• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4141 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۱ مرداد

برخيز و اول بكش (2)

پيش درآمد

نوشته: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف

مير داگان، رييس موساد اسراييل، آدمكش و جاسوس افسانه‌اي، به داخل اتاق رفت و به عصايش تكيه داد.

او در دهه 1970 و موقعي كه يك افسر گروه ويژه بود در برخورد با مين كارگذاشته شده توسط فلسطيني‌ها كه با آنها در نوار غزه مي‌جنگيد مجروح شده بود لذا از آن زمان به بعد از عصا استفاده مي‌كرد. داگان كه درباره قدرت افسانه‌ها و نمادها يك يا دو چيز را مي‌دانست هيچ‌وقت شايعات را ناديده نمي‌گرفت و مراقب بود و به همين خاطر يك تيغه در عصايش كار گذاشته بود كه با فشار يك دگمه بيرون مي‌آمد.

داگان كوتاه قد بود و شكم بر آمده‌اي داشت كه مشخصه خودش بود، چهره‌اش آنچنان سبزه بود كه مردم وقتي مي‌شنيدند نژاد لهستاني دارد متعجب مي‌شدند. با توجه به اين شكم، او يك پيراهن يقه باز با شلوار مشكي مي‌پوشيد و با كفش مشكي كه به پا مي‌كرد به گونه‌اي به چشم مي‌آمد كه انگار هيچ توجهي به ظاهر خود نمي‌كند. يك چيزي در او بود، يك اعتماد به نفس بالا و آرام كه گاهي اوقات كاريزما را تداعي مي‌كرد.

اتاق كنفرانسي كه داگان در 8 ژانويه 2011 وارد آن شد در آكادمي موساد، شمال تل آويو واقع بود. براي اولين‌بار، رييس آژانس جاسوسي با روزنامه‌نگاران در قلب يكي از محصورترين و مخفي‌ترين تاسيسات اسراييل ملاقات مي‌كرد.

داگان هيچ علاقه‌اي به رسانه‌ها نداشت. او بعدا به من گفت كه «من به اين نتيجه رسيده بودم كه آن يك اژدهاي سير نشدني است. بنابراين در نگهداري ارتباط با آن هيچ نقطه‌اي وجود ندارد.» با همه اين احوال، سه روز قبل از نشست من و تعدادي از خبرنگاران دعوتنامه محرمانه‌اي دريافت كرديم. تعجب كردم. براي يك دهه من انتقادهاي تند و تيزي به موساد و علي‌الخصوص به داگان كرده بودم كه او را بسيار عصباني كرده بود.

موساد هر كاري كه مي‌توانست كرد تا به ماجراي خود يك جو اسرارآميز بدهد. به ما گفته شد كه به پاركينگ سينما سيتي، كه چندان از دفتر مركزي موساد دور نبود، برويم و به جز دفترچه نوشت افزار چيزي همراه ما نباشد. همراه موسادي به ما گفت «شما به دقت بازرسي مي‌شويد و نمي‌خواهيم برخورد ناخوشايندي با شما صورت گيرد. از آنجا ما را با يك اتوبوس كه شيشه‌هاي تاريكي داشت به مقر موساد بردند. ما را از تعدادي گيت‌هاي الكتريكي و علائم الكترونيكي كه هشدار مي‌داد ورود چه چيزي مجاز است و چه چيزي مجاز نيست عبور دادند. سپس با ردياب‌هاي فلزي سراسر بدن ما را اسكن كردند تا مطمئن شوند كه همراه خودمان تجهيزات ويدئويي يا ضبط صدايي نياورده باشيم. ما وارد اتاق كنفرانس شديم و داگان بعد از چند دقيقه وارد شد و با همگي ما دست داد. وقتي به من رسيد براي لحظه‌اي دست مرا نگه داشت و با لبخند به من گفت كه «تو واقعا يك جور راهزن هستي.»سپس نشست. او توسط سخنگوي بنيامين نتانياهو، نخست وزير و مسوول سانسور نظامي كه يك سرتيپ زن است، كنار گذاشته شده بود. (موساد يك بخش از دفتر نخست وزير است و طبق قانون ملي هر نوع از گزارش‌هاي فعاليتش سانسور مي‌شود.) هر دوي اين مقامات معتقد بودند كه داگان اين نشست را صرفا براي خداحافظي از افرادي كه منصوبش كرده بودند ترتيب داده و حرف جدي نخواهد زد. آنها اشتباه مي‌كردند. زماني كه داگان شروع به صحبت كرد و آن را ادامه داد، مي‌شد غافلگيري را در چهره سخنگوي نخست وزير كه چشمانش هر لحظه بازتر مي‌شد مشاهده كرد. داگان سخنانش را اينگونه شروع كرد، «داشتن درد كمر مزيت دارد، مي‌رويد دكتر و گواهي مي‌آوريد كه تاييد مي‌كند هنوز مهره‌هاي كمرتان سرجاش هست.» ما به سرعت متوجه شديم كه كنايه‌هاي ديگري در كار نيست چرا كه داگان حملات غضبناكي را به سمت نخست وزير اسراييل پرتاب كرد. داگان مدعي شد كه بنيامين نتانياهو غيرمسوولانه رفتار مي‌كند و به دلايل خودخواهانه‌اش كشور را به سمت بدبختي مي‌كشاند. يكي از طنزهايش اين بود «كسي كه انتخاب مي‌شود به معناي آن نيست كه باهوش است.»

اين آخرين روز كاري داگان به عنوان مدير موساد بود. نتانياهو در را به او نشان داد و داگان كه روياي زندگي‌اش اين بود كه موقعيت جاسوس عاليرتبه را در اختيار داشته باشد ديگر نمي‌توانست (مانند مديران) دست به سينه بايستد. آتش بحران تند و تيزي كه ميان اين دو مرد رخ داد روي دو موضوع متمركز بود كه هر دوي آنها دقيقا با اسلحه انتخابي مير داگان مرتبط بود؛ ترور.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون