جام جهاني و تئوري ژانر
امير پوريا
داستاني قديمي است كه بزرگترها به نوجوانان و جوانان يا بزرگ نماها به آناني كه شور و هيجان را هنوز از ياد نبردهاند، نگاهي عاقل اندر سفيه مياندازند و شوق دنبال كردن مسابقاتي چون جام جهاني را كه دوره تازهاش امروز شروع ميشود، نتيجه سادگي و سادهلوحي ميدانند. ميگويند پول و سودش براي آنهاست؛ شما چرا حنجرههايتان را پاره ميكنيد و خودتان را خسته؟ اين نوع برخورد به ويژه اگر با ذكر مثالهايي از سودهاي كلان، زد و بندهاي پشت پرده، شرطبنديها و دست داشتن كارتلهاي بزرگ اقتصادي در رقم زدن نتايج بازيها همراه شود، نچنچبرانگيزتر به چشم ميآيد و چهبسا برخي از همسران مردان فوتبالدوست را با راي آن بزرگترهاي عبوس، دمساز كند و در ممانعت آنان از ابراز هيجانات فوتبالي شوهران گرامي، دستاويزهاي بزرگتري در اختيارشان بگذارد.
اما دل سپردن به فوتبال و وجد و شور فشرده اين دوره تقريبا يكماهه، بسان هراسان شدن از فيلمي خوب ساخته شده و باطراوت در دل ژانر وحشت است. سادهانگارانه خواهد بود اگر به سياق احمد ميراحسان در يكي از قسمتهاي برنامه تلويزيوني «سينما ماورا» در دهه گذشته، نترسيدن در فرآيند تماشاي فيلمي متعلق به سينماي وحشت را نتيجه «بلد بودن فرمولهاي اين ژانر» بدانيم. در حالي كه از پايه و اساس، ماجرا درست وارونه است: مردم از همان دوره سينماي صامت و بعد در اوايل دوران ناطق شدن، از پديده ژانر استقبال ميكردند چون خوب و پيشاپيش ميدانستند قرار است در يك وسترن چه ببينند. توقعات از پيش مشخص، هم به ذهن و احساسشان مسير ميبخشيد و هم به هيچ روي مانعي براي تازگي و غافلگيري نبود. چون «چگونگي» پيش رفتن هر فيلم، مهمتر از «چيستي» آن و كليات ژانرياش بود. تمامي حيات سينما كه همچنان در جريان اصلي بزرگترين صاحب صنعتش يعني هاليوود بر همان مدار ژانر ميگردد، وابسته به همين نيمسطر ساده است: ميداني چه در فيلم ژانر خواهد گذشت؛ اما نميداني چگونه.
همين جمله را در وصف فوتبال، بازنويسي كنيد. ناچار خواهيد شد در اينكه پيشاپيش «ميداني» چه خواهد گذشت، ترديد كنيد. همين، براي جذابيت گستردهتر فوتبال در قياس با سينماي ژانر كفايت ميكند. در نتيجه، روزهاي پراشتياقي در راهند؛ حتي اگر با فقدان ايتاليا، جماعتي سوگوار باشيم.