مسووليت مترجم بودن
امير مهنا
روزگار عجيب، آدمهاي عجيب تحويل ميدهد و فرهنگ و هنر به عنوان شناسنامه هردوران در زندگي بشر، گاه چنان تاثيري از اين وضعيت ميگيرد كه حيرتانگيزاست. در اين فرصت كوتاه مجالي نيست كه مثلا نمونههايي از چگونگي ادبيات و هنر«گوتيك» يا «عصر روشنگري» يا چرايي پديد آمدن گرايشي به نام«رمان نو» بياورم. فقط اينها را گفتم كه بگويم حفظ تشخص هنري و ادبي در دوراني كه بالاخره كمي آغشته به «انحطاط» است، ذاتي مستقل از جنس اين دو مقوله طلب ميكند.
وضعيت كتابهاي ترجمه در ايران، همواره با اما و اگرهايي همراه بوده كه ظاهرا تمامي هم ندارد. اين وضعيت نابسامان، هم ترجمه كتابي «نانوشته» از يك نويسنده خارجي را شامل ميشود و هم تجربه بازنويسي يك ترجمه به نام يك مترجم ديگر را با خود يدك ميكشد. حالا بر اينها اضافه كنيد پديده كتابهاي زيرزميني و اوضاع مميزي و... كه خود به خود از كالايي به نام كتاب، هيولاي ترسناكي ساختهاند كه اگر يكي از سرهايش را قطع كنيم، هفت سر ديگر به جايش سبز ميشود.
از تشخص ادبي و هنري هم گفتم كه بگويم در اين آشفته بازار، كساني هم هستند كه توانستهاند حاشيهاي امن براي خودشان دست و پا كنند و با مايه گذاشتن از زندگي، دست به كارهايي بزنند كه قابل توجه باشد.
مجتبي ويسي را سالهاست ميشناسم و به عنوان يك دنبالكننده مسائل ادبي بايد بگويم كه هرسال بهتر از پارسال ظاهر شده؛ مترجمي كه نه خسته ميشود و نه توقعي از كسي دارد و نه اهل زدو بند و باندبازي و محفلبازي است.
با نگاهي گذرا به پرونده كاري اين مترجم پي ميبريم كه اغلب ترجمههايش با نوعي تيزبيني همراه است كه نياز دوره ادبي كنوني ما است. تا آنجا كه ميدانم، ويسي از آن جمله مترجماني است كه هميشه درحال كار كشيدن از خودش است و در ارايه كارهاي خوب، در سختگيري دست از سر خودش برنداشته و ظاهرا نميخواهد بردارد.