مقدمه: تصاوير مشهور، مرز بين خواص و عوام را درنورديده و مردم همچون خواص مجذوب شان ميشوند. تصاوير مشهور هنري و ادبي، يا ريشه در اعماق اعتقادات و باورهاي هنرمند دارند، يا از دل تجربيات اجتماعي سر بر ميآورند، يا بازتاب كودكي شاعر و هنرمند هستند كه در ناخودآگاه او بروز ميكند. اما چنين آثاري بياستثنا از صفاي باطن و خلوص هنرمند سر برميآورند. هرچند برخي از آثار هنري با پشتيباني تبليغات و ضرورتهاي تجارتي در اجتماعات به معروفيت ميرسند. مانند تصوير مريلين مونرو كه با پشتيباني اقتصادكلان كاپيتاليستي، تبليغات وسيع براي سرگرمي و تجارت، كوكاكولا، هنر پاپ و اندي وارهول، از نيويورك و كارخانه روياسازي امريكا بر بستر رسانهها، جهان را درنورديد و هماينك نيز در اينستاگرام و ساير رسانههاي اجتماعي هنوز به انتشار الكترونيكي خود ادامه ميدهد. برخي تصاوير و تعابير مشهور دامنه بُرد محلي يا ملي دارند، برخي درسطح بينالمللي به شهرت ميرسند و فراتر از مرزها را درمينوردند. مثلا نام رييسجمهور پرتغال را چه كسي به ياد دارد؟ واقعيت اين است كه امروزه نام كشور پرتغال با اسم كريستيانو رونالدو در اذهان عمومي شناخته ميشود. نمونه بسيارند: علايم موجود در محيط كامپيوتر و نرمافزارهاي مورد مصرف روزانه در ميان كاربران ميلياردي در سراسر جهان. تصوير ميكي ماوس كه به وسيله كمپاني والت ديسني تهيه و توليد شد و توانست چندين دهه همه آنتنهاي تلويزيوني جهان را به تسخير خود درآورد و در بسياري از كشورها ازجمله در ايران روي ديوار مهد كودكها، كيف و دفترمشق بچهها و انواع مصارف ديگر به رايگان توسط افراد و موسسات تجاري و حتي رسانه ملي تكثير و بازتوليد مكرر شده و ميشود. در همين زمينه ميتوان به پلنگ صورتي، تام و جري و... اشاره كرد. خيليها در همه جاي دنيا ممكن است نام همسايه خود را ندانند و حتي اسم فلان وزير را به درستي به خاطر نياورند، اما به محض ديدن تصوير ميكي ماوس آن را ميشناسند و حتي دوستش دارند. با اين توصيف سردمداران فرهنگ بايد به چنين اموري واقف بوده و مطابق با تجربيات بينالمللي به برندسازي از دل چنين توفيقاتي انديشه كنند؛ نكتهاي كه در جامعه ما مورد غفلت بوده و هست. در ايران اين مردمان هستند كه شعر و ضرب المثل و تصاويري كه دست و دلشان را ميلرزاند و با عقايد و فرهنگشان همسوست بهطور خودجوش به معروفيت ميرسانند. به همين سبب رواست كه بگوييم امريكاي جهانخوار همواره با ناوشكن و اسلحه وارد نميشود، او با يك موش و افزودن چاشني ماهرانه از مقاديري جذابيت راه ورود به اذهان نسلها را نشانه ميرود. ايضا با رواج فضاي مجازياش شورتر هم شده. بيدرنگ پرسشي به ذهن ميرسد: در چند دهه گذشته با هزينههايي كه در عرصه فرهنگ و هنر شده، آيا توانستهايم يك پرسوناژ طراحي كنيم كه قلوب مردمان جهان را تصرف كند؟
يك: ادبيات
از گنج بزرگ ادبيات هزارساله ايران به يكي، دو نمونه گذرا اشاره ميكنيم.
مولانا: عوامل مهمي كه به زبان مثنوي مولانا جنبه استثنايي ميبخشد، عبارتند از: 1. فرهنگ و لغت عاميانه از يك سو و 2. معاني و تعبيرات عالمانه از سوي ديگر.
در واقع فرهنگ و لغت عاميانه كه محتواي ذهن مخاطب است، وسيلهاي است تا چيزي از معاني و تعبيرات عالمانه را كه محتواي ذهن گوينده است به ذهن مخاطب القا كند و آن را براي ذهن وي قابل درك و جذب سازد.
تاثير متقابل فرهنگ عامه و آثار ادبي و هنري در همه جوامع انكارناپذير است. هنرمند و شاعري كه اثر و كلامش از فرهنگ جامعهاش بر ميآيد، در صورت مواجه شدن با اقبال عمومي تاثيرات ژرفي نيز بر فرهنگ خواهد داشت. چند نمونه كه درميان نسلهاي متوالي شناخته شده است:
عاقبت جوينده يابنده بود
كه فرج از صبر زاينده بود
يا:
هر كسي را بهر كاري ساختند
ميل آن را در دلش انداختند
همچنين:
آفتاب آمد دليل آفتاب
گر دليلت بايد از وي رو متاب
و:
آب كم جو تشنگي آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
تمثيلات مولوي، از نسبتي ژرف ميان معنا و لفظ حكايت ميكند. براي مثال كافي است به دقت او در طبيعت و در هنر معماري و تسري دادن اين دقت در تمثيلپردازي شاعرانهاش كمي توجه كنيم. براي مولانا «آب» نمادي است كه معاني ژرفي دركلامش از آن استخراج ميكند. مثلا، آبي كه در طبيعت جريان دارد، يا آبي كه در جوي روان است، آبي كه از كوه سرازير ميشود، آب باران، آب صاف، آب دريا، آب راكد آبگير و... سرمنشا الهام مولانا در تبيين مفاهيم معنوي است. به يك مورد جالب دقت كنيم:
آبهاي راكد به طور طبيعي انعكاسدهنده تصاوير هستند و سطح آيينهاي آنها محيط اطراف را منعكس ميكند. آنها منعكسكننده آسمان بيكران هستند، در واقع نماد آسمان روي زميناند. در نظر مولوي، آنچه «ثابت است» آسمان معاني است و آنچه «تغيير ميكند» آبي است كه انعكاسدهنده تصوير آن معاني است.
كلاسيكهاي هنر و ادبيات عمدتا چنين خصلتي در آثارشان ديده ميشود. در ايران ميتوان به سعدي، فردوسي، خيام، باباطاهر و... نيز اشاره كرد. در دوران معاصر هركسي در ايران با هرگويش و زباني با شعر حيدرباباي شهريار ارتباط برقرار ميكند. بزرگي ميگفت اصولا شاعر كسي است كه مردم حداقل چند بيتي از اشعارش را حفظ باشند و اين سخني بسيار دقيق و هوشمندانه است.
دو: نقاشي
تابلوي عصرعاشورا
اين تابلو از ماندگارترين آثارمحمود فرشچيان، نقاش و نگارگر ايراني است و معروفترين تابلويي است كه در رابطه با واقعه عاشورا به تصوير كشيده شده است. موضوع اين تابلو بازگشت اسب بيسوار امام حسين (ع) به سوي خيمهگاه در عصر عاشوراست. خودش درباره خلق اين اثر گفته است: «سه سال پيش از انقلاب، روز عاشورا، مادرم گفت: برو روضه گوش كن تا چند كلام حرف حساب بشنوي. گفتم: من حالا كاري دارم بعد خواهم رفت. رفتم اتاق، اما خودم ناراحت شدم. حال عجيبي به من دست داد، قلم را برداشتم و كار را شروع كردم. قلم را كه برداشتم همين تابلو شد كه الان هست، بدون هيچ تغييري.» فرشچيان چند دهه است كه در ايران زندگي نميكند. او در مركز هنر نوين جهان در نيويورك كه مهمترين خريدهاي هنري جهان در آنجا اتفاق ميافتد، زندگي ميكند ولي به نحوي سخن ميگويد كه گويي در منطقه سبزه ميدان اصفهان است.»1
تابلوي پسربچه گريان2
نقاشي چهره پسربچه فقير و گريان، چنان درنگاه عموم تاثيرگذار است كه اين تابلوي نقاشي سالهاست در همه كشورها يا به وسيله چاپ تكثير ميشود يا در هنركدهها از روي آن كپيبرداري ميكنند و به فروش ميرسانند. حتي ديده شده كه موسسات خيريه از اين تصوير به عنوان نشان خود استفاده ميكنند.
لبخند ژوكوند
تابلوي موناليزا مشهور به لبخند ژوكوند، سالهاست كه يكي از مهمترين ديدنيهاي فرانسه به شمار ميآيد، زيرا عامه با زيبايي اثر و اهل فن با اسرار نهفته در آن ارتباط برقرار ميكنند و بيترديد معروفترين، پربينندهترين و شناخته شدهترين تابلوي نقاشي جهان است. شاهكار قرن پانزدهم كه توسط لئوناردو داوينچي، نقاش و معمار شهير ايتاليايي به تصوير درآمد. اين اثر، تنها اثر نقاشي جهان است كه بيشترين حجم تاليفات، مستندسازي، فيلم و داستان و روايت دربارهاش منتشر شده است و يكي از پرآوازهترين «نقاشي تكچهره» از يك فرد در تاريخ است.
تابلوي رفوگر و قالي فروش دوره گرد و تابلوهاي ديگر:
جعفر پتگر در دهه 20 و 30 تابلوهايي ترسيم كرد، كه تا چند نسل پس از وي به دست مردم و در تعداد بيشمار تكرار، كپيبرداري و اقتباس شدند. زيرا پتگر توانسته بود نمادهايي از زمانهاش را نقش بزند كه در كارگاههاي قاليبافي، آتليههاي نقاشي و به دست معلمان و هنرجويان در هنركدهها در سراسر ايران به تكثيرشان بپردازند. براي مثال، كپيهاي متعدد از تابلوهاي «رفوگر» را بارها ديدهايم. چه افتخاري بالاتر از چنين توفيقي براي يك هنرمند؟ بايد اذعان كرد عاميانگي از اين دست، چنان به پيوند هنرنقاشي و مخاطب انجاميد كه نظيرش را درفرهنگ ايراني تنها در پيوند برخي شعرا و مردم ميتوان سراغ گرفت. برخي از تابلوهاي پتگر كه به وفور كپي شده (تاجايي كه نگارنده اطلاع دارد) و همچنان درزمانه ما توسط كساني كه هرگز به هيچ گالري و موزهاي پا نگذاشتهاند، دست به دست ميشود، عبارتند از: رفوگر، پيرمرد مرغفروش، قاليفروش دورهگرد و پيرمرد چپقي. چنانچه همين تعداد اثر از پتگر به يادگار ميماند، نيز براي جاودانه شدن وي در دلهاي مردم كفايت ميكرد. نميتوان از نظر دور داشت كه تا چه ميزان تكثير و گرتهبرداري از روي آثار پتگر، در دهههاي گذشته موجب اشتغال و درآمدزايي براي بسياري شده است. پتگر يك عمر صادقانه كار كرد و امروز همگان شاهد اين «خير جمعي» ناشي از آثاري هستند كه رمز توفيقشان در «عاميانگي عالمانه» و پيوند با ژرفاي زندگي يك دوران است. 3
سه: عكس
عكس خانوادگي با تصوير حرم امام رضا (ع)
كمتر خانوادهاي در ايران ديده ميشود كه به حرم امام رضا مشرف شده باشند و از اين «تابلو عكسها» در خانهشان ديده نشود. به طوري كه اگر مجموعهاي از اين عكسهاي آشناي خاص و عام گردآوري شود به عنوان يك ژانر عكاسي درميان گونههاي متعدد عكاسي اجتماعي اعتبار و پشتوانه مردمي خود را نشان ميدهد.
عكس پسربچه با كفشهاي مندرس:
پسربچه درحالي كه يك جفت كفش نو را درآغوش گرفته و از سر شوق چشمانش رابسته و سرش به بالا و به آسمان متمايل است، چنان ويژگي «تعاملي»4 در اين عكس موج ميزند كه شوق رسيدن به آرزوي پسربچه كه همانا داشتن كفشي تازه باشد را به همه بينندگان منتقل ميكند. اين عكس را بارها و بارها در ميان مردم و در اغلب كفاشيها و مغازههاي كفشفروشي ديدهايم، عاملي كه اين عكس را محبوب همگان كرده است، بيترديد انتقال حس همدردي با روياي كودك است.
چارلي چاپلين
با گذشت سالها از مرگ چارلي چاپلين، كلاه و عصاي اين بازيگر، نويسنده و كارگردان محبوب و صاحبنام انگليسي، چندي پيش به مبلغي برابر با 100 هزار دلار در حراجي هاليوود به فروش رسيد. درخشش چارلي چاپلين در گيشه فروش باعث ايجاد تجارت وسايلي چون عروسكهاي چارلي و نشر كتابهاي كمدي شده بود. به گفته زيگموند فرويد تمام كارهاي هنرمندان با دوران كودكيهاي آنها رابطه مستقيمي داشته و چارلي چاپلين از اين قاعده مستثني نبود. فرويد در تحليلي از فيلم «خانه به دوش» چاپلين مدعي شد كه وي دقيقا دوران ملامت بار كودكي خود را در اين فيلم به نمايش گذاشته است. چاپلين هميشه در يك تيپ شخصيتي ظاهر ميشد: يك جوان دست و پاچلفتي، درمانده، فقير و ضعيف كه در نهايت همهچيز براي او به خوبي و خوشي به پايان ميرسد. اين فرضيه فرويد كه دستاوردهاي هنرمندان كاملا مربوط به خاطرات كودكي آنها، سركوبها و نااميديهايشان است ما را به آگاهي جديدي رسانده كه بسيار ارزشمند است.
1- به نقل از: احمد مسجدجامعي.
2-The Crying Boy is a mass-produced print of a painting by Italian painter Giovanni Bragolin. It was widely distributed from the 1950.
3- به نقل از پيشگفتار كتاب «خواب و خيال» مجموعه آثار (اصغر و جعفر، نامي و نيما پتگر)، نوشته احمدرضا دالوند.
4- فعل و انفعالي، داراي تاثير متقابل: interactive
محمود فرشچيان: سه سال پيش از انقلاب، روز عاشورا، مادرم گفت: برو روضه گوش كن تا چند كلام حرف حساب بشنوي. گفتم: من حالا كاري دارم بعد خواهم رفت. رفتم اتاق، اما خودم ناراحت شدم. حال عجيبي به من دست داد، قلم را برداشتم و كار را شروع كردم. قلم را كه برداشتم همين تابلو شد كه الان هست، بدون هيچ تغييري.
فرشچيان چند دهه است كه در ايران زندگي نميكند. او در مركز هنر نوين جهان در نيويورك كه مهمترين خريدهاي هنري جهان در آنجا اتفاق ميافتد، زندگي ميكند ولي به نحوي سخن ميگويد كه گويي در منطقه سبزه ميدان اصفهان است.