ضرورت احياي اميد به آينده
علياحمد رفيعيراد
از ديرباز، اميد اكسير زندگي بشر بوده است. از قديم نيز در باب تاثير «اميد» افسانه هايي شكل گرفته و آن را نظير دارويي بيولوژيك كه ميتواند روي كنترل درد و ناتواني بيماران تاثير مثبت داشته باشد وصف كردهاند. اميد و انتظار باعث فعال شدن مدارهاي مغزي و در نتيجه موجب كاهش درد ميشود. در واقع اميد افراد را به دريچههاي روشن رو به فردا رهنمون ميكند. چنانكه حكيم ابوالقاسم فردوسي ميگويد:
هميشه خردمند اميدوار
نبيند به جز شادي از روزگار
در مقابل اميد، نااميدي قرار دارد كه در آموزههاي ديني از آن به عنوان بالاترين گناه ياد شده است. نااميدي با توجه به سازوكارهايش تمامي دريچههاي رو به آينده را ميبندد و فرد را به وادي كرختي، گوشهگيري و عزلت ميكشاند. نااميدي با توجه به اينكه تلاش و فعاليت را كه جوهره زيستن است از آدمي ميگيرد، زمينهساز بروز انواع بيماريهاي رواني و آسيبهاي اجتماعي ميشود. در واقع نااميدي كليت اجتماع، آرمانها، ارزشها و هنجارها را به چالش ميكشد، وجدان جمعي جامعه را مخدوش و جامعه موجود را نامشروع قلمداد ميكند. با توجه به چنين واقعياتي بوده است كه از قديم گفتهاند؛ آدمي به اميد زنده است، زيرا به تجربه دريافت شده است كه اميد براي زندگي همتراز هوا و آب اهميت دارد. مطالعات ميداني و اكتشافي در زندگي روزمره نشان ميدهد كه در سالهاي اخير ميانگين اميد به آينده در ابعاد متفاوت رواني (مانند قابل پيشبيني بودن زندگي، اميد دستيابي به اهداف)، اجتماعي (مانند اميد به افزايش اعتماد، افزايش تعاملات اجتماعي)، اقتصادي (مانند اميد به حل مشكلاتي نظير اشتغال، تورم، توليد)، سياسي (مانند اميد به حل مسالمتآميز منازعات سياسي) پايين آمده است. در واقع مشكلات رو به تزايد در سالهاي گذشته باعث كمرنگ شدن اميد به آينده شده است.
در چند دهه اخير مردمان عادي جامعه ما استقامت و پايمردي بسيار در حوادثي مانند انقلاب، جنگ، تحريم و تورم داشتهاند با اين حال بهويژه در يك دهه اخير با خيل اخبار شوكآور و نااميد كننده اختلاسهاي ميلياردي، جدالهاي سياسي شبهطايفهاي، «ژنخوب» سالاري، آقازاده بازي، سياسيكاري، املاك و فيشهاي نجومي و غيره مواجه بوده است. به گونهاي كه بسياري از كارشناسان و آگاهان از نهادينه شدن و سيستمي بودن فرآيندهايي از اين دست صحبت ميكنند كه موجد نااميدي بيشترند. با توجه به اهميت متغير اميد در زندگي اجتماعي، وضعيت حاضر يك چالش اساسي محسوب شده و نيازمند مداقه مدبرانه و اتخاذ راهكارهاي متناسب با آن است، زيرا تداوم وضعيت بغرنج كنوني باعث فروغلتيدن اقشار و افراد بيشتري در چاه ويل نااميدي خواهد شد كه بر خلاف سقوط سهل در آن، بيرون آمدنش بسيار دشوار و پرزحمت است.
گرچه براي برونرفت از مخمصه نااميدي فردي ميتوان آن را به كمك فنون روانشناسي تقليل داد و يا برطرف كرد ولي اميد يك مقوله صرفا فردي نيست بلكه از ساختارها و عوامل اجتماعي و فرهنگي تاثير ميپذيرد. فردي كه در زير بارش سيلآساي وضعيتهاي نااميدكننده قرار دارد با سخنراني و نصايح و پندهاي اخلاقي و يا حواله به دوردستها مشكلش برطرف نخواهد شد. حال آنكه وقتي نااميدي فراگير شود، سرمايههاي اجتماعي انسجام، ياريگري و مشاركت تقليل مييابند. از اينرو بايد افول محرك اميد همتراز بحرانهاي اصلي كشور مانند بحران زيست محيطي و تحريم در نظر گرفته شود. در اين راه توصيهها و نصايح روشنفكرانه، آمرانه، ملوكانه، قيممآبانه و از بالا به پايين براي اميدوار كردن افراد نااميد راه به جايي نخواهد برد و قطعا افراد جامعه را سرخوردهتر، نااميدتر و خشمگينتر خواهد كرد. چنين توصيههاي ذاتگرايانه، قالبي و غيرمشاركتي را بايد به كناري نهاد و به جاي كلام درماني و يا اقدامات سطحي و نامرتبط با واقعيت بايد دادههايي در ترازوي نامتعادل جامعه قرار گيرد كه با كفه سنگين ستاندهها برابري كند. از اينرو به صورت فوري نيازمند اراده سياسي نيرومندي براي مجموعه پاسخهاي فوري، عملي، روشن و ملموس به جامعه در سطوح ساختاري، نهادي و بين فردي هستيم. همزمان تمامي سازمانهاي مردمنهاد مرتبط، روشنفكران، هنرمندان، ورزشكاران و ساير گروههاي مرجع در جامعه، بدون محدوديت، مجاز به خلق پويش اميد و شادي و تخيل مثبت نسبت به آينده شوند. امروزه جامعه ما نيازمند حركتهاي اساسي در بالاترين سطوح و احياي اميد در كشور است، زيرا واقعيات ميگويند حال جامعه خوب نيست و براي پويايي و تداوم به «اميد به آينده » نياز حياتي دارد.