نهنگي در آكواريوم كلاسيكها
علي مسعودينيا
روزگاري بود كه كسي اگر داعيهاي داشت در كتابخواني و ادبيات ولي هرمان ملويل را نميشناخت و «موبيديك» را نخوانده بود، هماوردان بلايي بر سرش ميآوردند كه از درون و بيرون فروبريزد. حالا اما انگار ديگر از اين خبرها نيست. موبيديك در آكواريوم غمانگيز كتابهاي كلاسيك گرفتار شده و با حسرت انتظار ميكشد تا صيادي بيايد به هواي صيدي عظيم و - لابد با توجه به قيمت كتاب و كاغذ در اين روزگار- يك تراول پنجاههزار توماني را طعمه كند و او را از عمق آكواريوم كلاسيكها بيرون بكشد. هرمان ملويل كه يكي از جديترين و مهمترين نويسندگان قرن 19 بوده، البته بار نخست نيست كه چنين وضعيتي را تجربه ميكند. در زمان حياتش هم كسي چندان جدياش نگرفت و متوجه فخامت و ارزش آثارش نشد. بعدها بود كه نويسندگان قرن بيستم به سراغ كاوش در آثارش رفتند و دريافتند با چه نابغه غولآسايي طرف هستند. تقريبا نيست نويسنده و منتقد بزرگي در ادبيات غرب كه جايي از موبيديك و هرمان ملويل ياد نكرده باشد. قصه اين نهنگ سفيد و ناخدا ايهب كه به هواي شكارش به دريا زده و نبرد تنبهتن و سرسختانه از زبان اسماعيل روايت ميشود و چه روايتي. اگر از آن آدمهاي بيمار فرمهاي پيچيده روايي هستيد حتما گذارتان به هنرمنديهاي ملويل در شيوه روايت داستان افتاده كه تلفيقي است از تمام شيوههاي ممكن روايي؛ هنوز هم به ياد آوردن تكنيك روايت در اين رمان مو را بر اندامم راست ميكند و البته بنده و شماي بهتر از بنده كه سهليم، امثال ويليام فاكنر، ارنست همينگوي و كارلوس فوئنتس هم از خواندن موبيديك چنين احوالي را تجربه كردهاند و در برابر خلاقيت اين نويسنده سر تعظيم فرود آوردهاند. غير از اين رمان بزرگ و كالت و كلاسيك من يك اثر سفرنامهاي هم از ملويل به ياد دارم به نام «امو» كه واقعا از منظر فضاسازي و توصيف شاهكاري است در نوع خودش. البته شايد هم قدري ملالآور باشد اما نهايتا آدم از خواندنش احساس خسران نميكند.