان قهرماني جهان با چنان چالشي مواجه شده كه تا مدتها كسي يادش نميرود. آيا اسپانيا بدون لوپتگي بايد در جام حاضر شود؟ آيا فدراسيون اسپانيا كوتاه ميآيد؟ اگر لوپتگي برود چه كسي جانشينش ميشود؟ در اين ميان ما ايرانيها از همه مشتاقتريم به پيگيري اخبار. گويا از خود اسپانياييها هم بيشتر. بله! در نهايت درام اتفاق ميافتد. يك نفر بايد برود. روبيالس نميتواند پنهانكاري شريكش را تحمل كند. رابطهاي كه پاي نفر سومي در آن وسط باشد به درد نميخورد. مهم نيست دو روز مانده باشد تا شروع جام. مهم نيست تمركز تيم به هم بخورد. مهم نيست حتي اگر تيم نتيجه نگيرد. مرغ يك پا دارد. بحث غرور وسط است. يعني چي كه بدون اطلاع ما، با شريك ما قرار ميگذارند؟ اين جمله را احتمالا روبيالس پيش خودش گفته. كسي كه اعلام كرد از همان لحظه اعلام خبر تصميم خودش را گرفته بوده. داستاني كه امروز در مورد اتفاقات فوتبال اسپانيا رخ داده، همه ويژگيهاي يك درام عاشقانه با تم خيانت را دارد. جدا از بازيگران اصلي، روايت نقشهاي درجه دو را هم به صورت كامل پرورانده. خورخه مندس، مدير برنامههاي لوپتگي يكي از نقشهاي فرعي اما حياتي داستان را بازي ميكند. كسي كه احتمالا زير پاي مربي جوان نشسته تا او را به رئال ببرد و از آن طرف پرز را جري كرده تا زودتر اين اتفاق بيفتد. خورخه مندس پرتغالي هيزمبيار معركه است. در كمپ تيم رقيب. از دسته كساني كه با وسوسه و حرفهاي درگوشي رابطهها را خراب ميكنند. از آن طرف حلقه دوستان و آشنايان را داريم كه ميخواهند ريشسفيدي كنند و شر را بخوابانند: راموس و اينيستا. اما كاري از پيش نميبرند. ما هم اين وسط نقش شاهد را بازي ميكنيم. شاهدي كه فكر ميكند از جريان منتفع شده، اما واقعيت نشان ميدهد كه در هر صورت ما جلوي اسپانيا، چه با لوپتگي، چه بيلوپتگي، چه با تمركز، چه بيتمركز، روز فوقالعاده سختي خواهيم داشت.