ساده، بيغل و غش
بهمن فرمانآرا
وقتي فيلمبرداري شازده احتجاب تمام شد و براي تدوين و صداگذاري از اصفهان به تهران برگشتيم، همان روز كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان صفحهاي را انتشار داد كه زندهياد احمد شاملو شعرهاي نيما را دكلمه كرده بود. موسيقي اين صفحه را احمد پژمان ساخته بود و آنچنان در قطعه موسيقي بيانگر معناي شعري كه خوانده شده بود را احساس ميكردي كه يكباره به فكرم رسيد اين آهنگساز ميتواند موسيقي متن خوبي براي فيلم من بسازد.
شماره پژمان را گرفتم و پس از قرار گذاشتن به خانهاش رفتم. اولين چيزي كه پژمان به من گفت اين بود كه من تاكنون موسيقي متن براي فيلم ننوشتهام و من در جواب گفتم كه من ميدانم چه ميخواهم و ميتوانيم با يكديگر همكاري كنيم. اين شروع آشنايي شد كه تا امروز 45 سال طول كشيده است. پژمان اهل شيراز است و طبعي آرام و شاد دارد. حرفش را صاف و ساده ميزند و هيچگاه فكر دروغ و دغل نيست. اين صافي و بيغل و غش بودنش آنقدر به دل مينشيند كه شيفته او ميشوي.
در مورد دانش و استعداد فراوانش در موسيقي و آهنگسازي در مملكت ما و شايد خيلي جاهاي ديگر مشابه ندارد. تالار وحدت (رودكي) با اجراي اپرايي كه ساخت پژمان بود افتتاح شد ولي در طول اين همه سال دوستي، يك بار از او نشنيدهام كه از خودش يا كارش تعريف كند. اين فروتني كه بخشي از شخصيت احمد پژمان است وجود او را خيلي گرانبهاتر ميكند.
ضبط موسيقي متن «شازده احتجاب» با اركستر راديو شروع همكاري ما بود. براي ضبط موسيقي متن «سايههاي بلند باد» به لندن رفت و موسيقي فيلم را با اركستر فيلارمونيك لندن ضبط كرد. يادداشتهاي پژمان از روي تصاوير فيلم كه احتياج به موسيقي داشت آنقدر دقيق و درست بود كه وقتي او موسيقي را به تهران آورد و با اتفاق عباس گنجوي آن را روي فيلم گذاشتيم فقط در مورد يك قطعه، مجبور شديم دو فريم از فيلم در آورديم. آنهايي كه دست اندركار موسيقي فيلم هستند ميدانند كه اين همه دقت واقعا باورنكردني است.
دوستي با احمد پژمان يكي از افتخارات زندگي من است. سلامتي و شادمانياش را آرزو ميكنم.