يادي از هاينريش بل در سالروز درگذشتش
راوي حديث شكستخوردگان
علي مسعودينيا
من چندان اعتقادي به اين فهرستهاي هزار كتاب كه هر كس نخواند ابله است و صد كتاب برتر تاريخ بشريت و امثالهم ندارم. در عوض گمان ميكنم برخي نويسندهها هستند كه اگر كسي ميلي به انديشهورزي دارد و در طول عمرش خواندن آثارشان را تجربه نكند، حتما امتياز و آموزه بزرگي را از دست داده است. يكي از اين نويسندگان هاينريش بل است. بايد اعتراف كنم كه خودم خيلي دير شناختمش به نسبت حرفه و ادعايم. يعني خيلي دير رفتم سراغ خواندن آثارش و ديدم اي دل غافل! چه موهبتي داشت از دستم ميرفت با تنبلي و سهلانگاري. بل از آن نويسندههاست كه شيمي آثارش با مذاق خواننده ايراني خوب جور درميآيد. او نيز چون بسياري از نويسندگان بزرگ و مهم ما، راوي قصههايي است كه از بطن اجتماع بيرون ميكشد و باز مثل نويسندگان بزرگ ما حديثي كه روايت ميكند به قول جلال آلاحمد، حديث شكستخوردگان است. با اين حال اصلا آثارش در زمره آثار ملالآور و كند رئاليسم اجتماعي و انتقادي قرار نميگيرد. او در انتخاب شكل روايت چيرهدست است و هميشه رگهاي از طنز تلخ نيز در متن داستانهايش جاري است كه سخت جذابش ميسازد. مثلا اين ايده درخشان كه يك كمدين افولكرده و ورشكسته كه زن محبوبش نيز او را ترك گفته، بنشيند و ضمن مرور خاطرات زندگي خويش، به تمام اطرافيانش زنگ بزند تا بلكه پولي از آنها قرض بگيرد. اين شاكله رمان بسيار تحسينشده «عقايد يك دلقك» است؛ اثري بسيار درخشان كه آلمان پس از جنگ را به تصوير ميكشد و اخلاق و تعاليم كليساي كاتوليك را به باد انتقاد ميگيرد. يا مثلا اين ايده كه زني اوصاف اطرافيان، خويشاوندان و دوستانش را به عنوان نمونهاي از خلق و خو و عرف حاكم بر جامعهشان وصف كند. حتي نخوانده هم ميشود گفت كه اين روايت جذاب خواهد بود. كاري كه بل در «سيماي زني در جمع» انجام داده است. «نان سالهاي جواني» را هم نبايد از دست داد كه حكايت والتر فندريچ، تعميركار ماشينهاي لباسشويي و فراز و نشيب زندگي او در دو عرصه ارتزاق و عشق بسيار موجز و درخشان است. هاينريش بل در سال 1972 به دريافت جايزه نوبل ادبيات نايل شد و راستش از آن دست نويسندگاني است كه در شايستگياش براي كسب چنين افتخاري نميشود ترديدي به دل راه داد. يك نويسنده آگاه كه هم با ظرافت و درايت قصه ميگويد و هم در هر داستانش آموزههاي اجتماعي، فلسفي و روانكاوانه مهمي نهفته است. جاي خوشبختي است كه اكثر آثار خوبش را هم مترجمان خوبي در ايران ترجمه و منتشر كردهاند و اصلا اينها را كه نوشتم ترغيب شدم كه بروم و «ميراث» را بخوانم كه مدتهاست از توي كتابخانه به من دهنكجي ميكند.