پايان يك دوران
ابوالحسن داوودي
همكاري من با آقاي انتظامي در مهمترين فيلم زندگيام «زادبوم» شكل گرفت. اما بسيار متاسف شدم كه فيلم سرنوشت خوبي نداشت.
وقتي فيلمنامه زادبوم را به ايشان دادم كه مطالعه كند شوقي وصفناپذير در چهرهاش ديدم كه براي من شگفتآور بود، احساس كردم فراتر از كار سينما از اينكه قرار است در موضوعي ملي با تصوير وطنش همراهي كند، به هيجان آمده. تسلط و علاقهاي كه به كار داشت تحسينبرانگيز بود. بعد از مطالعه فيلمنامه چيزي بيشتر از حجم آن براي خودش حاشيهنويسي كرده بود. گرچه خصوصيات و جديتش را دركار از قبل مي دانستم، اما اين ميزان هيجان و علاقه و پشتكار و مشاركتش برايم عجيب بود . با وجود فاصله طولاني قبول نقش و توليد فيلم، بيشترين پيشنهادها و كمترين خستگي را در ايشان ميديدم. چه در زمان رسيدن به كار و چه در طول فيلمبرداري. همكاري با انتظامي يك نقطه عطف بود.مرگ براي همه است، اما مرگ بعضي بزرگان نشانه پايان يك دوران است، چون ديگر بديلي پيدا نميشود كه باآن جايش را پر كني؛ مرگ انتظامي پايان يك دوران سينماي ايران است، دوراني بدون بازگشت، چرا كه او تنها يك بازيگر نبود او بخش عمدهاي از هويت سينماي ايران بود. و سر اين سينما، سينماي ايران بيسر شد.
زندگي هنري انتظامي براي نسلي كه به سرعت ميخواهند به سينما دست پيدا كنند مي تواند بسيار آموزنده باشد. بعد از 70 سال كار همچنان تلاش ميكرد خودش را بالا بكشد و حدود و حيثيت كاري خود را نگه دارد. او به انجام هر كاري تن نميداد و در هر شرايطي توان «نه» گفتن داشت، موهبت بزرگي كه نصيب هر كسي نميشود.