29 خرداد چهل و يكمين سالمرگ شريعتي
هميشه دكتر
محسن آزموده
دكتر علي شريعتي، كمتر از 44 سال عمر كرد و اكنون بيش از 40 سال است كه موافق و مخالف درباره او مينويسند و سخن ميرانند. نه فقط شاگردان و مخاطبان جوان سخنرانيهايش در حسينيه ارشاد، بلكه فرزندانش نيز امروز سني بيش از پدر دارند، اما كماكان به ميراث او ميپردازند، حالا يا شيفتهوار و عاشقانه يا با موشكافي و نقادانه يا تخطئهآميز و با بغض. طرفه آنكه با اين سن و سال كم و مرگ زودهنگام، به جرات ميتوان گفت، در طول تاريخ روشنفكري ايراني، از پيش از مشروطه تا به امروز، هيچ روشنفكري به جايگاه علي شريعتي دست نيافته است. ترديدي نيست كه روشنفكران باسوادتر از شريعتي بسيار بودند و هستند. كساني كه زبانهاي بيشتري از او ميدانند، احاطه وسيعتر و ژرفتري از او در حوزههاي مختلف علوم انساني، اعم از تاريخ و جامعهشناسي و فلسفه و دينپژوهي و انسانشناسي و... دارند. قلمهاي شيواتر از قلم شريعتي نيز كم نبوده و نيست، نويسندگاني كه تسلط و مهارت بيشتري از شريعتي در نگارش دارند. سخنرانان شيرينبيان نيز كم نبوده و نيستند؛ سخنوراني كه هزاران نفر را پاي منبر مسحور ميكنند و ساعتها ميخكوب ميسازند. از نظر زندگي پر فراز و نشيب و تلخيها و ناكاميهاي زندگي نيز تاريخ معاصر ما شاهد چهرههايي بوده كه حياتي بارها مرارتناكتر از شريعتي را تجربه كردهاند، قهرمانهايي كه سالها و بلكه دهههاي متمادي از عمرشان را در زندان و حصر و حبس و تبعيد سپري كردهاند و گرم و سرد روزگار را با تحمل مصيبتها و سختيها گذراندهاند. حتي اگر چهره ظاهري و ويژگيهاي شخصيتي دكتر شريعتي مثل كتوشلوار و كراوات و صورت سه تيغ و سيگار در دستان را با آن نگاه محجوب و لبخند گوشه لب را در نظر بگيريم، باز هم ميتوان روشنفكراني را بر شمرد كه چهره فتوژنيكتري از او داشتند. اما با اينهمه هيچيك از روشنفكران ايراني تاكنون از چنين اقبالي هم از جانب عموم و هم از سوي نخبگان برخوردار نبودهاند؛ استقبالي كه البته همواره با قبول و پذيرش نيز همراه نبوده است. در طول چهار دهه گذشته، انواع و اقسام برخوردها با شريعتي صورت گرفته و روايتهاي متفاوتي از انديشه و عمل او وجود دارد. براي او دورههاي فكري و كاري متفاوت در نظر گرفتهاند و از دو شريعتي يا سه شريعتي سخن ميگويند. ميان شريعتي مشهد با شريعتي حسينيه ارشاد و سپس شريعتي سالهاي دهه 1350 تمايز ميگذارند. زماني او را معلم انقلاب خواندهاند و از اين جهت به اشكال مختلف او را نواختهاند، عدهاي با اين حساب به نقد تند او پرداختهاند و گروهي با همين نگاه، به ستايش از او پرداختهاند. زمان ديگري شريعتي را سادهانديش، خامنگر و حتي «بيسواد» و «سياسيكار» خواندهاند و حتي جايگاهش به عنوان روشنفكر يا اهل انديشه را مورد ترديد قرار دادهاند. در دورههايي هم به انديشههاي خصوصيتر او مثل گفتوگوهاي تنهايي و آنچه در كل كويريات خوانده ميشود، توجه كردهاند. گروهي نيز خود را «نوشريعتي» ميخوانند و از ضرورت احيا و بازسازي او بر اساس شرايط و مقتضيات زمانه سخن به ميان ميآورند. حتي زماني جملات شريعتي يا تعابيري منسوب به او، دستمايه شوخي و خنده شده بود و عباراتي طنزآميز به نقل از او در گوشيهاي تلفن همراه يا در شبكههاي اجتماعي يا در گفتوگوهاي روزمره دست به دست ميشد و بساط انبساط خاطر را فراهم ميآورد. با اينهمه شريعتي هميشه «دكتر» است، در واقع تنها «دكتر»ي است كه اگر در محافل عمومي، بدون ذكر اسم، چنين از او ياد كنيم، ميتوانيم مطمئن باشيم كه مخاطب متوجه منظورمان ميشود. جالب آنكه «دكتراي» شريعتي در رشته «مقدسنگاري» (hagiology)، نه به جامعهشناسي و فلسفه ربط داشت و نه مستقيما به «تاريخ».
اقبال به شريعتي گذشته از آنچه بدان اشاره شد را بايد در عوامل ديگري نيز بازجست: نخست بايد از حجم بالاي آثار او كه شامل بيش از 36 مجلد، شامل مقالات و سخنرانيها و گفتارها و نوشتههاي خصوصي و نامهها و... ميشود، ياد كرد. اين ميزان آثار كه شامل موضوعات متنوعي از تاريخ و فلسفه و جامعهشناسي و مطالعات اديان و ادبيات و عرفان و شعر و... است، زمينه را براي شكلگيري قرائتهاي متنوع و حتي متضاد مساعد ميسازد. زمينه و زمانه مساعد براي كار روشنفكري، ديگر علت مهم اقبال گسترده مذكور به آثار شريعتي است. انديشيدن و فعاليت در زمانهاي انقلابي، آن هم انقلابي كه رژيم حاكم را برانداخت، شريعتي را در رديف مبارزاني چون چهگوارا براي ايرانيان جذاب ميسازد و با توجه به صورت و محتواي آنچه از او به ظهور و بروز رسيده، ترديدي نميگذاشت كه بايد نسبتي ميان او و انقلاب برقرار كرد. در كنار اينها بايد از خاستگاه ديني و مذهبي شريعتي از يكسو و گرايش ملي او از سوي ديگر نيز ياد كرد؛ آن هم در جامعهاي كه بهشدت نسبت به اين هر دو حساس است و سرنوشت اين هر دو اهميتي انكارناشدني دارد.
با توجه به آنچه آمد، به نظر ميآيد ما كماكان تحت تاثير شريعتي هستيم و بپسنديم يا نپسنديم، گريز و گزيري از خواندن و شنيدن مكرر نام او نداريم. پس بهتر است به جاي نفي و انكارهاي عاطفي و احساسي و مواجهات شيفتهوار، به طور جدي به بازخواني آثار او بپردازيم و بكوشيم نسبتي معقول و منطقي با مواريث شريعتي برقرارسازيم.